به همین مناسبت اشاره ای گذرا به زندگینامه چهار فرمانده گردان شهید لشکر 77 پیروز ثامن الائمه(ع) خواهیم داشت.
شهادت تولدی دیگر
امیر شهید پرویز حبرانی، چهارمین فرزند خانواده حبرانی درسال 1314در شهرستان قوچان دیده به جهان گشود. در دوران تحصیل همیشه جزو شاگردان ممتاز و با هوش بود، که به همین خاطر وارد دانشکده افسری شد.
شهید حبرانی قبل از پیروزی انقلاب به محافل و مجالس مذهبی رفت و آمد زیادی داشت که به دلیل برخورداری از روحیه اسلامی و انقلابی در چندین مورد به علت مخالفت با فرماندهان ارتش، به چند سال زندان وتوقیف درجه محکوم شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی با تلاش و پشتکار به ادامه خدمت خود در ارتش ادامه داد. با شروع جنگ، آرزو و خواسته قلبی او، در مورد حفظ ناموس، میهن اسلامی و نهایتاً شهادت، او را به سوی جبهههای جنگ سوق داد. به جبهه رفت و فرماندهی گردان را بر عهده گرفت و در بیشتر مناطق نبرد هم به دلیل تکلیف و هم علاقه حضور مؤثری داشت.
او همرزمانش را در کنار ایثار و مقاومت به دینداری و تقوا سفارش میکرد و در حالی که شهادت را تولدی دوباره قلمداد میکرد به همسرش این چنین سفارش کرد: «نبودنم نباید در زندگی شما تغییری ایجاد کند؛ بلکه فرزندانمان را با فکر و تربیت اسلامی پرورش بده و برای موفقیت آنها در اجتماع و امر تحصیلات از هیچ کوششی دریغ نکن.»
سرانجام پس از ماهها مبارزه و انتظار، پرویزحبرانی در حالی که فرماندهی گردان 110 پیاده لشکر 77 پیروز ثامن الائمه(ع) را بر عهده داشت در هشتم مهرماه 1360 سلحشورانه درعملیات ثامن الائمه(ع) شرکت جست و در محورآبادان-ماهشهر مورد اصابت مستقیم گلوله دشمن قرارگرفت و به درجه والای شهادت دستیافت و درگلزار شهدای خواجه ربیع مشهد آرام گرفت.
خدمت برای انقلاب اسلامی ارزش دارد نه طاغوت
امیر شهید محمود منظم تولایی در تاریخ دوم اردیبهشت ماه سال 1314 در مشهد مقدس بدنیا آمد . وی در ده سالگی پدر خود را ازدست داد . دوران ابتدایی را تا کلاس چهارم گذراند و بعد از آن بدلیل اینکه در چاپخانه کارمی کرد، تحصیل خود را به صورت شبانه و تا کلاس سوم راهنمایی و اخذ مدرک سیکل ادامه داد .
شهیدمنظم تولایی در پانزده سالگی به عنوان سرباز پیمانی وارد ارتش شد، سپس در 24 سالگی به دانشکده افسری راه یافت. دراین دوره جزو بهترین دانشجویانی بودکه با موفقیت دانشکده را با مدرک لیسانس به پایان برد .
وی در33 سالگی با خانم منیره السادات سیده موسوی مشهدی ازدواج کرد و زندگی مشترک آنها 12 سال و چند ماه به طول انجامید که ثمره این ازدواج چهار فرزند به نام های مهرداد (1348)، مهرناز (1349)، مهران( 1352) و مونا ( 1359 ) به دنیا آمده است.
در دوران انقلاب- به خصوص در روزهای آخر سعی می کرد، از درگیری نیروهای ارتش با مردم و ایجاد خونریزی جلوگیری کند. با وجود اینکه در زمان پیروزی انقلاب- سی سال در خدمت ارتش بود و می توانست بازنشسته شود ولی حاضر به این امر نشد و می گفت:حالا خدمت برای ارتش و دفاع از میهن ارزش دارد، نه زمان طاغوت.
او از همان نخستین روزهای جنگ به عنوان یک فرمانده مسئول و نظامی متعهد، در فکر رفتن به جبهه بود و حضور در جبهه را به عنوان یک وظیفه برای خودش میدانست .
مسئولیت شهید منظم تولایی در جبهه، فرماندهی گردان 129 پیاده جمعی لشکر ۷۷ پیروز ثامن الائمه(ع) بود.
شهید محمود منظم تولایی در تاریخ بیست و نهم آذر ۱۳۵۹ در منطقه عملیاتی جنوب- در درگیری با ارتش متجاوزعراق، به شهادت رسید .
پیکر مطهر شهید تولایی بعد از انتقال به مشهد، در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد .
فرزندم فدای خاک وطنم
امیر شهید سید کاظم نسطورفر در پنجم شهریور ماه سال 1314 در شهرستان رشت به دنیا آمد. در دوران کودکی بر اثر حادثه ای والدین خود را از دست داد، اما به مدد هوش و استعداد سرشارش، توانست بر مشکلات غلبه کند و تحصیلاتش را با کسب نمرات عالی تا سطح فوق دیپلم ادامه دهد.
او در سالهای تحصیل خود از مطالعه کتب غیر درسی غافل نبود و اغلب به کتاب های مذهبی علاقه داشت.
