به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، نمایش «رویای شب دهم اردیبهشت» کاری از میلاد جباری مولانا از دهم اردیبهشت ماه در تالار وحدت کار خود را آغاز کرده است. بازیگران این نمایش ارژنگ امیرفضلی، الهام چرخنده، مهری آل آقا، آتش تقی پور، سیروس کهوری نژاد، ایمان صفا، حسام افسری، هانیه رحیمی، علیرضا عباسی و شهاب درفشدار هستند.
این نمایش تا بیستم اردیبهشت در تالار وحدت و پس از آن در حوزه هنری به اجرا می رود. نمایش «رویای شب دهم اردیبهشت» درباره زندگی تا شهادت شهید محسن وزوایی است که به منظور شرح و بررسی این نمایش میزگردی با حضور عوامل این نمایش، نادر برهانی نادر، ارژنگ امیرفضلی، مهری آل آقا و آتش تقی پور بدین شرح برگزار شد:
لطفا به عنوان سوال نخست درباره نمایشنامه رویای شب دهم اردیبهشت توضیح دهید اینکه چطور شد به عنوان یک شهید به سراغ شهید محسن وزوایی رفتید چه ویژگیهایی در این فرد مشاهده کردید که شما را جذب خود کرد؟
حمید جباری مولانا: دلیل شکل گیری پروژه رویای شب دهم اردیبهشت شخصیت خود شهید محسن وزوایی بود از یک خاطره شروع شد که من از سردار عسگری یا شاید گلعلی بابایی شنیدم که گفتند وقتی شهید وزوایی به سپاه آمدند و وقتی روز اول یک گردان را به او سپردند با توجه به اینکه وی هم از بچه های بالاهای شهر بوده و حتی گوشه و کنار حرفهایی درباره جوانی و و فرماندهی می زدند!
خیلی شاخصههای منحصر به فردی در شخصیت شهید وزوایی دیده می شود. او یک فرد نابغه، نخبه و ورزشکار بوده همه این شاخصه ها در یک نفر جمع شد و امروز ما نمیبینیم کسی که نخبه است عارف مسلک هم میتواند باشد، درحالیکه وی ارتباط نزدیکی با خداوند داشت وی نفر اول شیمی کشور بود همین خصیصه او را از سایر شهدا متمایز کرده است گرچه آنها هم عزیز هستند اما شهید وزوایی در ابتدایی که مطالعه میکردم و پیش تولید کار بود تصور کردم این شهید آنقدر خاص است و شخصیتش منحصر به فرد است که بتوان جنبههای مختلف زندگی او را بررسی کرد.
شهید وزوایی از زمان تسخیر لانه جاسوسی در بین دانشجویان خط امام بودند بعد از آن هم در دانشگاه خیلی فعالیت انجام دادند. همین الان ما بچه هایمان را از کودکی میفرستیم برای کلاس های مختلف اما این فرهنگ در دهه های گذشته چنین جا افتاده نبود اما این جوان آنقدر به روز بود وقتی خبرنگاران خارجی درباره تسخیر لانه جاسوسی میپرسند و همه به هم نگاه میکنند اولین کسی که با جرأت پای دوربین های خارجی می نشیند و مصاحبه میکند ایشان بوده است.
این فرد آنقدر خاص رفتار و زندگی کرده و ارتباطش با خداوند ساده و بی غل و غش بوده و رابطه خود را با خدا اصلاح کرده که خیلی زود مردم هم از او تأثیر میگرفتند. ما در زندگی اش میبینیم پرستاری که قرار بود وزوایی را ترور کند پشیمان میشود و ایدئولوژی اش از هم می پاشد. مجاهدی که یکی دو هفته ای او را دنبال میکند و سبک زندگی اش را میبیند باز نظرش عوض میشود. اینها همه مستند است و من با آنها ملاقات کردم یا آن عراقی که در بازی دراز به دست او اسیر میشود و از شهید وزوایی تأثیر میگیرد و در ایران میماند و در ایران هم هنوز زندگی میکند وی وقتی درباره شهید وزوایی صحبت میکند اشک در چشمانش حلقه میزند.
تحصیلات عملی شان نیز بالا بوده...
