فرزند شهيد طاهر عبدالله‌زاده:

طايفه ما با اسلحه شخصی از انقلاب دفاع کرد

فرزند شهيد طاهر عبدالله‌زاده گفت: وقتی پاوه توسط منافقين و ضدانقلاب در محاصره قرار گرفت، پدرم اسلحه شخصی خرید و به دفاع از شهر مشغول شد. بقيه افراد خانواده با مشاهده پدرم اسلحه به دست گرفتند و در مدت كوتاهی كل طايفه مشغول دفاع از شهر شد.
کد خبر: ۲۳۵۷۱۶
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۵ - 17April 2017
طايفه ما با اسلحه شخصی از انقلاب دفاع کردبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،‌ حاج‌عبدالواحد حسن‌زاده پدر سردار شهيد فيصل حسن‌زاده و برادر سرداران شهيد طاهر و قاسم عبدالله‌زاده در دوازدهم فروردين ماه امسال پس از تحمل يک دوره بيماری به ديدار حق شتافت. اين ضايعه سنگين و ناگوار علاوه بر اينكه قلب مردم كردستان را به درد آورد، باعث اندوه مردم ديگر شهرها نيز شد. به دنبال درگذشت اين مجاهد خستگی‌ناپذير، پيام تسليت‌هايی از سوی مسئولان محلی و استانی فرستاده شد و مصطفی رحمانی‌فضلی، وزير كشور هم با سر زدن به خانه شهيد، با اقوام و خانواده حاج‌عبدالواحد حسن‌زاده ديدار كرد.
 
در دفاع مقدس افراد زيادی از اين خانواده شهيد و جانباز می‌شوند و هر كدام سهمی در دفاع از شهر پاوه در زمان انقلاب و دفاع مقدس ايفا كرده‌اند. در گفت‌وگو با هوشيار عبدالله‌زاده، فرزند سردار شهيد طاهر عبدالله‌زاده و برادر‌زاده مرحوم حاج‌عبدالواحد حسن‌زاده به سابقه مبارزاتی و جهادی خانواده‌اش می‌پردازیم.

شروع فعاليت‌های انقلابی پدر و عموهای شما از چه زمانی بود؟

حاج ‌طاهر در ارديبهشت ماه سال 1319 شمسی متولد شد. ايشان فرزند آخر خانواده بود و پنج برادر و يک خواهر داشت و پدرشان از معتمدين و ريش‌سفيدان منطقه و كدخدای وقت شهر و امين مشورت اهالی منطقه بود. خانواده ما از همان زمان شروع جريانات انقلاب كه در شهرستان پاوه پيش آمد، مبارزاتش را شروع كرد.
 
در اوايل انقلاب و در جريان پاكسازی شهر پاوه، شهيد هدايت اسلامی‌نيا يكی از پسرعموهايم به شهادت می‌رسد و ايشان اولين شهيد خانواده لقب می‌گيرند. شهيد عبدالله‌زاده در دوران جوانی مستقل و به شغل خريد و فروش اجناس محصولات باغی در بازار و شهر پاوه مشغول بود و گاهی به روستاهای اطراف شهر پاوه می‌رفت. در سال 1344 با توهين يكی از مأموران ژاندارمری و برخورد فيزيكی با شهروند پاوه‌ای شهيد عبدالله‌زاده با مأمور درگير می‌شود، بعد از دستگيری در محل ژاندارمری شهر پاوه با بستن دست و پای ايشان، ‌الوار بزرگی روی سينه ايشان گذاشته می‌شود و شكنجه می‌شود كه با مداخله و پا درميانی بزرگان شهر و شيخ نصرالدين خالصی، رئيس طريقه دراويش خالصی در منطقه و مداخله فرماندار وقت ايشان را آزاد می‌كنند.

