به مناسبت چهارمین سالگرد تأسیس لشکر فاطمیون؛

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد

آدم عجولی نبود، یعنی هر تصمیم که می گرفت بواسطه تدبیری بود که داشت. مثلاً در عملیات هایی که دست ابوحامد بود ما کمترین تلفات را دادیم. چون با دقت شناسایی و تمام جوانب کار را می سنجید، بعد عملیات را شروع می کرد.
کد خبر: ۲۳۸۹۸۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۸ - 12May 2017
به گزارش دفاع پرس از مشهد، 22 اردیبهشت ماه سالگرد تأسیس لشکر فاطمیون توسط شهید علیرضا توسلی معروف به ابوحامد است. تیپی که هسته‌ اولیه‌ شکل‌گیری آن، تعدادی از مجاهدین افغان بودند که به آن‌ها سپاه محمد (ص) می‌گفتند. این گروه در افغانستان علیه شوروی می‌جنگیدند و نیروهایی بودند که از انقلاب اسلامی ایران نیز حمایت می‌کردند و به‌ نوعی نیروهای امام خمینی (ره) محسوب می‌شدند و در جنگ با طالبان نیز حضور داشتند.

سپاهیان محمد (ص) در دوره‌های مختلف از نظر تعداد اعضاء در نوسان بودند و کم‌ و زیاد می‌شدند. این‌ها به شدت مرید امام خمینی (ره) بودند. زمانی که آمریکا در افغانستان مستقر شد، گروه از هم پاشید و بسیاری از رزمنده‌ها مقیم ایران شدند؛ چون دولت افغانستان آن‌ها را بازداشت می‌کرد و سرویس‌های جاسوسی آمریکا به دنبالشان بودند.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

زمانی که بحث سوریه پیش آمد، از جمهوری اسلامی تقاضا کردند که کمک کند تا در جنگ شرکت کنند. این تقاضا را حاج آقا علوی و شهید ابوحامد فرمانده تیپ فاطمیون مطرح کردند. انقلاب اسلامی هم که همیشه و همه‌جا حامی گروه‌های مقاومت است، از تشکیل گروه فاطمیون حمایت کرد.

هسته اولیه تیپ فاطمیون با ۲۵ نفر شکل گرفت و این‌ها اولین نیروهایی بودند که به سوریه رفتند. اوایل با گروه‌های عراقی کتائب سیدالشهد ا(ع) و دیگر گروه‌ها کار می‌کردند و به عنوان دسته کوچکی در کنار آن‌ها قرار می‌گرفتند.

کم‌کم راه باز شد و هر بار که شهیدی از بچه‌های افغانستانی را برای تشییع به ایران و افغانستان می‌آوردند، موجی از شیعیان افغانستان برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفتند.

شهید کلانی، شهید بشیر و شهید مرادی از اولین شهدایی بودند که پیکرشان بازگشت. کم‌کم جمعیت زیادی برای رفتن به سوریه ثبت‌نام کردند تا اینکه تعدادشان از ۲۵ نفر به ۵۰، ۶۰، ۱۰۰، ۲۰۰ و چند هزار نفر رسید.

علت نامگذاری این تیپ به نام «فاطمیون» به این دلیل بود که این تیپ در ایام شهادت حضرت زهرا (س) شکل گرفت. همچنین بچه‌ها می‌گفتند چون حضرت زهرا (س) غریب بودند و در غربت شهید شدند و ما هم در سوریه غریب هستیم، نام فاطمیون برازنده است.

یک عده از افغانستانی‌ها هم با حزب‌الله کار می‌کنند، ولی غالباً با تیپ فاطمیون هستند. به ‌دلیل تعداد زیاد نیروها، مدتی است تیپ به لشکر تبدیل شده و تیپ‌های لشکر در شهرهای مختلف مستقر شده‌اند؛ و روز به روز نیز در حال گسترش هستند.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

به مناسبت چهارمین سالگرد تأسیس این لشکر به فرازهایی از زندگی شهید «علیرضا توسلی» بنیانگذار لشکر و جانشین او شهید «رضا بخشی» اشاره خواهیم داشت.

