گروه بینالملل
دفاع پرس- محمدجواد مهدیزاده؛ 72 سال قبل در چنین روزهایی، رایش سوم آخرین نفسهای خود را میکشید. نیروهای ارتش سرخ شوروی با عبور از رودخانه «اُدِر» و ارتفاعات «سیلو»، در محلات شرقی شهر «برلین» پایتخت آلمان مشغول نبرد با آخرین نیروهای نیروی زمینی آلمان «وِرماخت» و لژیونهای خارجی «وافِن اس اس» بودند و سوگند خورده بودند تا آخرین نفس برای رایش سوم بجنگند؛ حتی اگر سرنوشت حکومت ناسیونال سوسیالیست، چیزی جز مرگ نباشد.
همزمان نیروهای ارتشهای آمریکا، انگلیس و فرانسه از غرب وارد منطقه صنعتی «روهر» (Ruhr)، که بخش قابل توجهی از صنایع نظامی آلمان و سدهای مهم رایش در آن قرار داشت، شده و مشغول پیشروی به سمت شرق برای الحاق به نیروهای شوروی بودند؛ نیروهایی که این مسیر طولانی را با انجام وحشیانهترین جنایات علیه غیرنظامیان به ویژه زنان آلمانی طی کردند.
چیزی که همه جهان از تصاویر هیتلر و وضعیت آلمان در ماههای آخر جنگ دوم جهانی میفهمیدند، این بود که حکومتی که متفقین غربی برای اولین بار کلمه «نازی» را بر اساس مخففی خودساخته از کلمه «ناسیونال سوسیالیست» به آن اطلاق کردند، در شرایطی بسیار سخت قرار گرفته و سقوط آن اگرچه دشوار اما حتمی است. با این وجود، با کمی برگشت به عقب، خواهیم دید که هنوز ارتش چیزهایی دارد که اگر زودتر از ماههای آخر جنگ جهانی به آنها دست مییافت، قطعا سرنوشت جنگ جهانی دوم به شکل دیگری رقم میخورد. با نگاهی به چند سال قبل از 1945 (1324، سال پایان جنگ جهانی دوم) به این موضوع میرسیم.
تا اواسط سال 1942 تمام امید متفقین برای جلوگیری از پیروزی آلمان نقش بر آب شده است. آلمان همزمان در چهار جبهه در روسیه (مسکو، لنینگراد، ساحل رود ولگا و قفقاز) دست به پیشرویهای گسترده زده است، هنوز هم زیردریاییهای آلمانی مشغول ضربه زدن به کاروان دریایی آمریکا و انگلیس در اقیانوس اطلس هستند، نیروهای ارتش آلمان با پشتیبانی اعراب شمال آفریقا در حال نبرد با انگلیس در غرب شرق لیبی و غرب مصر هستند و چرچیل به شدت از رسیدن ارتش آلمان به اسکندریه و قاهره و به تبع آن کانال سوئز در هراس است. در چنین شرایطی تنها یکدندگی هیتلر بر سر اشغال استالینگراد و تمرکز بر نبرد با شوروی به جای یکسره کردن کار بریتانیا، باعث دو شکست سنگین برای هیتلر و ارتش آلمان در ساحل رود ولگا و ساحل جنوبی مدیترانه شد. از زمان شکست در استالینگراد در روسیه و العلمین در مصر و در پی آن شکسته، زخمی و مجروح شدن صدها هزار نیروی آلمانی و متحد آلمان، ورماخت تمام انگیزه خود را از دست میدهد. شکست در نبرد کورسک، عقبنشینی کامل از آفریقا و ورود آمریکا به اروپا با حمله به جنوب ایتالیا را باید تداوم ناکامی آلمانیها برشمرد.
در حالیکه هیتلر به خوبی از نیت آمریکا و انگلیس برای انجام حمله گسترده در غرب اروپا مطلع بود، حمله به نرماندی مانند یک غافلگیری کامل برای آلمانیها از آب درآمد. تلفات سنگین ارتش آلمان، بویژه اسارت دهها هزار نفر از نیروهای ارتش آلمان و وافن اس اس در منطقه «فالیز» در جنوب نرماندی و غرب پاریس، که باعث شد نیروهای آلمانی لقب «استالینگراد نرماندی» را به دلیل تعداد بالای اسرای خود به این منطقه بدهند، ضربه سختی به ارتش آلمان وارد کرد. در همین بحبوحه، چند افسر ارشد آلمانی تحت هدایت فیلدمارشال اروین رومل فرمانده سابق نیروهای آفریقای ارتش آلمان و سرهنگ کلاوس فون اشتافنبرگ، اقدام به بمبگذاری در جلسه هیتلر با ستاد فرماندهی ارتش آلمان در پروس شرقی(منطقهای که هماکنون بین روسیه و لهستان تقسیم شده است) کردند که وی از آن جان سالم به در برد. تمام این حوادث به خوبی نشان میداد که علیرغم پیروی اغلب مردم آلمان از حکومت هیتلر، شرایط برای ادامه حیات رایش سوم بسیار سختتر از چیزی است که بتوان تصور کرد.