بله وزوایی نخبه و نابغه و نفر اول شیمی شریف، که از کالجهای مختلف دنیا دعوت نامه دارد اما به همه پشت پا میزند و لباس رزم میپوشد، صیاد شیرازی دربارهاش میگوید که من ایدئولوژیهایش را از یک ارتشبد بیشتر قبول داشتم. الان نمونه امروزیاش آیا میتواند عارف مسلک باشد؟ آیا واقعا نخبههای ما امروز که به این مقام می رسند میتوانند ارتباطشان با خدا را هم حفظ کنند؟ این شاخصه منحصر به فرد وزوایی است او توانست این اتفاق را رقم بزند و با همین اتفاق هم میتواند دیگران را جذب خود کند.
به نظرم ما کار کوچکی کردیم و برای امثال شهید وزوایی هم باید همین کار را انجام دهیم. فکر میکنم یک رمز در زندگی شهید وزوایی هست که ما تلاش کردیم این رمز را نشان دهیم این رمز اصلاح رابطه خود با خدا است این نکته توانست وزوایی را پله پله بالا ببرد تمام تحول وزوایی در سه سال اتفاق میافتد از سال 57 تا 61 که به شهادت می رسد قبل از آن او هم عین ما بود یک آدم ماورایی نبود یک شخصیت امروزی است که مابه ازایش شاید در جامعه امروز ما هم باشد.
من گاهی نگاه میکردم که یک جوان بیست و یک ساله مثلا خودم در سه سال چه کارهایی میکند و وزوایی در 21 سالگی چه کرد؟ آیا جوانان امروز ما که خیلیها هم در رشتههای خود نخبه هستند این رمز در زندگی شان اتفاق بیافتد چه میدانهایی را در دست میگیرد.
محسن وزوایی در 21 سالگی فرمانده یک تیپ میشود، ورزش و ارتباط او با خانواده و رفقایش همه خوب است. وی هر پنجشنبه با دوستانش قرار سینما داشته و فیلم تماشا میکردند، وی درگیر روزمرگی هم هست اما در کنار این روزمرگیها یک جایی برای ارتباط با خدا هم باز کرده و این ارتباط باعث شده پلهها را بالا برود.
یک نکته دیگر در زندگی او آرامش خاصی است که حتی در حین بیماری و مجروحیت داشت این آدم به زبان یک پرستار منافق میگوید که من هر کار میکردم به او مسکن بزنم قبول نمیکرد که دردش آرام بشود در وصیت نامه اش هم میگوید که ولله من از این درد لذت میبردم، این آدم به حدی رسیده که درد را با لذت میپذیرد اینها برای ما سخت است گاهی شاید هم بگوییم که شعار است.
بنابراین ما در انتهای نمایش یک پلانی قرار دادیم فردی هست که ایدئولوژیاش مشخص است و با این ایدئولوژی میخواهد یک سری شعارها را از بین ببرد همین اتفاق هم میافتد که ما از زبان آن پرستار میگوییم که این فرد در حین درد لذت میبرد، اگر این شعار است دیگر درد کشیدن که شعار نیست این فرد به درجهای رسیده که به نظر من ارزش داشت این کار و طرح را شکل دهیم و ما هم کار کوچکی کردیم بلکه باید دوستان هنرمندانمان امثال وزواییها را به نسل جوان نشان دهند.
براساس مستندات و گفت وگوهایی که با اطرافیان و آشنایان شهید داشتید ، شاید کمتر اطلاعات نسبت به شهید وزوایی وجود داشته، آیا اجازه خاصی از خانواده ایشان برای این کار گرفتید و صحبتی با آنها داشتید؟
جباری مولانا: بله ما ملاقاتهای پی در پی با همرزمان شهید داشتیم بهرحال بخشی از نمایش ما به اتفاقاتی بازمیگردد به اتفاقاتی که برای این شهید در جبهه افتاد حتی دقیقا ما صبح روز ده اردیبهشت را به نمایش میگذاریم الحمدلله ما در ارتباط با شهدایمان مستندات کم نداریم چون اسناد خیلی پویا و زنده موجود است آدم هایی که خودشان همین الان تاریخ مصور هستند و وقتی ما جلویشان حرف میزنیم اگر ده دقیقه از تاریخ شهادت بگذرد به تاریخ دقیق اشاره میکنند.