گروه بیست و دو نفره‌ای که به تیپ تبدیل شد

«علیرضا توسلی» معروف به «ابوحامد» متولد اول مهر ماه سال 1351 و فارغ التحصیل «جامعة المصطفی» بود که با تحولات سوریه و به خطر افتادن حرم آل الله، تیپ مدافعان حرم را که متشکل از مجاهدان افغان بود تأسیس کرد و نامش را «فاطمیون» گذاشت و فرماندهی آن را به عهده گرفت.

شهید توسلی مردی بود که خلوص و العبد بودنش را تنها می توان در اعمالش جستجو کرد. فرمانده ای مدیر، مدبر، دوراندیش، تیزبین با چهره ای مملو از آرامش.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

ابوحامد فرمانده ای بود که برای اسلام حد و مرزی نمی شناخت. همان فرمانده ای که در آغازین روزهای نگاه خصم آلود کفتارها، با 22 نفر از هم پروازان خود سمت حریم آل الله حرکت کرد تا در بحبوبه های جنگ بسیار سخت و نیابتی سوریه مدافع حرم شیعه باشد.

همان فرمانده ای که همرزمانش هنوز هم از تواضع، فروتنی و برادری اش می گویند. فرمانده ای که برای کسب نان حلال تأکید داشت و روی هر کاری دست می‌گذاشت صادقانه و عاشقانه به پایانش می رسانید.

نماز اول وقت را بر جهاد مقدم می‌دانست و معتقد بود حتی در قلب آمریکا هم اگر مسلمانی احتیاج به کمک داشته باشد، ما در صف اول کمک به او و دفاع از اسلام هستیم.

شهید توسلی با یک پشتوانه معنوی و انقلابی به کمال رسید. پدر وی تنها روحانی مناطق همجوارشان بود که مردم برای امور دینی از وی استمداد می جستند و نیز برادر وی از کسانی بود که در دوران دولت کمونیستی و در تنگناهای سال های 1357 به درجه رفیع شهادت نائل آمد، تنها به جرم خمینیست بودن. این واژه را گاهاً سازمان های اطلاعاتی به شیعیان و طرفداران امام خمینی (ره) اطلاق می کردند.

این زمینه های دین مداری و ولایت محوری ایشان بود که وی را در رفتار و گفتار متمایز می کرد، به نقل از خانواده این شهید والامقام در منزل کسی نمی توانست مقام معظم رهبری را به نام خطاب نماید چون به مقام عظمای ولایت احترام خاصی قائل بود.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

شهید علیرضا توسلی از سال های پیش سازماندهی رزمندگان افغانستان را بر عهده داشت، سال هایی که بعد از حضور در دفاع مقدس با همرزمان قدیمی خود تیپ ابوذر را تشکیل می دهند و نهایتاً اهداف الهی خود را در خیل مدافعان «حریم آل الله» می یابد.

فرمانده ابوحامد پس از 24 ماه خدمت در حریم عقیله بنی هاشم در 9 اسفندماه 1393 به همراه جانشین، دوست و همرزم خود شهید رضا بخشی معروف به فاتح در جریان آزادسازی تپه «تل قرین» مانند مولایش اباعبدالله الحسین (ع) خود را به فاطمه (س) رساند.

خاطرات شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)

تدبیر در رزم

بچه ها تجربه جنگ در کوهستان را نداشتند ولی در عین حال از دمشق اعزام شدند لازقیه. ابوحامد آن موقع پیگیر کار بچه ها بود.

به بچه ها گفته بودند بروید بالا بعد تیم سوری برایتان مهمات می آورند، ولی تیم سوری خمپاره خورد و چند نفر شهید دادند. باقیمانده ها شهیدانشان را برداشتند و برگشتند عقب و عملاً بچه های ما بالا ماندند. بعد، دو نفر از بچه های حزب الله لبنان که واقعاً حرفه ای بودند به بچه ها آرایش جنگی دادند که هم درگیر شوند و هم حین درگیری عقب بیایند. این عملیات تمام شد.

وقتی ابوحامد برگشت و وضعیت را دید سریع خودش را به لاذقیه رساند و فرماندهی را در دست گرفت و تمام مهمات را با مسئولیت خودش به مقصد رساند. بچه ها کوه های لاذقیه را در دو مرحله گرفتند و سید حسن نصرالله به بچه ها تبریک گفت. آدم عجولی نبود، یعنی هر تصمیم که می گرفت بواسطه تدبیری بود که داشت. مثلاً در عملیات هایی که دست ابوحامد بود ما کمترین تلفات را دادیم. چون با دقت شناسایی و تمام جوانب کار را می سنجید، بعد عملیات را شروع می کرد.

