داعشیها در دادگاههای موصل چه میگویند؟
من میخواهم به داعش بپیوندم و در دوران خوشی و سختی «ابوبکر بغدادی» را یاری کنم. هر چه از من طلب کند انجام خواهم داد.
به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، دیپلماسی ایرانی نوشت: خارج از شهر تازه آزاد شده موصل، دو قاضی مامور شدهاند تا هواداران داعش که دست به جنایت زدهاند را مجازات کنند و به قربانیان در دستیابی به عدالت یاری رسانند. اما وقتی هیچ راهی برای جمعآوری مدارک وجود ندارد، اغلب کل ماجرا به کاری بیهوده میماند و میتواند به چرخه تازهای از خشونت بدل شود.
در صبحی زود در اواخر ماه مارس، کامیون بزرگی از خیابانهای بغیداد عبور میکند، 50 مرد در آن سوار هستند، با چشم بند، دستهای بسته و سرهایی که در زانو قرار دارد. کامیون از خیابان عبور میکند و مردی خطاب به آن ها فریاد می زند: «قاتلها، زناکارها ». کامیون مقابل ساختمان دادگاه توقف میکند، ویلایی سفید با دروازههای آهنی زنگزده و یک محوطه سرسبز. منطقهای بکر برای اجرای این پروژه: اینجا مکانی است که متهمان حامی داعش در منطقه موصل پای میز محاکمه میآیند.
نیروهای امنیتی عراق که نقاب بر چهره دارند در عقب کامیون را باز میکنند. مردها، با کلههای تراشیده، از کامیون پایین میپرند، برخی از آنها ناله میکنند. لباسهایشان پاره است و به کف پاهایشان خاک چسبیده است. زندانیها با پابند به داخل محوطه ساختمان دادگاه وارد میشوند و روی زانوهایشان رو به دیوار مینشینند. یکی از نگهبانان آنها را با میلهای فلزی کتک میزند و داد می زند: «ساکت باشید».
قربانیان داعش در جوار آنها جمع شدهاند، مردان لاغر و زنان محجبه ساکن موصل که اعضای خانواده، خانه و تمام اموالشان را در جریان دو سال و نیم اشغال شهر توسط رژیمی تروریستی از دست داده اند. اسناد و مدارک جنایتهایی که تجربه کردهاند را محکم در دست گرفتهاند.
هواداران و قربانیان داعش هیچگاه اینگونه رودرروی هم قرار نگرفتهاند. ساکنان موصل بدون هیچ کلامی به مردان بسته شده و افتاده بر زمین زل زدهاند.
با وجود اینکه نبرد در بخش غربی موصل در جریان است و نیم میلیون نفر در داخل این شهر قدیمی با کمبود آب و غذا گرفتار آمدهاند، اما در اینجا در دادگاه نینوا روند بررسی قساوتهای داعش در جریان است. دستور کار دادگاه بررسی مخوفترین جنایات تاریخ است: کشتارجمعی، تجاوز و حملات ویران کنندهای که نه تنها عراق را دچار فروپاشی کرده بلکه تمام دنیا را در تعلیق نگاه داشته است.
دو قاضی روند تحقیقات را در دست گرفتهاند. یکی وظیفهاش تجسس در خصوص جنایتهای داعش است و آن دیگری قرار است به شهروندانی که زندگیشان توسط جنگجویان داعش نابود شده کمک کند تا غرامت دریافت کنند. «سعدون یامی» جلسات را اداره و پروندههای خود را به یک دادگاه کیفری ارسال میکند تا بعدا رای صادر شود. همکار او «یونس الجماعلی» گزارش قربانیان را به وزارتخانه مربوطه در بغداد ارسال میکند تا در خصوص غرامت تصمیمگیری کنند. این دو قاضی در دو اتاق مجاور کار میکنند، از این رو قربانیان و عاملان جنایت در فاصله دو متری از یکدیگر داستان خویش را بازگو میکنند.