بنابراین در حوزه جبهه و جنگ همرزمان خیلی کمکمان کردند؛ در حوزه سبک زندگی پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفتند و باز جای افسوس است که طبق آمار بنیاد شهید تنها هفت درصد پدر و مادرهای شهدا زنده هستند و این سبک زندگی آنها است که درحال از بین رفتن است بنابراین متأسفانه پدر مادر شهید وزوایی در قید حیات نبودند اما بهرحال برادر بزرگتر ایشان عبدالرضا وزوایی و برادر کوچکترشان خیلی راهنماهای خوبی برایمان بودند. عکسها و فیلم ها و مسائل مختلف درباره محسن وزوایی دراختیارمان قراردادند.
البته کتاب گلعلی بابایی به نام ققنوس فاتح هم خیلی به من کمک کرد ایشان تعلق خاطر هم به شهید وزوایی دارند اما بهرحال سعی کردم به آن هم اکتفا نکنم و شخصا با خانواده ایشان و دوستان و همرزمانشان چندین مرتبه ارتباط داشتم روز اول کارمان هم خانواده ایشان حضور داشتند، نمایشنامه را هم خواندند و اصلاحیه هم داشتند و کلام به کلام را بررسی کردند و دو مرتبه ما کار را اصلاح کردیم و به اینجا رسید.
هر کدام از شخصیت هایی که در این نمایش انتخاب شدند بر چه اساسی انتخاب شدند آیا خودشان علاقه مند شدند یا اینکه در قالب یک نمایش صرف بوده؟ تکنیک نمایش به چه صورت بود؟
جباری مولانا: البته به نظر من درباره انتخاب خود بازیگران خودشان صحبت کنند بهتر است پیرامون بحث تکنیکها باید بگویم که من دانش آموخته سینما به صورت آکادمیک هستم و الان هم مشغول به درس هستم در دانشکده هنر و انقلاب اسلامی بسیج اما به صورت تجربی هم چندین سال است که تئاتر کار میکنم.
در این کار ما در اصل بخشهایی از یک فیلم سینمایی هم ساختیم که آقای امیرفضلی و دوستان دیگر هم زحمت کشیدند و در آن جمع دو روز فیلمبرداری هم با مشقتهایی در شهرک سینمایی دفاع مقدس حضور داشتند بنابراین ما تکنیک تلفیق فیلم و تئاتر اتفاق شاخص کار ما است و حس کردم با توجه به اینکه بخشهایی از نمایش ما در خط مقدم جبهه اتفاق می افتد مخصوصا لحظه شهادت ایشان فیلم بهتر از تئاتر بیانگر کار می شود.
به همین دلیل ما لحظه شهادت شهید وزوایی را به صورت فیلم سینمایی تولید کردیم بنابراین تکنیک تلفیق فیلم و تئاتر یکی از اتفاقات این نمایش بود و بحث بلک لایت که طراحی یک کار نوین است را بهره بردیم.
اما درباره نحوه انتخاب دوستان باید بگویم که آقای امیرفضلی شباهت عجیبی به شهید وزوایی دارند و به نظرم ایشان از همان اولین گزینهها برای کار بودند ایشان به زعم من شبیه ترین کسی بود که در دوستان بازیگر برای نقش شهید وزوایی دیده میشد. خیلی خوب است که ایشان در کنار ما هستند من هم فقط همین را بگویم که ارژنگ امیرفضلی کمدین مطرح و معروف سینما و تلویزیون کشور وقتی که بر تخت بیمارستان بود و از عمل جراحی خلاص شده بود آنجا به ما پاسخ مثبت دادند، شاید این را به خودش هم نگفتم و من خوشحال شدم از این اتفاق شاید کسی دیگر بود میگفت فعلا درگیر بیمارستان هستم اما اینکه تا ما گفتیم شهید وزوایی باشید و همان جا میگوید که من به او فکر میکنم این یعنی ابتدای اینکه بهرحال ایشان علاقهای به این مسائل دارد.
دیگر بازیگران آقای آتش تقی پور و دیگر هنرمندان هم دلی پای کار آمدند یعنی با تمام اعتقاد و ایدئولوژی و داشتههای معنوی پای کار آمدند.