اخم، بدترین تنبیه

یک شب به من خبر دادند ابوحامد فردا صبح زود می خواهد برود خط، آماده باش با او بروی. من صبح زود بعد از نماز صبحانه خوردم و رفتم داخل آسایشگاه لباس پوشیده، کوله پشتی بسته آماده باش منتظر نشستم. قبلش به بچه های آشپزخانه گفتم من می روم لباس بپوشم. بعد در همان زمانی که من در آسایشگاه منتظر نشسته بودم، او هم از بچه ها سوال کرده بود و گفته بودند رفته است بالا آماده شود.

بعد از شنیدن جواب (بدون اینکه به من بگوید بیا پایین) با خیال راحت رفته بود توی ماشین و به ابوحامد گفته بود الان می آید!

من بالا آماده باش منتظر بودم. تا اینکه بالاخره یکی پیدا شد و گفت ابوحامد منتظرت است. اما حدود نیم ساعت بعد. وقتی رفتم پایین به محض اینکه پایم را از آسایشگاه گذاشتم بیرون ابوحامد گفت: بشین! بقیه را کلاغ پر بیا. من هم نشستم و تا کنار ماشین کلاغ پر رفتم. بعد از یکی دو کیلومتر پرسیدم برای چه کاری تنبیه شده ام و ماجرا دستگیرم شد. البته بعد، ماجرا حل شد. بعضی وقت ها فقط به بچه ها اخم می کرد ولی خیلی زود از دل بچه ها در می آورد. البته خودم یک بار توسط ابوحامد تنبیه شدم. فکر می کنم تنها نفری که به این نحو تنبیه شده است من باشم.

اوج عصبانیت در حلب

در حلب که بچه ها خیلی جاها را گرفتند و 4،5 کیلومتر پیاده روی در دل شب کردند. قرار بود بچه ها پشتیبانی بشوند ولی نشدند. در این عملیات خیلی مفقود و شهید و زخمی دادیم. ابوحامد در خط مقدم با بچه ها بود و این صحنه را می دید. آن شب طوری شده بود که جرأت نمی کردیم با او صحبت کنیم. هیچ کدام تا حالا ابوحامد را اینطوری ندیده بودیم.

ابوحامد مایه آرامش نیروها بود

بچه ها ابوحامد را به بردباری و صبرش می شناختند. به اینکه هر چه مشکلات سنگین تر می شد و با اینکه بچه ها دست و پایشان را گم می کردند ایشان خیلی خونسرد بود و توکل داشت. همین که یک کلمه با ما حرف می زد دلمان قرص می شد. شهید کلانی(روحانی فاطمیون) و شهید حسینی جزو اولین شهدای فاطمیون بودند. این دو شهید والامقام بر اثر اصابت خمپاره تکه تکه شده بودند. بچه ها با حالت بسیار غریبی همه تکه ها را جمع کردند. این دو شهید زمان مرخصی شان رسیده بود، لباس شخصی پوشیده و با بچه ها خداحافظی کرده بودند ولی پرواز کنسل شد.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

این دو مجاهد فاطمیون بجای اینکه بروند زیارت و در عقبه بمانند، دوباره لباس رزم پوشیدند و برگشتند که منجر به شهادتشان شد. بچه ها خیلی ناراحت بودند، اصلاً قابل توصیف نیست. ابوحامد بچه ها را وسط اتاق جمع کرد و در مورد شهید و شهادت آیاتی را تلاوت کرد و چند دقیقه صحبت کرد. بعد زیارت عاشورا خواندیم و مداحی کردیم. کم کم بچه ها آرام شدند. هر جا ابوحامد بود، بچه ها احساس آرامش می‌کردند.

