یادی از شهدای مدافع حرم در شب شعر «عتبات کلمات»
شب شعر «عتبات کلمات» به مناسبت فرار رسیدن اعیاد شعبانیه پاسداشت شهدای مدافع حرم در قالب ویژهبرنامه آئینی شرح مشتاقی در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، همزمان با اعیاد ماه شعبان و ولادت با سعادت حضرت سیدالشهداء، امام سجاد(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) فرهنگسرای اندیشه شاهد شعرخوانی شاعران آیینی در ویژه برنامه «عتبات کلمات» بود.
این مراسم که با اجرای «محمد جواد شرافت» و شعرخوانی شاعران برجسته آئینی همچون «سید حمید رضا برقعی»، «مصطفی صابر خراسانی»، «جواد محمد زمانی»، «احمد علوی»، «حامد عسگری»، «محمد رسولی»، «اسماء سوری» و «فاطمه نانیزاده» برگزار شد.
نخستین کسی که در این محفل به شعرخوانی پرداخت شاعر طلبه «حجتالاسلام جواد محمدزمانی» بود. وی قصیدهای را تقدیم به امام حسین(ع) کرد؛ که بخشی از آن را در ادامه میخوانید:
باید که تن از راحت ایام گرفتن
دل را ز هوسخانه اوهام گرفتن
ناکام شد آن کس که به یک عمر ندانست
از ساغر دنیا نتوان کام گرفتن
از تیر و کمان اجلت نیست رهایی
هر گور نشانیست ز بهرام گرفتن
از صائب تبریز بخوانیم که بر ماست
از شعر ترش خواندن و الهام گرفتن
صائب! ز فلک کام گرفتن به تملق
از مردم نوکیسه بُود وام گرفتن
ای مرغک عاشق! پر پرواز طلب کن
تا چند چنین لانه به هر بام گرفتن
تا چند سرا از قفس دام گزیدن؟
تا چند سراغ هوس خام گرفتن
ای دل بطلب وعده دیدار که زیباست
آرام دل از یار دلارام گرفتن
فرمود که باید دل از این دام گرفتن
عبرت ز دغلکاری ایام گرفتن
فرمود بترسید که رایج شود این بار
مردان شدن و مرد خدا نام گرفتن
از مثل یزید آیه تطهیر شنیدن
از آل امیه خط اسلام گرفتن
ماییم که از دست علی جام گرفتیم
ما را چه نیاز است به برجام گرفتن
از خدعه دشمن بهراسیم؟ روا نیست
پیغام به او دادن و پیغام گرفتن
باید به شب میکده شوق، رسیدن
از جام شهادت می گلفام گرفتن
قربانی جان را به منا بدرقه گفتن
اینگونه ز تن جامه احرام گرفتن
یا مثل حبیب و وهب و عابس و عباس
با سوختن جان و تن آرام گرفتن
یا همره سردار حسین همدانی
امضای بهشت از سفر شام گرفتن
پروانه علیاکبر مولاست که آموخت
با شمع سحر بال سرانجام گرفتن
***
محمد رسولی شاعر جوان آینی کشور نیز دیگر شاعری بود که به شعر خوانی پرداخت.
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجده ای خوشایند است
چه دیده است در آن سوی پرده هستی
کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است
به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن
شناسنامه ی سرباز نقش سربند است
زبان مشترک نسل های ما عشق است
ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است
ز جاهلان سخن ناشناس بی مقدار
بپرس قیمت خون عزیزشان چند است!؟
مدافعان حرم پای جانفشانی شان
بدان که چیزی اگر خورده اند، سوگند است
خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند
که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمنده است
***
شعر خوانی «حامد عسکری» شاعر نامآشنای کور هم حال و هوای متفاوتی به این محفل بخشید. او هم غزلی را تقدیم به شهدای مدافع حرم کرد:
دفعه آخری به دخترش گفت / براش عروسک از حرم میاره
مادر کوه طاقتم که باشه/ جلوی اشک بچه کم میاره
بندای پوتینشو میبست، میگفت/ سه بار بخوابی، پاشی، برمیگردم
حالا بزار برم که دیرم شده/ الهی دور دخترم بگردم
سه هفته است هیچ کی خبر نداره / گردانشون کجا زمین گیر شده
اونجا توی محاصره موندن و/ این جا یه دختر کوچولو پیر شده
شبا تو اتاق خودش میخوابه / آخرین عکست رُ بغل میکنه
پیاله چشاش پره اشکه توش / بغضای خیس خوردشُ حل میکنه
دیشب میگفت سه روز دیگه مدرسه است/ کی توی صف منُ تماشا کنه؟
کی با موتور منو بیاره خونه؟ / دفتر مشقمُ کی امضا کنه؟
زنگ زدن، خبر دادن بیسیمت / خاموشه و ازت خبر ندارم
گردانتون به بد کمینی خورده / قول نمیدن جایزتو بیارن
سایه رو سرم بودی و رفتی/ صدام پره خشه، گلوم مث چرم
خوب جایی خونت روی خاکا ریخته / رو سفیدم کردی گلم دمت گرم
رفتن تو اون قدری نسوزوند / اونارُ که زخمای زبونشون سوخت
فدای اون پهلوون غیوری/ که اعتقادشُ به سکه نفروخت
آهای شماها که میگین همسرش / پول گرفته، منتی نداره
پول هایی که گرفتی و بگیرین/ جنازه همسرشو بیارین