بعد از انقلاب فعاليت‌های خانواده شما به چه شكلی ادامه پيدا می‌كند؟

انقلاب اسلامی كه به پيروزی رسيد پدرم در شهر پاوه شغل قصابی داشت. وقتی پاوه توسط منافقين و ضدانقلاب در محاصره قرار می‌گيرد، پدرم اسلحه شخصی می‌خرد و به دفاع از شهر مشغول می‌شود. بقيه افراد خانواده مثل عموها و پسرعموهايم با مشاهده پدرم اسلحه به دست می‌گيرند و در مدت كوتاهی كل طايفه مشغول دفاع از شهر می‌شوند. پدرم با خريد اسلحه و با جوانان شهر پاوه به دفاع از شهر و مردم شهر پرداختند.
 
با پيروزی انقلاب و فعاليت گروهک‌های ضدانقلاب در منطقه از جمله دموكرات، كومله و ساير احزاب وابسته به اجانب و جبهه‌گيری در مقابل انقلاب نوپای ايران درگيری‌ها در شهرستان پاوه به اوج خود می‌رسد كه شهيد عبدالله‌زاده در ارتفاعات روبه‌روی شهر پاوه از ناحيه بازوی راست زخمی می‌شوند. در 26 مرداد 1358 مردم پاوه درسی فراموش‌نشدنی به احزاب دادند كه با فرمان تاريخی حضرت امام (ره) برای آزاد‌سازی پاوه نيز در تاريخ زرين انقلاب ثبت شد.
 
در عمليات آزادسازی پاوه و روستای خانقاه برادرزاده ايشان هدايت اسلامی‌نيا شهيد شدند كه با ايجاد كميته‌های انقلاب اسلامی و بعد از آن تشكيل سپاه پاسداران ايشان با توجه به وضعيت منطقه و تهديد ضدانقلاب در سطح منطقه رسماً وارد كميته و بعد از آن سپاه می‌شوند. شهيد عبدالله‌زاده در تمام جنگ‌های پارتيزانی منطقه اورامانات و عمليات‌ها حضور فعالانه داشتند و هر جنگی كه ايشان و همرزمانشان حضور داشتند، بدون شک به پيروزی منجر می‌گرديد.
 
دشمن با تهديدات مختلف قصد داشت ايشان را از نظام و انقلاب مأيوس كند و چندين بار نامه‌های مختلف به ايشان نوشت و وعده‌های زيادی داد كه از نظام و انقلاب دوری گزيند اما ايشان نپذيرفتند و هر بار با حضوری فعالانه‌تر در عمليات‌های پاكسازی مناطق اورامانات، مشت محكمی بر دهان آنها می‌زدند و ساير اعضای خانواده نيز در ركاب ايشان اسلحه به دست بودند.

شهادت عمو و پسرعموهايتان در كجا و به چه صورتی اتفاق افتاد؟

در همان اوايل انقلاب پسرعمويم حاج توفيق فرمانده بسيج بود كه در سال 60 مجروح می‌شود. عموی بزرگ‌ترم حاج عبدالمجيد در هليكوپتری كه در شير و خورشيد پاوه و هلال احمر آن زمان سقوط كرد، مجروح می‌شود و پسرعمويم شهيد نظيف غالبی به همراه تعدادی پرستار و رزمنده شهيد می‌شود.

در سال 61 و در منطقه عملياتی نوسود ضدانقلاب بی‌سيمی را بمبگذاری و سعی می‌كند با ايجاد يک عمليات صوری، توجه پاسداران را به خود جلب كند. چند نفر از پاسداران دنبال نيروهای ضدانقلاب می‌روند و اعضای گروهک‌ها در منطقه سر و صدای زيادی به راه می‌اندازند، طوری كه انگار كسی زخمی يا كشته ‌شده است. آنجا يک بی‌سيم، گيوه و دستمال جا می‌گذارند و می‌روند. وقتی وسايل باقی‌مانده را می‌آورند، پدرم همانجا می‌گويد به اينها دست نزنيد ممكن است بمب‌گذاری شده باشند و توصيه می‌كند صبر كنند تا گروه تخريب بيايد و وسايل را بررسی كند.
 