آقای امیرفضلی شما هم بگویید که مواجهه با این شخصیتها با توجه به اینکه زمان هم گذشته و در تجربه روزمره نیستند، در درجه اول برای خودتان چه نتیجهای داشت آیا این شخصیت شما را درگیر کرد و در نهایت چه تأثیری بر شما گذاشت؟
ارژنگ امیرفضلی: البته این جریان به نظرم خیلی هم دور نیست اگر یک جوان 25 ساله را میگفتند این نقش را بازی کن برایش دور بود اما برای من نه که متولد سال 49 هستم و زمان جنگ هم یادم است بنابراین برایم خیلی غریب نبود امروز هم ما باید اینکارها را انجام دهیم تا یاد شهدا را زنده نگه داریم و یادمان نرود و به نسل های دیگر هم گوشزدکنیم که اگر امروز سرحال هستند و از زندگی لذت میبرند به خاطر وجود این شهدا است این کارها را تمام کشورها برای رزمندگانشان انجام میدهند و ما هم جزو وظایفمان است که انجام دهیم.
اما درباره ایفای نقش خودم اول بگویم که من کمدین نیستم بازیگرم و اگر نقش جدی به من بدهند من نقش جدی بازی میکنم و اگر نقش کمدی بدهند کمدی بازی میکنم کمااینکه نقش کمدی هم زیاد داشتم نقش جدی هم موتزارت در سالن اصلی، سریال تبریز در مه هم بود البته کارگردان هم باید دست و دلش میلرزید که این نقش را به من بدهد و این اتفاق هم افتاد تا روزی که من رفتم و نقش را خواندم او لرزش کم شد.
من در بیمارستان که بودم و حالم خیلی بد بود اصلا جواب تلفن نمیدادم دو روز بود از اتاق عمل بیرون آمده بودم، برحسب اتفاق تلفن جواب دادم و به من گفتند یک کار تئاتر است من هم گفتم حالم خیلی بد است و در بیمارستان هستم بنابراین تلفن را قطع کردم و جواب ندادم فردایش آقای جلیلی متن را برای من به بیمارستان آورد و بعد گفت ببخشید من فکر نمیکردم آنقدر حالتان بد باشد بعد او گفت متن را برایتان میگذارم هر زمان حالتان بهتر شد بخوانید بعد من پرسیدم حالا چه نقشی هست و او هم گفت یک شهیدی به اسم شهید وزوایی .
همان موقع من در دلم گفتم که میآیم اما به آنها نگفتم چون نقش خیلی خاص بود هر بازیگری دوست دارد نقش های متفاوت و خاص بازی کند این جزو آرزوهای هر بازیگری است متن را هم نخواندم تا روزی هم که رفتم مطمئن بودم که میروم این را میگویم که آقای جباری گفتند متن را خواندی من هم دروغ گفته بودم متن را نخوانده آمدم و قبول کردم.
آیا چالش خاصی با این شخصیت داشتید یا خیلی حرفهای با او برخورد کردید؟
امیرفضلی: بهرحال هر بازیگری با نقشش چالش دارد در تنهاییاش فکر میکند در موقعیت خاص چه عکس العملی نشان میدهد حتی همین الان در صحنه هم کامل نشدم مدام تغییراتی میدهم نتایج جدید میگیرم و تصحیح میکنم خصوصا در تئاتر این اتفاق زیاد میافتد مدام چالش و سروکله زدن اتفاق میافتد چون از بیرون کسی چیزی نمیبیند اینها در ذهن بازیگر اتفاق می افتد.
آقای تقی پور شما هم توضیح دهید؟ نقش پدر شهید را ایفا کردن چه حسی دارد و شما چه احساسی داشتید؟
آتش تقی پور: من ابتدا تشکر میکنم از کارگردان که به این حوزه سخت وارد شده و به نظرم خط شکنی هم کرده چون این جور کارها یک مقدار سهل ممتنع است هم به نظر آسان میآید و هم آنقدر هم آسان نیست چون پرداختن به یک شهید تبعات زیادی دارد ممکن است خیلی ها دشمنی کنند و بگویند نباید اینطور باشد اما واقعیت تبریک میگویم که ایشان قدم در این مسیر گذاشتند و امیدوارم این بابی بشود که مجدد زندگی شهدا به تئاتر راه پیدا کند.
منتها پرداختن به مقوله شهید چون ما معمولا آدم ها را به ویژه در سینما به آدم های خوب یا بد تقسیم میکنیم یا یک آدم انقدر خوب است که هیچ ایرادی ندارد یا خیلی بد است راجع به شهید هم همین تفکر هست با اینکه مقام شهید واقعا والا است اما باید به عنوان انسان بررسی کرد و نبریم او را در رده ای که او یک آدمی بود که تمام راهها را درست رفته گرچه درباره شهید وزوایی همینطور هم هست .