***
شعرخوانی «احمد بابایی» برای شهدای مدافع حرم نیز از دیگر بخشهای متفاوت این شب شعر بود:
اذان سرمه میگویند در چشم شبستانَش
صدای صبح میپیچید به صحن شبنمستانَش
ز فرط تازگی زخم خدا را بیکفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش
غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشمِ تیغ هم سر در گریبانش
نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک
خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش
دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا
خدا شبهای جمعه میشود انگار مهمانش
عقیق از خون و دُر از اشک، مقتل جمعه بازار است
دمِ اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش
ز بس در دست و دلبازی قیامت کرده در مقتل
برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش
به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند
که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش
چه حالی یابد آن بانوی سینهچاک یا حیدر
اگر مُثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش
سر هر کوچهای نام شهیدی روضه میخواند
به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش
اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم
اگر هرگز نمیترسیم از کابوس و هذیانش
خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را
نبیند نیزۀ تهدیدِ غربیها هراسانش
بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست
بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش
بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد
نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش
چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلاییهاست
نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش
رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم
اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنا
حرم کی بیمدافع مانده یارب غیر عاشورا
خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش
***
اسماء سوری نخستین بانوی شاعری بود که برای شعرخوانی حاضر شد. شعرخوانی او با لحن متفاوتی که داشت شور و حال متفاوتی به مراسم بخشید:
منم گنجشکِ مفتِ سنگهایِ بر زمین مانده
هراسی کهنه از صیادهای در کمین مانده
دعایی بیاجابت کنج سقف خانه کز کرده
که بین شک و ایمان جماعت، با یقین مانده
من آن انگور... نه من غورهای مستی نفهمیده
که با او حسرت دستان گرم خوشهچین مانده
رکاب نقره انگشتری که گوشه دکّان
دهانش پر شده از پرسشی که بینگین مانده
منم آن چادر قاجاری اصلی که از ترسِ-
رضاخانی تمام عمر را خانه نشین مانده!
تو اما وعده باران بعد از یأسها هستی
که داغش بر دل خشکیده این سرزمین مانده
***
اما یکی از متفاوتترین لحظههای شب گذشته شعرخوانی مصطفی صابری خراسانی بود. او یکی از اشعار بلند خود را برای امام زمان(عج) خواند که بخش کوتاهی از آن را در ادامه میخوانید:
من سرم گرم گناه هست سرم داد بزن
سینه ات سخت به تنگ امده فریاد بزن
جمعه هایی که نبودید به تفریح زدیم
ما فقط در غم هجران تو تسبیح زدیم
دستگیری به تمنای غریقی بفرست
دشمن اینجا به وفور است رفیقی بفرست
شیعیان امدن ما جنون می خواهد
مزد برگشتن این آینه خون می خواهد
موقع ریختن بغض گلو می آید
به بنرها بنویسید که او می آید
***
فاطمه نانیزاد نیز غزلی کوتاهی، تقدیم به آستان حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام کرد:
همچون نسیم صبح و سحرگاه می رود
هر کس میان صحن حرم راه میرود
از هر چه غصه دارد و غم میشود رها
هر سائلی به خدمت این شاه میرود
وقتی فرشتههای حرم بال میزنند
از سینههای شعله زده آه میرود
اینجا بهشت روی زمین فرشتههاست
از کوی تو فرشته به اکراه میرود
خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنیست
هر شب به پایبوسی آن ماه میرود
بابالجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه میرود
***
حمیدرضا برقعی شاعر نامآشنای کشور آخرین شاعری بود که به شعرخوانی پرداخت:
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.
مدیحهسرایی «سیدمهدی میرداماد» در وصف حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) نیز پایان بخش این مراسم بود.
منبع: شهید خبر