تا پایان مقطع کاردانی در رشته پرورشی درس خواند. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. وی دبیر آموزش و پرورش بود و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
شهید «علی گلزاری» 20 اردیبهشت 1373 در زادگاهش و در سالروز ولادتش بر اثر صدمات ناشی از استنشاق مواد شیمیایی به شهادت رسید.
دستنوشتهای از معلم شهید «علی گلزاری»
دهلیز مخوف دنیا گذرگاه ناپایداری است که انسان به آزمایش کشیده را در آن سفری است گذرا تا مهیای حیاتی جاودان شود، در این ظلمتکده چه بسیار انسان هایی که در زوایای تاریک آن به زندان نفس در افتادند.
پلک های عقل را بر حقیقت ها بستند و دریچه اندیشه را بر تباهی گشودند و افسار علم و عمل را به هوا و هوس سپردند و خویش را در تاریکی کردار خود مدفون ساختند و آن گاه که سفر به پایان رسید، راه گم کردهای بودند بیتوشه راه، لیک چشم تاریخ، بینای انبوه صداقت پیشگانی است که تاریکی دنیا را با چراغ شهادت به نور میهمانی کردند و خود برای پروا پیشگان، سراج منیر شدند....
اینجا در گوشه ای از بیکران دشت خوزستان و در زیر آسمان تیره ای که تا بیکران به قندیل ستارگان آذینش بسته اند و در دل تیره شب غوغایی برپاست.
اینان کیانند که این چنین در دل بیابان گوشه ای برگزیده اند و به خاک افتاده اند و همدیگر را در آغوش گرفته اند و در گوش هم نجوای برادرانه می کنند و از خویش حلالیت می طلبند.
این سینه ستبران نستوه اند از کدام تبارند که اینک غرق در لباس رزم و در آخرین لحظات حرکت به سوی آغاز نبردی دشمن سوز صف در صف نشستهاند و با همه چیز وداع می گویند. سپس اشکشان در مظلومیت حسین جاری است.
در دل این بیابان برایش غوغایی برپاست، من با فکری پایین و قلمی نارسا چگونه می توانم آنچه می بینم بنویسم.
شعر ذیل نیز در زمان اوج بیماری توسط شهید گلزاری سروده شده است:
چون شمع بی صدا و صبورانه سوختیم
در شهر آشنا چه غریبانه سوختیم
در مجمری گداخته از سوز و ساز عشق
آتش زدیم هستی و رندانه سوختیم
در سر کتاب و ساغر و پیمانه باختیم
با آه خویش مسجد و میخانه سوختیم
در حسرت ترنم یک ساز آشنا
سوزی بدل نشست و چو پروانه سوختیم
بسیار متاسفم که به عنوان یک معلم، در طول خدمتم نتوانستم آن چه را که می بایست در راه اصلاح و تربیت و تعلیم دانش آموزان، این عزیزانی که همیشه از عمق قلب و احساسم دوستشان داشتم، انجام دهم و از این تقصیر معذورم. اگر در طول این مدت طولانی موجبات کدورت عزیزی را فراهم کردم، طلب عفو می کنم و مطمئن هستم که می دانند نظری جز اصلاح و تهذیب و تربیت نبوده است و بر این دوستان عرض می کنم در دنیای بی رحم کنونی که عاطفه های انسانی در پوشش ضخیمی از سیاست بازی ها، دنیا پرستی ها، جاه طلبی ها و توسعه طلب ها سرمداران کفر و ایادی استعمار محبوس گشته، تنها راه زندگی کردن و قوی بودن، تلاش در راه خودکفایی است و این حاصل نمی شود مگر از پشت میزها و نیمکت های مدرسه و به همت تمامی دانش آموزان و تلاش برادران و خواهران سخت کوش و کم توقع معلم...
انتهای پیام/