من زمانی خاطرات شهید را میخواندم اصلا پذیرفتن یک آدم بیست ساله به عنوان فرمانده خیلی سخت است گرچه ما در همین جبههها شهردار 14 ساله داشتیم و از صحبت کردنش انگار 50 سال دارد، گاهی آدم در شرایطی قرار میگیرد که سنش جهش میابد و تفکرش تغییر میکند، درباره شهید وزوایی هم من تصورم این است که علاوه بر اینکه داشتهها را داشته و شرایط صادقانه جنگ و افراد مختلف که سرراه او قرار گرفتند و دیدند عملا این جانفشانی را وی هم قاعدتا تبدیل به چنین شخصیتی شده که برای آدم شاید باور پذیر نباشد که بگوییم درد را علاوه براینکه احساس نکند از آن احساس لذت بکند.
ما صحنه ای هم در این نمایش داریم که شهید وزوایی و همراهش تیر خوردند اما نمیدانند تیر خوردند، حیف است که این ارزشها به نمایش گذاشته نشود و من خودم واقعا خوشحالم که در این پروژه فعال هستم گرچه دوست داشتم بیشتر از اینها مثمرثمر شوم همه وقت بیشتری داشتیم خودمان هم مطالعه میکردیم گرچه مطالعه هم شده اما ما هم دوست داشتیم سهم بیشتری داشته باشیم شعری هم میخوانم که البته در نمایشنامه نیست اما اینها را خودم کنکاش کردم.
بهرحال من در خدمت این کار هستم و یکی از وظایف من است که با این اتفاقات در مملکتم سهیم باشد خودم هم شانس نیاوردم به جبهه بروم البته چند بار اوایل جنگ نزدیکیهای پادگان رفتیم همان دوروبرها زمان جنگ اسم مینوشتند من هم با اینکه بازیگر رسمی وزارت ارشاد بودم رفتم و اسم نوشتم از شانس بد اسمم درنیامد که مستقیم به جنگ و جبهه بروم بهرحال اینها وظیفه است و این برایم اعجاب انگیز است که انسان در این سن کم آنقدر به خودسازی و اعتقاد رسیده باشد که کارهای خیلی بزرگ انجام دهد اما بهرحال یک چیزهایی برای من مطرح است که در زندگی شهید وزوایی خواندم یک جاهایی او برخوردهایی حتی با فرماندهان جبهه پیدا میکردند من هم بودم آن صحنه را صددرصد میگذاشتم البته هم در کار در همه چیز با هم موافق نیستیم.
البته من جریان بازی دراز را که میخواندم کاری هم با امدادهای غیبی نداشته باشیم، خواستن اینها خیلی مهم است اینها خواستن که امداد غیبی به آنها کمک کند این توان انسان است که به تفکری برسد که به جز خدا نبیند والا مرگ چیزی نیست که آدم خیلی راحت هم ببیند اینکه ما در راهی قدم بگذاریم و سرمان بشکند و خونمان بریزد ارزش پیدا میکند نه اینکه انسان برای ارزش پیدا کردن کاری میکند اما اینکه راه را مقدس میداند خیلی مهم است.
بنابراین روحیه ارزشمندی دفاع از مملکت باید راه به مدارس و دانشگاه ها راه پیدا کند تا فراموش نشود.
خانم آل آقا شما هم درباره نقشتان توضیحی بدهید؟ انتقال دادن نگرانیهای یک مادر شهید چقدر مهم است؟
مهری آل آقا: این انتقال دادن را باید از دیگران پرسید اما من باید بگویم که از سن کم این نقش مادر را به من دادند با اینکه من هیچوقت بچه نداشتم تا به امروز هم ندارم اما همیشه نقش مادر و مادربزرگ را داشتم و همیشه هم بازخورد بوده که این نقش را خوب ایفا کردم من فکر میکنم این حس را خداوند به انسان میدهد حتما نباید فرزندی داشته باشیم این حس در تمام زنان وجود دارد حتما نباید شیری را مادری به بچهای بدهد تا این حس گذشت و ایثار و مهربانی را داشته باشد.