در این حین، تنها امید هیتلر پیشرفت برنامه تسلیحاتی رایش سوم است. او به کمک متخصصان تسلیحاتی خود به دنبال ساخت تسلیحاتی است که توان بر هم زدن موازنه قوا به نفع ارتش آلمان را داشته باشند. این تسلیحات نه صرفا موشک یا هواپیما، بلکه تمام ساختارهای تسلیحاتی ارتش آلمان از سلاح انفرادی تا هواپیماهای بزرگ را شامل میشد.
اولین سلاحی که هیتلر به آن به عنوان یک سلاح کارآمد جدید در میدان نبرد نگاه میکرد، مسلسل هجومی StG.44 بود. این سلاح دارای قابلیت تنظیم نواخت تیر به صورت تک تیر و رگبار بود. وزن سبک آن به نسبت یک سلاح هجومی در زمان خود، علاوه بر خشاب سی تایی با قدرت بالای گلوله در برد مؤثر، باعث شده بود که نیروهای ارتش شوروی طی درگیری با نیروهای آلمانی در جبهه شرق در سال 1944، تلفات قابل توجهی ببینند. پس از کارایی موثر این سلاح در جبهه شرقی، نیروهای جبهه غربی ارتش آلمان نیز درخواست انتقال این سلاح به فرانسه، بلژیک و هلند را داشتند که به همین دلیل، چند ده هزار قبضه از این مسلسل نیز روانه جبهه غرب شد. قدرت تخریب این سلاح، که به مراتب از تمام نمونههای خود در بین نیروهای متفقین بالاتر بود، باعث شد آنان این مسلسل هجومی را تا حد زیادی مورد توجه قرار دهند. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران در صورتی که آلمان دو سال زودتر به این سلاح دست پیدا میکرد، قدرت بر هم زدن بسیاری از معادلات پیرامون سرنوشت جنگ جهانی دوم را بدست میآورد اگرچه استفاده گسترده نیروهای ارتش آلمان از این سلاح در خاک هلند، نقش مهمی در وارد آوردن تلفات سنگین به آمریکا و انگلیس (17 هزار کشته و زخمی) و در پی آن شکست عملیات مارکت گاردن در سپتامبر 1944 ایفا کرد. بعدها پس از جنگ، «میخائیل کلاشینکوف» سرگرد یگان زرهی ارتش روسیه، که این سلاح را طی نبردهای اروپا در دست پیاده نظام و افسران تانک آلمانی دیده بود، با کپیبرداری از ساختار این مسلسل، سلاح معروف خود یعنی مسلسل آکا-47 موسوم به کلاشینکف را طراحی کرد و ساخت. ایالات متحده آمریکا نیز بعدها از روی طرح StG.44، طرح مسلسل M-16 را پیاده کرد که برای نخستین بار در جنگ ویتنام به کار رفت.
دومین سلاحی که توانست رعب و وحشتی غیر قابل تصور در بین نیروهای متفقین ایجاد کند، خودروهای هدایت شونده انتحاری نیروی زمینی آلمان، معروف به «جالوت»، بود. اولین سری از گولیاثها در سال 1942 علیه اهدافی در خاک شوروی به کار گرفته شدند. نیروهای روس که متعجب از وجود چنین دستگاهی بودند، تنها زمانی پی به حقیقت میبردند که یک گولیاث 430 کیلوگرمی، 100 کیلوگرم مواد منفجره شدیدالانفجار را در نزدیک آنان و ادوات زرهیشان منفجر و تعدادی قابل توجه از آنان را میکشت و زخمی میکرد. به غیر از نبرد با شوروی، چندین نمونه از این سلاح علیه اهداف متفقین در عملیات نفوذ به جنوب فرانسه و همچنین مقابله با قیام یهودیان صهیونیست در ورشو در 1944 به کار گرفته شد. با این حال هزینه بالای تولید گولیاث علاوه بر سرعت اندک (حدود 10 کیلومتر در ساعت) باعث شد که آلمان به تولید 7هزار و 564 دستگاه از این دستگاه هدایتپذیر از راه دور اکتفا کند. بعدها این دستگاه منشأ ساخت وسایل زرهی کنترل از راه دور در تمام ارتشهای جهان شد.
