به گزارش دفاع پرس از کرمان، امیر سرلشکر شهید خلبان «حسین طیارزاده» در خانوادهای مومن و مذهبی اما مستضعف از نظر مادی در یکی از محلات کرمان در ششم اسفندماه 1337 دیده به جهان گشود.
پس از انجام 40 ماه حضور مداوم در عملیاتهای مختلف نیروی هوایی بر علیه دشمن بعثی، سرانجام در 30 بهمن سال 1363 هواپیمای وی مورد اصابت موشک قرار میگیرد و در همان جایی که همیشه می گفت: بلند آسمان جایگاه من است، به فیض عظمای شهادت نائل میشود.
در ادامه بخشی از خاطرات مادر شهید خلبان حسین طیارزاده را میخوانیم:
همیشه دوست داشت بالا باشد
وقتی بچه بود روی زمین بند نمی شد، تا صدای گریه اش بلند می شد، من یا باباش بغلش میكردیم، آنقدر دور خانه می گشتیم تا آرام شود. از همان بچگی میخواست همبشه بالا باشد، حریفش نمی شدم، می رفت روی رختخوابها كه گوشه اتاق روی هم چیده بودم، می گفت دوست دارم اینجا بشینم...
نگاهمان به این درب بود که تنها پسرم وارد خانه شود
بزرگتر كه شد گفت: «می خواهم خلبان شوم» خندیدم و گفتم: «بچه بشین سرجات، تو كه خلبانی یاد نداری، اگر سوار هواپیما بشوی از بالا می افتی پایین...»
رفت دانشكده، درس خواند و خلبان شد و دیگر میبایست از تو آسمان پیدایش میکردم. از وقتی پای این بچه به آسمان باز شد، دیگه خیلی كم میدیدمش. با خودم گفتم: «اگر این طوری باشد از غصه دق می كنم. به فكرم آمد برا حسین زن بگیرم.»
عروسم، بعضی وقتها گریه كنان میآمد خانه ما و میگفت: مادر یک هفته است حسین خانه نیامده. او هم خیلی زود عادت كرد به این زندگی، نگاهمان به این درب بود، تنها پسرم وارد خانه شود.
دعا كن شهید شوم و برای همیشه تو آسمون بمونم
می گفت: میروم كردستان، نمیدونستم آنجا چه كار می كند، لابد مسافر می بره، بعدش هم رفت جنوب... تا یه روز از همسایه ها شنیدم خلبان هواپیمای جنگی است. بند دلم پاره شد. گفتم: «این بار اگه بیاد نمیگذارم که بره...»
گفتم: «روزی چند بار مسافر می بری خوزستان؟» خندید و گفت: «خیلی زیاد... چند تا هواپیما خراب شده مجبورم جای آنها را پر كنم»
خوب تو چشماش نگاه كردم: «به من دروغ می گی بچه؟ تو داری می ری جبهه، تو آسمون عراق...»
بعدش هم خندید من را گرفت تو بغلش، گفت: «دعا كن شهید شوم و برای همیشه تو آسمون بمونم...»
تا این را گفت، گریه كردم، حسین هم زد زیر گریه. بلند شد، نگاهی به قد و بالاش كردم، قد رشیدی داشت... رو كرد به من و گفت: «حیفت میاد، من نروم، اونجا بچه های مردم با عشق می جنگند، جلوی توپ و گلوله. زیر آتش... من كه روی آسمونم، چیزیم نمی شه...!»
آهی كشیدم، گرفتمش تو بغلم، انگار كه رفتنی بود، گفتم: «برو، شیرم حلالت...»
خدا را شكر می كنم كه به من سعادت داد، بهزبان بیاورم كه من «مادر شهیدم»
وقتی از مادر شهید پرسیدم «در این خانه تنها، لحظات را چگونه می گذرانی؟» خندید و گفت: «حسین همیشه كنارم هست، اگر حالم بد بشه، می آید به بالینم، البته یك دختر هم خدا بعد از حسین به ما داد كه الان دوتا نوه دارم، تنهایم نمی گذارند. خدا را شكر میكنم و هیچ توقعی ندارم...
خدا را شكر می كنم كه به من سعادت داد، بزبان بیاورم كه من«مادر شهیدم.»
امیدوارم که بتوانم از جلو راه اسلام خاری بردارم نه اینکه خاری باشم در راه
قسمتی از وصیت نامه شهید خلبان «حسین طیارزاده»:
بسم الله الرحمن الرحیم
من آن مسافر وامانده ام که از کاروان سرخ عشق جامانده ام!
به نام خدا و با درود و سلام بر روح بلند رهبر کبیر انقلاب اسلامی و تمامی شهدا هیچ قطرهای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست.
خدایا! برحسب احساس مسئولیت دینی خود، فی سبیل الله در این راه قدم برداشتم و امیدوارم که بتوانم از جلو راه اسلام خاری بردارم نه اینکه خاری باشم در راه.
آرزو دارم که خدا مرا یاری دهد تا آنجا که بتوانم مبارزه کرده و دشمن داخلی وخارجی را نابود سازم و زمانی که شهادت در راه حق نصیب من شد، این قطره خون ها پیروان زیادی برای اسلام به دنبال داشته باشد.
اکنون چندجمله ای با پدر و مادر و خواهر، همسر و فرزندم دارم. قامتتان را راست نگه دارید و ندای «الله اکبر، خمینی رهبر» سر دهید و سخن شهیدان راه خدا را به مردم برسانید که سخن ما همانا پیروی از قرآن و خدا می باشد. من از شما حلالیت می طلبم و در وصیت نامه به آن عملی که خود درست از عهده ان بر نیامده، شما را توصیه می کنم و آن تقوای الهی است.
والسلام
دعا كن برای همیشه تو آسمان بمانم
انتهای پیام/