متأسفانه بيسيم‌چی گروه كه فرد جوان و كم‌تجربه‌ای بوده است، بی‌سيم را با خود به داخل سنگر می‌برد و همانجا مشغول براندازی بی‌سيم می‌شود كه ناگهان بی‌سيم داخل سنگر منفجر می‌شود و عمو، دايی و پسرعمويم شهيد می‌شوند. در اين انفجار 13 نفر از همرزمان عمويم شهيد می‌شوند و در كل پنج نفر از بستگانمان هم به شهادت می‌رسند.
 
اين اتفاق در تاريخ 61.8.15 به وقوع می‌پيوندد و شهادت نيروها هم به گونه‌ای بود كه بدنشان تكه تكه شده بود. در همان حالتی كه مشغول جمع‌آوری پيكرها بودند و جانبازها را مداوا می‌كردند، ضدانقلاب هجوم می‌آورد تا نيروهای پدرم را به شهادت برساند. پدرم آنجا به خوبی نيروها را مديريت می‌كند و می‌گويد چند نفر به مجروحان برسند و بقيه مشغول دفاع شوند تا نيروهای كمكی برسند. اين افراد با اين شرايط مقابل ضدانقلاب جنگيدند و از جانشان مايه گذاشتند.

همچنين يكی از پسرعموهايم كه فرزند حاج‌عبدالواحد بود، در عمليات پاكسازی نوسود و چند شهر مهم ديگر شركت داشت و از نيروهای اطلاعات سپاه بود كه بعداً در اداره اطلاعات برون‌مرزی مشغول به كار شد. اگر در شهر نوسود و روستاهای اطراف نوسود ضدانقلاب پايگاه داشت ايشان وارد خاك عراق می‌شد و به جمع‌آوری اطلاعات می‌پرداخت. در اين حد توانايی بالای داشت. ضدانقلاب با گذاشتن تله انفجاری در شهر نوسود به ظاهر قصد تسليم شدن داشت كه شهيد فيصل‌حسن‌زاده در ميدان مين شهيد می‌شود. حماسه‌سازی ايشان و همرزمانشان در آزادسازی شهر نوسود از دست حزب بعث عراق و حزب دموكرات كه با اسلحه سبک و نارنجک به جنگ تانک‌ها می‌رفتند، در ذهن تمام مردم منطقه نقش بسته است.

پدرتان در كدام حادثه و عمليات به شهادت می‌رسد؟

پدرم يك بار در بحث پاكسازی پاوه در اوايل انقلاب مجروح می‌شود. 24 مرداد دو روز قبل از سانحه بيمارستان پاوه چون راه زمينی پاوه مسدود بوده از طريق هليكوپتر ايشان را به كرمانشاه اعزام می‌كنند. پدرم زياد در بيمارستان طاقت نمی‌آورد و به محض مداوا به پاوه برمی‌گردد.
 
حاج عبدالواحد به عنوان بزرگ خاندان در داخل شهر و رابط بنياد و سپاه درون اتفاقات و جريانات بود. او در يكی از عمليات‌هايی كه مستقر بود، جانباز می‌شود. يكی از برادران ايشان به نام حاج حبيب‌الله نيز در نزديكی پاوه و در جريان پاكسازی هشر جانباز می‌شود. تعداد زيادی از بستگانمان در جريان جنگ و دفاع از كشور جانباز و شهيد ‌شده‌اند.
 
در 28 خرداد ماه سال 1365كه ضد‌انقلاب هر از چند گاهی عمليات خرابكارانه در سطح منطقه انجام می‌دادند، بر اساس اطلاعات واصله، در ارتفاعات پنج كيلومتری شهر پاوه به نام كوه هومان شناسايی شده و ايشان به عنوان فرمانده گروهان ضربت با نيروهای خود وارد عمل می‌شوند كه با محاصره كامل منطقه ضدانقلاب در كمين قرار می‌گيرند و به ايشان التماس می‌كنند اجازه بدهند كه بروند. ايشان تضمين می‌دهد اگر تسليم شوند شفاعت آنها را همچون بسياری از كسانی كه اغفال شده بودند، نزد دولت و نظام بنمايند و به آغوش خانواده خود برگردند كه يكی از نيروهای دموكرات ناگهان از پشت تخته سنگی به ايشان و بی‌سيم‌چی‌شان می زند و در نامردانه‌ترين حالت به شهادت می‌رسند.
 