من گاهی خودم شوخی میکنم که از وقتی قنداق داشتم نقش مادری را برایم کنار گذاشتند یک بار از یک کارگردانی دراین باره سوال کردم وی ابتدا فکرزکرد به خاطر سن میگویم اما من گفتم که به سن و سال حساسیتی ندارم اما چرا به من همیشه نقش مادر را دادند اما او گفت شاید چون شما صورت و چشمان مهربان مادرانه دارید وگرنه ما مادر هجده ساله هم داریم که بچه کوچک دارد بهرحال من خیلی خوشحالم که این افتخار را داشتم این نقش را داشته باشم البته مادر شهید تا به حال چندین و چند بار بوده ام در برنامه خط ویژه که من مادر شهدای مختلف هستم شاید با این کارم تا حد کمی توانسته باشم دینی را ادا کنم.
آقای جباری لطفا توضیح دهید که آیا کار به سفارش سپاه پاسداران است یا اینکه تنها مورد حمایت قرار گرفته است و سوال دیگر اینکه روزانه صندلی های زیادی در سایت تیوال رزرو شده اینها سازمانی و نهادی آیا رزرو شده یا خیر؟
مطلب اول این کار سفارش مجموعهای نیست اما مورد حمایت موسسه شهید همت است که از آن پشتیبانی و تهیه کندگی میکنند جناب آقای محسن فرجی مدیرعامل موسسه شهید همت که از ایشان هم تشکر میکنم .
اما اینکه سایت تیوال خریداری میشود مشخص است البته طبق روال همه نمایشها تعدادی از بلیط هایمان را برای مجموعهها ارائه میکنیم.
درباره آقای زندگانی و نقش کوتاهی که داشتند هم توضیح بفرمایید؟
آقای زندگانی متأسفانه به دلیل مشکل جسمی که داشتند نتوانستند ما را در کار همراهی کنند متأسفانه روزهای آخر و نزدیک اجرا درد معده ایشان عود کرد و این اتفاق افتاد بنابراین به همان کلیپ اکتفا کردیم درحالیکه در همان صحنه که دوستان بازی میکنند هم ایشان بازی داشت اما متأسفانه به این دلیل کار مقداری تغییر کرد و نقش ایشان تقسیم شد فعلا هم قصد جایگزین ایشان مطرح خواهد بود چون بهرحال دو نفر خیلی اذیت میشوند بار سنگینی روی دوش دوستان است.
امیرفضلی: من روز اولی که دفتر آقای جباری آمدم به ایشان گفتم که شما میدانید من هم کلاس برادر کوچک شهید وزوایی بودم؟ اما ایشان تعجب کرد و اظهار بی اطلاعی کرد این خیلی برایم جالب بود حتی من عکس هم با ایشان دارم.
آل آقا: حال یک نکتهای که برای خود من جذاب بود اینکه اخوی شهید به من گفتند که مادر شهید وزوایی زمانی که ایشان به شهادت میرسد 51 سالشان بود و من 51 سالم الان هست و ایشون سیده بودند و من هم سیده هستم این خیلی برایم جالب بود.
جناب جباری از آن ابعادی که درباره زندگی شهید به صحنه درآوردید آیا اولویت های زندگی ایشان را مدنظر قرار دادید به جز بحث روز شهادت فکر نمیکنید مسائلی بوده که غفلت شده باشد؟جباری مولانا: ابتدا برای همین این مباحثی که مطرح شد بگویم که من کلا دست خود شهید وزوایی را در تولید کار خیلی زیاد دیدم.
اما درباره ابعاد زندگی شهید وزوایی ما تلاش کردیم ابعاد مختلف زندگی ایشان را که قابلیت بیشتر و جلوه بصری داشت نشان دادم گرچه به نظرم تئاتر است و محدودیتهای خاص خود را دارد باز من در تلاشم با همراهی دوستان چون ما بخشهایی از فیلم ایشان را هم تولید کردیم امیدوارم در آینده نزدیک فیلم ایشان را هم تولید کنیم.
پس شرایط پیش بیاید آمادگی داریدبله بهرحال تیم ذهنش دیگر درگیر شده و بازیگران هم آماده هستند فکر میکنم شاید اگر فیلم بود حرف شما یک مقدار میتوانست جنبه نقد داشته باشد اما در تئاتر واقعا محدودیت هایی در زمان و مکان وجود دارد بهرحال نگاه بصری و ملموس کردن کار سخت است اما تلاش کردیم جنبههای مهم زندگی ایشان را با مشورت خانواده و دوستان کار کنیم حتی من سوالی از برادرشان پرسیدم که دوست دارید چه بخشی از زندگیشان دیده شود از دوستانشان پرسیدم چه چیزهایی از ایشان مهم است اتفاقات متعددی این پروژه داشت جنبههای مختلفی را میتوانستیم بررسی کنیم که هر کدام شاید یک نمایش است.