عروج در دیر العدس

ما منطقه ای به نام دیرالعدس(بین اسرائیل و اردن) را گرفته بودیم. یک شبانه روز آنجا درگیری بود. حتی چند ساعتی محاصره شدیم. اما نزدیک صبح هجوم بردیم و شهر را از دشمن خالی و بعد هم بلافاصله منطقه را پاکسازی کردیم. ولی هنوز یک مسئله باقی مانده بود؛ بیرون از شهر دو ارتفاع مهم بود که دشمن در حین عقب نشینی آنجا را تصرف کرده بود و از این طریق کاملاً به شهر اشراف داشت. عملیات کردیم ولی در آن هجوم، نتوانستیم تپه را بگیریم. دو شهیدمان هم پای تپه ماندند و در نهایت عقب نشینی کردیم.

بلافاصله خبر رسید که ابوحامد، فاتح، فاضل و حمزه و بچه های تیپ فاطمیون و بقیه فرماندهان جمع شدند و در حال طرح و برنامه ریزی هستند تا این ارتفاعات را هر طور شده بگیرند. چون اگر این دو تپه باز پس گرفته نمی شد عملاً شهر دوباره دست نیروهای دشمن می افتاد. این ها آمدند یک مسیر انحرافی را انتخاب کردند و بعد از عبور از دشمن از پشت به او شبیخون زدند. تپه بدون تلفات فتح شد. البته من در آن عملیات شرکت نکردم ولی به گفته بچه ها در تپه ها طبقات بتونی درست کرده بودند و حتی تونل فرار زده بودند.

حدود 70،80 نفر از نیروهای تکفیری را در طبقه سوم اسیر گرفتند. دشمن بعد از اینکه این ارتفاعات را از دست داد، بخاطر اینکه بتواند دوباره آن را پس بگیرد شروع به موشک باران کرد. یکی از مجروحان که آخرین مکالمات قبل از شهادت ابوحامد را با او انجام داده است نقل می کرد«خود ابوحامد به من گفت این سنگر لو رفته است و تو باید بروی پایین تپه. گفتم شما چطور؟ ولی من هنوز این جمله را تمام نکرده بودم و تا آمدم بیایم عقب، یک چیزی روی زمین و بین من و ابوحامد فرود آمد. من ماندم ولی ابوحامد و فاتح همان جا به شهادت رسیدند.    

شهیدی که بورسیه تحصیلی مسکو را به بهای شهادت رها کرد

رضا بخشی جانشین فرمانده تیپ فاطمیون فرزند خیر محمد در نهم مهرماه 1365  چشم به جهان گشود. جانشین جوان فرمانده ی تیپ فاطمیون، مردی که در میدان جهاد و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم(س) همه او را فاتح می خواندند. جوانی که بورسیه تحصیلی مسکو را به بهای شهادت رها کرد و خود را به سربازان آخرالزمانی(عج)، در دفاع از حریم اهل بیت(علیهم السلام) رساند.

اینها مقدمه ای در خصوص شهید رضا بخشی بود. شهیدی که تحصیلات حوزوی را در مقطع کارشناسی، رشته فقه و معارف اسلامی در جامعه المصطفی العالمیه و تحصیلات دانشگاهی را در مقطع کارشناسی، رشته حقوق در دانشگاه پیام نور فریمان گذراند و به عنوان پژوهشگر و دانشجوی برتر معرفی شد.

فاتح، در گذراندن دوره های فوتسال، طرح ازدواج مطهره، علوم و فنون کامپیوتر، تافل زبان انگلیسی، طراحی، خطاطی، شنا و ... فعالیت داشت و موفقیت هایی نیز به دست آورده بود.

شهید رضا بخشی در سال 1392 وارد فاطمیون شد و بعد از شش ماه و پس از شهادت سردار شهید «سید حسین حسینی» بدلیل توانایی-های علمی و شخصیتی توانست به سمت جانشینی تیپ فاطمیون انتخاب شود. خیلی از رزمندگان ایرانی، سوری، عراقی و دیگر مدافعان حرم، او را به نام «فاتح» می شناختند و می دانستند هر جا فاتح پا بگذارد، عملیات حتماً با پیروزی همراه است.

نبردهای رو در رویش با تکفیری ها و رشادت ها و دلیری های شهید بخشی همچنان در عتیبه، ملیحه، درعا، غوطه شرقی و حلب بر زبان رزمنده های مقاومت جاری است.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

سرانجام سردار جوان فاطمیون شهید رضا بخشی بعد از دو سال خدمت خالصانه در جبهه دفاع از حریم اهل البیت (علیهم السلام) توانست ثمره تمامی زحمات خود را با شهادت به دست آورد. وی همراه با فرمانده خود ابوحامد هم زمان در  جریان آزادسازی تپه «تل قرین» آسمانی شد.