دادگاه نینوا به مثابه نسخهای مینیاتوری از خود عراق است که انگار از کابوس بیدار شده است. کار قضات به مشخص شدن این موضوع کمک میکند که آیا ساکنین موصل میتوانند به زندگی عادی بازگردند. اما تا زمانی که داعش از منظر نظامی شکست نخورده است آیا عدالتی میتواند در کار باشد؟ یا موضوع بیشتر به تلافیجویی میماند؟ و آیا دستگاه قضایی عراق قادر است به گونهای با جنایات تروریستها برخورد کند که آشتی جویی ممکن باشد؟
در طبقه دوم این دادگاه، «سعدون یامی» پشت میز نسشته است و استامپ را از جوهر پر میکند. استامپ برای این است که زندانیها زیر اظهارات خود انگشت بزنند. «یامی» به کوهی از پروندهها در پشت سر خود اشاره میکند و به نشانه گرم گرفتن میگوید «به جوهر، کاغذ، وقت و پول نیاز داریم، اما فقط جوهر و کاغذ داریم». وی مردی تنومند و بذلهگو است که کت و شلوار خاکستری و کراوات راه راه بر تن دارد، در هر روز کاری بین 20 تا 30 فرد مظنون به هواداری از داعش را بازجویی میکند. به هر پرونده 10 دقیقه اختصاص میدهد، دو دفتردار نیز کنار او نشستهاند. اظهاراتی که زندانیها بلافاصله بعد از بازداشت نوشتهاند روی میز یامی قرار دارد.
در اتاق باز میشود و یکی از زندانیها را داخل میآورند، مردی حدودا 40 ساله، خسته و پابرهنه، در مقابل میز «یامی» سه بار روی زانوهایش میافتد. «یامی» داد می زند:«بلند شو، بلند شو! این احمقها چی یادت دادهاند؟ اسمات چیست؟ کجا بازداشت شدی و چرا اینجا هستی؟»
مرد می گوید: «اسمم «یاسر» است، کارگر هستم و داوطلبانه خودم را در موصل تسلیم ارتش کردم. چهار ماه داعش را همراهی کردم، ماهی 130 دلار پول میگرفتم و فقط در یک نیروگاه برق نگهبانی میدادم. یک کلاشنیکوف به من دادند، دو ماه تعلیم نظامی دیدم و 10 روز نیز در کلاسهای مذهبی شرکت کردم».
«در حملات هوایی زخمی شدم و باید راهی بیمارستان می شدم، خودم را از داعش پنهان کردم، هر چند آن ها به دنبال من بودند. خسته شده بودم. دیگر نمی خواستم در این نبرد شرکت کنم».
یامی با قاطعیت می پرسد: حقیقت را میگویی؟ کذب نمیگویی؟
زندانی به کف زمین خیره شده است و میگوید:" نه، هیچکس مرا مجبور نکرد این را بگویم. از آنچه انجام دادم پوزش میخواهم.
حرفهایش به نظر تمرین شده میآید. سوالی دیگری در کار نیست. «یاسر» زیر اظهارات خود انگشت میزند. قاضی آهی می کشد و گزارش خود را مینویسد. زندانی از اتاق بیرون رانده میشود.
«بغدیدا»، شهری مسیحینشین به طور کامل توسط داعش نابود شد و ساکنان آن گریختند. این مکان از این جهت دارای مزیت است که تنها 35 کیلومتر با جنوب شرق موصل فاصله دارد، به قدر کافی از توپهای داعش دور است، اما همچنان به آسانی در دسترس است. «یامی» زیر کت خود «هفت تیر» حمل میکند. وقتی از او پرسیدم چرا این پست را انتخاب کرده، جواب داد: نمی دانم.
قاضی که شغلش کشف حقیقت است به نظر در خصوص ماموریت خود مجاب نشده است. شاید این کار بیاندازه سنگین و زیاد است. یا شاید ترجیح میدهد صرفا به کار سابق خود در سال 2014 بازگردد، صدور گواهی رسمی.