همزمان با شهادت ايشان همرزمانشان عرصه را بر ضدانقلاب تنگ می‌كنند و تعدادی با مجروحيت، خود را به رودخانه سيروان می‌اندازند و فرار می‌كنند و هفت نفر از ضدانقلاب‌ها از جمله قاتل ايشان كشته می‌شوند.

در پايان از نقش بزرگ‌منشانه حاج عبدالواحد در شهر و ميان مردم منطقه بگوييد.

ايشان صاحب قدرت بودند، قدرتی كه عقل ورای آن بود. همين مساعی ايشان و ساير نيروهای مخلص و معتقد بود كه هزينه‌های وارده به نظام را در اين خطه به حداقل ممكن رساند و در ادامه زمينه‌ساز امنيت پايدار در منطقه و كشور گرديد.

يكی از دوستان تعريف می‌كرد در اوايل انقلاب و در يكی از روزهای سرد سال، كمبود سوخت در پاوه كاملاً مشهود بود. اما ازدحام جمعيت به نحوی بود كه بسيار پايين‌تر از تكيه شيخ نصرالدين در صف قرار گرفتيم، طنابی را آورده بودند و از دسته دبه‌ها عبور می‌دادند تا نوبت به تمام و كمال مراعات گردد كه در همين حين درگيری صورت می‌گيرد و ازدحام به وجود می‌آيد.

گويا يكی از پاسبانان كشيک كه از قضا از بوميان منطقه بود، با لگد دبه‌های روبه‌روی جايگاه را پرت می‌كند و می‌گويد تمام شد و برويد. همكلاسی دوستم در مقام اعتراض برمی‌آيد كه با واكنش مأمور مواجه و باعث می‌شود شخص ناخودآگاه سيلی‌ای بر صورت مأمور بزند. اين حركت به يكباره با سوت و كف زدن‌های ممتد حاضرين همراه می‌شود و در زمان كوتاهی مأمور مورد نظر به كلانتری برمی‌گردد و با يك پيكان و چند نفر همراه به محل می‌آيد و آن فرد را از صف بيرون می‌كشد و به كلانتری می‌برد.

مردم كه شاهد صحنه بودند شب هنگام نگران و معترض خدمت حاجی عبدالواحد می‌روند و به تشريح ماوقع می‌پردازند و چندين نفر نيز به گواه صحت ادعای مطروحه را تأييد می‌نمايند. مرحوم نيز در ادامه راهی بازداشتگاه می‌شود و مشاهده می‌كند در تاريكی شب، قصد انتقال نامبرده با چشم‌بند، پابند و دستبند به مقصد كرمانشاه را دارند. حاجی عبدالواحد نيز با احترام و جايگاهی كه داشت مانع از اين امر می‌شود و صورتجلسه تنظيم شده را پاره می‌كند و شب هنگام، فرد بازداشتی را تحويل خانواده‌اش می‌دهد.

هرچند حركت آن شخص نسنجيده بود ولی آن مأمور در گزارش خود اينگونه مرقوم كرده بود كه حزب توده همزمان با كنگاور قصد انفجار پمپ بنزين پاوه را داشتند كه خوشبختانه با هوشياری مأموران اين توطئه نقش برآب شده و خاطی دستگير و همراهان با يک وسيله نقليه كه از قبل مهيا شده بود موفق به فرار شدند...!

اين حركت می‌توانست در آينده طايفه‌ای را برضديت با نظام تحريک كند، طايفه‌ای كه بعدها چندين شهيد را در راه انقلاب تقديم كرد و با درايت و بزرگ‌منشی حاج عبدالواحد ختم بخير شد.

منبع: روزنامه جوان




نظر شما
پربیننده ها