آن زمان در ارتش، رسم بر این
بود که سربازی را به عنوان «گماشته» در اختیار افسران و خلبانان قرار می دادند، تا
همه امورات آنها را انجام دهد.
وقتی برای فیروز «گماشته»
گذاشتند خیلی ناراحت بود. برای همین فقط در مواردی که موضوع کاری پیش میآمد و خودش
وقت انجامش را نداشت، کار را به گماشته می سپرد و در پایان از او تشکر میکرد و می
گفت: «امیدوارم بتونم جبران کنم!» بارها شده بود که او را به خانه میآورد و بر سر
یک سفره ناهار را با هم میخوردند.
جالب اینکه اسم کوچکش را صدا
می زد و ما نیز با تأسی از او، او را صدا می زدیم.
چند بار لباس های علی را به
همراه لباس های خودش به من داد، تا بشویم. یک بار یکی از همکارانش به او گفت: «شیخ
حسنی! چرا از گماشتهات تو کارهای شخصی استفاده نمی کنی؟ چرا خودت رو به زحمت میاندازی؟»
جواب داد: «انسانها فقط از
نظر تقوا نسبت به هم برتری دارند و پست و مقام دنیوی، ملاک برتری کسی نیست. دلم نمیاد
کارهای شخصی که خودم توانایی انجام آنها را دارم به این جوان دارای غرور بسپارم.»
یک بار که برای علی لباس خریده
بود، علی خم شد تا دستان او را ببوسد. فیروز خیلی ناراحت شد و گفت: «علی جان! تو نباید
این کار رو بکنی! عوض این کار در آینده اگه به جایی رسیدی، سعی کن به همنوعات کمک کنی؛
به خصوص نسبت به پدر و مادرت مهربان باش.»
برگرفته از کتاب «هبوط در
بهشت» مجموعه خاطرات شهدای نیروی هوایی و هوانیروز استان مازندران
انتهای پیام/