در اتاق دوباره باز میشود و سرباز زندانی بعدی را داخل میآورد. حدودا 30 ساله است و موهایش به تازگی اصلاح شده است. «یامی» همان سوالها را می پرسد: آیا با داعش بیعت کرده است، آیا دست به سلاح برده و دست به جنایت زده است؟
مرد حالت کودنی به صورت دارد. آرواره اش می لرزد.
–نامت احمد میم است؟
–اوهوم
یامی فریاد می زند: اوهوم نگو، بگو بله، ادب داشته باش.
«احمد» میگوید زمانی که داعش به موصل حمله کرد وی عضو ارتش بوده است. من به داعش پیوستم، دو هفته آموزش نظامی دیدم و در خط مقدم علیه کردها جنگیدم. یک کلاشنیکوف با پنج خشاب اسلحه همراه داشتم. فقط یکی از خشابها در جنگ خالی شد. وقتی داعش 10 روز به من مرخصی داد، به خانه رفتم، و پدرم نگذاشت که برگردم. فقط 27 روز با داعش بودم. و بله، میگوید که اینگونه با داعش بیعت کرده است: من میخواهم به داعش بپیوندم و در دوران خوشی و سختی «ابوبکر بغدادی» را یاری کنم. هر چه از من طلب کند انجام خواهم داد.
قاضی نفس عمیقی می کشد. حداقل یک زندانی به داشتن سلاح اعتراف کرده است. دوباره فریاد می زند: راست بگو، راستش را بگو، واقعا در خانه ماندی؟ مرد میلرزد و داستانش را تغییر نمیدهد. در آخر، پایین صفحه اظهاراتش انگشت میزند.
هیچ یک از 20 متهم همکاری به داعش که در این روز توسط قاضی بازجویی شدند به گناه خود اعتراف نکردند. همهشان ادعا میکنند صرفا نظارهگر بودند، یا اینکه گریختهاند، وظایف بیخطر داشتهاند، در حاشیه قرار داشتهاند و قربانی شرایط موجود بودهاند.
آخرین زندانی آن روز به دفتر قاضی «یامی» میآید. بازوهایش پر از جوش است. او هم مدعی است که هرگز مرتکب جنایت نشده است، صرفا اذعان میکند در اردوگاه نظامی شرکت کرده اما میگوید هرگز در نبرد حاضر نبوده است. میگوید برادرش در داعش فعال بوده اما از آن زمان ناپدید شده است. متهم داستانی را میگوید که قاضی بارها شنیده است و پاهای او شروع به لرزش میکند. چندین مرتبه پیش از اینکه به حرف زدن ادامه دهد خودش را جمع و جور میکند. در آخر دفاعیهاش، التماس میکند: به نگهبانها بگویید دست از کتک زدن من بردارند!
اگر کسی چند روز در این دادگاه باشد، این برداشت را خواهد داشت که زندانیها شکنجه میشوند تا اعتراف کنند.
یکی از کارمندان سرویس اطلاعاتی عراق می گوید: تنها ترس ما، «ان جی او ها» هستند، وقتی افراد داعش را میزنیم سر و صدا به راه میاندازند.
یکی از همکاران قاضی «یامی» و قاضی «جماعلی» با حرکات چشم و ابرو می گوید: ما شیوههای بازجویی مخصوص به خود را داریم. اطمینان حاصل میکنیم که زندانیها حقیقت را به ما میگویند.
قاضی «یامی» تمایل ندارد در این خصوص اظهارنظر کند. در سکوت کیفش را جمع میکند و در آخر میگوید: داعش در میدان نبرد دشمن ما است، ولی نه در دادگاه.
مثل هر روز ساعت 2 بعد از ظهر، پس از 5 ساعت کار و چندین جلسه قضات دادگاه را ترک میکنند. حال خوشی ندارند و انگار عجله دارند با سرعت هر چه بیشتر آنجا را ترک کنند تا از داستانها و چشمداشت قربانیهایی که به دنبال عدالت هستند فرار کنند.
منبع: تی نیوز