به دلیل علاقه اش به ارتش و با هدف خدمت به وطن، وارد دانشکده ی افسری شد و پس از گذراندن آموزش های لازم، در نیروی زمینی مشغول به خدمت شد.
با شروع انقلاب، از طرفداران راه و هدف امام خمینی(ره) بود و اعتقاد داشت که رژیم شاهنشاهی کاری جز ظلم بر این مردم ندارد.
در اوایل سال 1357 در منطقه ی خدمت خود (شهرستان سرپل ذهاب ) چندین بار به خاطر مسائل اسلامی و اعتقادات انقلابی اش با افسران ما فوق خود درگیر شد و مدتی در بازداشت به سر برد.
از دیگر خصوصیاتی که در وجود وی متبلور بود، روحیه ی مبارزه، شجاعت و فداکاری بود.
در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، او درجه سرگردی داشت و معاون گردان 129 از تیپ قوچان، لشکر 77 پیروز خراسان بود. با شروع شورش های ضدانقلاب در کردستان، برای سرکوبی ضدانقلاب به آن منطقه اعزام شد. طی سه ماه درگیری، یکبار مجروح شد و پس از بهبودی دوباره به شهر«بانه» برگشت و درسمت فرماندهی پادگان بانه به مبارزه با گروه های ضد انقلاب ادامه داد.
پس از آغاز جنگ تحمیلی ماموریت حرکت به سمت آبادان به او ابلاغ شد. دوست شهید می گوید: «پس از ابلاغ ماموریت به او، شب در منزل ما میهمان بود موقع خوردن شام رو به ما کرد و با خنده گفت: این شام آخر ما در منزل شماست، مثل شام آخرمسیح».
او مدتی بود که آرتروز گردن داشت، به طوری که پیوسته گردنش بسته بود و از درد شدید می نالید. دوست دیگری( که مهمان ما بود) رو به شهید نسطورفر کرد و گفت: شما که به خاطر ناراحتی گردن معذور هستید، بروید پیش پزشک لشکر، حتما ًمعاف خواهید شد. شهید با شنیدن این حرف ها به یکباره گریه ای شدید را شروع کرد که برای همه ما تعجب آور بود و بعد با احساس تمام گفت: به خاطر وطنم حاضرم صدها جان بی ارزش خود را فدا کنم. همان شب از او پرسیدم: اگر این جنگ طولانی شود، آیا حاضری دخترت مریم را که بسیار هم دوستش داری به جبهه برود و بجنگد؟ خیلی باصلابت پاسخ داد: صدها هزار مریم و مریم ها فدای یک سانتیمتر از خاک وطن و ادامه داد، اگر مملکت مورد تجاوز قرارگرفت و کشوری به کشور دیگر مسلط شد، ناموس، دین، شرف و آبرو و خلاصه هیچ چیز امنیت نخواهدداشت. آن شب او در وجود همه ما روح سلحشوری، وطن پرستی و حدیث«حب الوطن من الایمان»را زنده کرد.»
شهید نسطورفر در 19 دیماه 1359 در ایستگاه سوم آبادان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. وی در زمان شهادت مسئولیت فرماندهی گردان 129 پیاده از لشکر 77 پیروز خراسان را بر عهده داشت.
او متفاوت تر از دیگران بود
در سال 1317 در خانواده متدین و با ایمان عباسی، کودکی پا به عرصه گیتی گذاشت که نام او را فرامرز نهادند.
دروس ابتدایی و دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
در سال 1339 با ورود به دانشکده افسری به استخدام ارتش در آمد و در سال 1343 در لشکر 77 خراسان منتقل و مشغول انجام وظیفه شد.
وی در12 تیرماه 1347 ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد که ثمره آن دو فرزند دختر و پسر است.
با توجه به اینکه در آن زمان جو خدمت در ارتش به گونه ای بود که افراد متدین و متعهد راهی برای پیشرفت نداشتند ایشان به نحوی عمل مینمودکه ضمن رعایت مقررات، مُبلغی خوب و مؤثر برای همرزمانش باشد . تمامی کسانی که با او هم خدمت بودند یک دل و یک صدا معتقد به این بودند که ایشان با همه متفاوت است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی، رسالت خود را حضور در جبهه دانست و در منطقه عملیاتی جنوب در کنار رزمندگان لشکر 77 پیروز ثامنالائمه(ع) به دفاع از آرمان های اسلام وانقلاب مشغول شد.
شهید فرامرز عباسی که به تازگی به درجه سرگردی نائل شده بود، آنچنان رشادتی از خود نشان داد که در همان ابتدای جنگ تعداد زیادی از مزدوران بعثی را به خاک سیاه نشاند و به خاطر همین شجاعت و رشادتی که از خود نشان داد از سوی فرماندهی مورد تشویق قرار گرفت.
امیر شهید فرامرز عباسی سرانجام درتاریخ 21 اردیبهشت ماه 1360در حالی که در منطقه عملیاتی آبادان، فرماندهی گردان 104 پیاده لشکر 77 پیروزثامن الائمه (ع) را بر عهده داشت، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی، شربت شهادت نوشید و دعوت حق را لبیک گفته و به لقاالله پیوست. پیکر مطهرش پس از تشییع در مشهدمقدس در جوار امام هشتم حضرت علیابن موسیالرضا(ع) و در حرم مطهر به خاک سپرده شد.