خاطرات شهید رضا بخشی (فاتح)

«فاتح» چگونه «فاتح» شد

عنوان فاتح از زمانی برای رضا بخشی انتخاب شد که منطقه «ملیحه» را فتح کرد. چهار ماه طول کشید و در این مدت خیلی شهید دادیم و عملیات های سنگینی داشتیم. آخرین گروهی که از آن منطقه خارج شد، بچه های فاطمیون بودند و کاری کردند که دشمن مجبور شد غذای نیروهایش را با منجنیق بفرستد. یعنی ما آن ها را طوری محاصره کرده بودیم که داشتند از گرسنگی تلف می شدند. فرمانده مستقیم بچه ها فاتح بود. با اینکه بیشتر ماشین ها آنجا خراب شد و خیلی از بچه ها ورزیده ما شهید شدند، اما فاتح سرانجام توانست با نیروهایش منطقه ملیحه را فتح کند.

رضا همیشه پیش قراول بود

فاتح چندین بار جان بچه ها را نجات داد. کوله پشتی را پر می کرد از مهمات و مواد غذایی و می برد برای بچه های خط و دوباره بر می گشت. در این مسیر رفت و برگشت هم، تک تیراندازها مدام سعی می کردند او را بزنند. در یکی از همین رفت و برگشت ها می بیند یکی از بچه ها پایش تیر خورده است. فاتح کوله پشتی را در می آورد زخمی را کشان کشان از دم تیر تک تیرانداز کنار می برد. به هیچ عنوان فاتح کسی نبود که بگوید چون من جانشین فرمانده هستم باید عقب باشم و مخابرات دستم باشد و فقط دستور بدهد. همیشه خودش اولین نفر بود.

پیمان احرار

اعضای گروه با هم عهد بستیم تا موقعی که زنده هستیم این مسیر و هدفی را که انتخاب کردیم ادامه و اگر کسی از ما به شهادت رسید راهش را ادامه دهیم. اسم این عهد را هم گذاشتیم پیمان احرار. هنوز هم از آن گروه به جز دو سه نفر، بقیه در سوریه هستند.

همرزم شهید

تصور نمی کردیم رضا شهید شده باشد. چون وقتی فهمیدم که سوریه می رود از او پرسیدیم که تو آنجا چکار می کنی؟ به همه ما گفته بود که من آنجا یک مقدار کار دفتری می کنم تا امورات طی شود. بعضی مواقع هم با این رزمندهایی که می جنگند به حرم حضرت زینب(س) می روم و باریشان مداحی می کنم و بعد مجدداً به محل کارم بر می گردم. با این توضیح، ما فکر نمی کردیم داداش رضا فردی است که چندین عملیات نظامی را فرماندهی کرده است.

عملیات‌هایی که دست «ابوحامد» بود ما کمترین تلفات را دادیم/ «رضا بخشی» پس از فتح منطقه «ملیحه» فاتح شد 

عکسی از شهید فاتح که مشهور است را حتماً دیده اید. روی سینه او نوشته شده «یا فاطمه الزهرا(س)». یکی از رزمندگان برای من تعریف می کرد. برخی نیروها هستند که بنا به دلایلی حاضر نیستند از همان ابتدا اینچنین نام و نشانی روی لباس شان هک شود، اما شهید فاتح شجاعانه ایدئولوژی و آرمان و هدفش را با یک شعار بر روی پیراهنش نقش می کرد و پا به میدان می گذاشت. پا به میدانی که به دلیل جنگ تن به تن و چریکی، احتمال اسارت در آن بسیار جدی بود. ملی گرایی جغرافیایی و مرزبندی شده برای این آرمان گرایی شجاعانه، چیزی شبیه شوخی است.

انتهای پیام/

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۱
دخترافغان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۶
0
0
افتخارمیکنم بتو که این چنین درراه ایمان و دین ازخود گذشته ای ... افتخارمیکنم که هم وطن توهستم ..روحت شاد و همیشه یادت ماندگار..
نظر شما
پربیننده ها