یک نکته دیگر درباره زندگی شهید ارتباط خود ایشان با مادرشان بود متأسفانه تنها شهید وزوایی نیست خیلی شهدا هستند که ما از آنها الگو نگرفتیم من خیلی دغدغه دارم یک فیلمساز آمریکایی به ایران آمده بود و ما در دانشکده با او صحبت میکردیم من طرح فیلمم را به او درباره یکی از شهدا ارائه کردم که شهید شاخصی هم بودند زندگی ایشان را برایش گفتم این فرد رو به یکی از اساتید من کرد و گفت واقعا این شخصیت واقعی است؟
این استاد هم گفتند بله، ایشان یکی از شخصیتهای کشوری ما بوده است این خارجی گفت اگر این فرد یک آمریکایی بود من غذا نمیخوردم پول غذایم را کنار میگذاشتم تا این فیلم را بسازم. ما از این شخصیتها کم نداریم متأسفانه یک نسل و سبک زندگی را داریم از دست میدهیم من به آقای شهیدی بنیاد شهید هم گفتم که وقتی هفت درصد خانواده شهدا ماندند یعنی یک دستگاه تربیتی درحال از بین رفتن هستند آدم هایی تربیت کردند که در بیست سالگی و هفده سالگی غوغا کردند دل به دریا زدند اتفاقات بزرگ رقم زدند. همین الان جوان 21 ساله ما یا درگیر پلی استیشن یا موبایل و چیزهای دیگر است واقعا 21 سال فرماندهی یک تیپ جنگی که صدام برایش جایزه تعیین کند کار بزرگی است بعد تمام ارتشبدهای آن زمان بگویند که طرح های این جوان را قبول دارند امیدوارم به روزی برسد که حداقل مسئولین فرهنگی فکر کنند که به شیوه دیگر که برای جوان امروز قابل قبول باشد و پای کار بیاید امسال فیلم هایی که در این سال های اخیر میبینیم توسط کارگردان های جوان ساخته می شود و تأثیرگذار است بیشتر شود.
مثلا بحث ترور ایشان توسط منافقین که هر کدام به نحوی قبل از اینکه به ترور برسد به دلائل مختلف پاشیده شد این خودش یک درام شکل گرفته است.
درباره انتخاب خانم چرخنده هم بفرمایید؟ البته قرار بود ایشان خودشان هم در این میزگرد حضور داشته باشند؟بله عذرخواهی کردند قرار بود تا همین ساعتی پیش هم ایشان باشند منتها مشکلی برایشان پیش آمد حتی گفتند تلفنی تماس بگیرند و عذرخواهی کنند . بهرحال حضور خانم چرخنده در کار ما با توجه به شخصیتی که دارند کمی ایدئولوژیک است به دلیل اینکه پرستاری که نقششان را ایفا میکنند و آن فرشته و آن پیرزن، حتی در قالب یک عکس در تصویر می آیند و می روند مخصوصا این پرستار که در وصیت نامه شهید درباره او صحبت شد تا چندین سطر خود شهید درباره تحول این پرستار نوشته آنقدر مهم بود که به نظرم آمد کسی که خودش هم تغییر ایدئولوژیک هم داده که شاخص است در این حوزه ایشان مناسب ترین گزینه به نظر من بودند که الان هم ما را همراهی میکنند.
نکته پایانی؟ آقای امیرفضلی انشالا برای شما بهبودی حاصل شده؟بله خدا را شکر من از بیمارستان مرخص شدم آژانس گرفتم و رفتم سر فیلمبرداری. به من گفتند که تو دیوانه هستی مرا به زور به خانه بردند و فردایش هفت صبح سر کار بودم.
خدا را شکر. جناب جباری شما خودتان هم برای بعد از این کار برنامه ای دارید؟بله انشالا تلاشم این است که فیلم سینمایی را شروع کنم که موضوعش هم پیرامون همین جنگ و یکی از فرماندهان جنگمان است.
ممنون از وقتی که در اختیارمان قرار دادید.