در حیطه دریایی آلمان توانسته بود برای دومین بار، پس از جنگ جهانی اول، قدرت دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. غرق شدن دهها کشتی و ناو مهم انگلیس توسط نیروی دریایی آلمان، که در پوشش استفاده از عبارات کدگذاری شده بوسیله دستگاه انیگما به اجرا درمیآمد، باعث شد که انگلیسیها تلاش برای خنثیسازی دستگاه انیگما را شروع کنند که به موفقیت انجامید. اگرچه انیگما خنثی شد؛ اما آلمان همچنان به توسعه زیردریاییهای خود ادامه داد تا اینکه موفق شد نمونه جدیدی از زیردریایی را تحت عنوان U boot XXI و U boot XXII رونمایی کند که قادر به طی مسیری بیش از 25 هزار کیلومتر بودند، اما به دلیل بمباران شدید کارخانههای آلمان و همینطور گسترش نفوذ زمینی متفقین، در عمل تنها تعداد اندکی از این زیردریاییها توانستند وارد نبرد دریایی با متفقین شوند. با این حال اوج قدرت آلمان در ساخت سلاحهای پیشرفته را باید در صنایع هوایی این کشور جستجو کرد.
لوفتوافه (نام نیروی هوایی ارتش رایش سوم) پس از ساخت هواپیماهای موثری همچون مستراشمیت و استوکا در اوایل جنگ، طرحی مبنی بر ساخت بمبافکنهای دوربرد که قادر به رسیدن به ایالات متحده باشند، علاوه بر ساخت جنگندههای فوقپیشرفته، را در ماههای آخر جنگ به مرحله اجرا درآورد. هواپیمای دورپرواز مستراشمیت ME-264، در اواخر سال 1942 برای حمله هوایی به شهرهای مهم ساحل شرقی آمریکا، بویژه واشنگتن و نیویورک و اجرای گشتهای طولانی برفراز اقیانوس اطلس طراح شد، اما به دلایلی پس از مدتی از خدمترسانی کنار رفت اگرچه مقامات آمریکایی در اواخر جنگ، چند نوبت از رصد هواپیماهای آلمانی برفراز منطقه لانگ آیلند در نیویورک خبر داده بودند. عجیبترین هواپیمایی که آلمان موفق به ساخت آن طی پروژه موسوم به «بمباران کننده آمریکا» شد، هواپیمای «HXVIII» موسوم به هورتن بود. این هواپیما دارای حالتی شبیه به خفاش بود و توسط برادران هورتن طراحی و ساخته شده بود. آمریکا بعدها بر اساس طرح این هواپیما، بمبافکن معروف B-2 خود را ساخت.
در حیطه جنگندههای فوق پیشرفته نیز هواپیمای «ME-163» موسوم به کامت، با سرعتی بالغ بر 1100 کیلومتر بر ساعت، اولین جنگنده فوقپیشرفته با موتور ارتقا یافته جت در جهان بود. این هواپیما اگرچه در اواخر جنگ عملیاتی شد، اما به دلیل سرعت بالای خود، که هیچکدام از هواپیماهای متفقین قادر به مقابله با آن نبودند، بعدها بهعنوان یک الگو برای گسترش هواپیماهای جت در میان کشورهای متفقین به کار رفت. با این حال مهمترین صنعت حیرتانگیز هیتلر این نبود.
مهمترین فناوری مهم در ارتش هیتلری، که بعدها نقشی مهم در صنایع نظامی جهان ایفا کرد، فناوری موشکی بود. آلمان در اواخر جنگ جهانی دوم توانست اولین موشک بالستیک دوربرد خود، با نام «V-2» را علیه انگلیس به کار ببرد بهگونهای که در ماههای آخر جنگ، لندن تلفات بسیاری از شلیک این موشک هولناک 14 متری، که دارای سری جنگی به وزن یک تن بود، به خود دید. با این حال، از آنجا که دکتر ورنر فان براون طراح این موشک مخالف کاربرد آن در جایی غیر از اکتشفات فضایی و هوایی بود، توسط گشتاپو دستگیر و زندانی شد. پس از پایان جنگ، فان براون به آمریکا رفت و نقشی مهم در ارتقای برنامه موشکی این کشور ایفا کرد. از او میتوان به «پدر موشکهای بالستیک جهان» یاد کرد.
در هر حال آنچه که تاریخ جنگ جهانی دوم نشان میدهد، این است که حتی دستیابی به سلاحهای جدید یا نامتعارف دیگر نظیر توپ بزرگ و دوربرد «گوستاو» یا تانکهای ارتقا یافته نیز نتوانست باعث پیروزی هیتلر در جبهه نبرد زمینی شود؛ جایی که تعیین میکند چه کسی پرچم پیروزی را برافراشته خواهد کرد.
انتهای پیام/ 421