به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید مدافع حرم «جواد الله کرم» متولد دوم تیر ماه سال 1360 و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد و در جریان حمله نیروهای تکفیری به خانطومان در زمان آتشبس در تاریخ 19 اردیبهشت سال 95 به شهادت رسید. پیکر وی در منطقه ماند و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت. در ادامه روایتی از همسر شهید الله کرم درباره خصوصیات اخلاقی و سبک زندگی این شهید آمده است.
تصور زندگی بدون او
خانواده بنده وقتی فهمیدند که آقا جواد یک پاسدار است و مدام به ماموریت می رود بسیار حساس شدند و برای من سختی های چنین زندگی را متذکر شدند و از من خواستند تا خوب فکر کنم و با دقت تصمیم بگیرم. برای اینکه درست تصمیم بگیرم خیلی خوب فکر کردم و حتی فکر فقدان ایشان بر اثر شهادت را هم متصور شدم. کاغذی برداشتم و روی آن تصمیمات و دلایل ازدواج با آقا جواد را مکتوب نوشتم که نکند در حین زندگی آن ها را فراموش و احساس پشیمانی از انتخابم کنم. نوشتم که عمر دست خداست اگر با کسی دیگر هم ازدواج کنم ممکن است بر اثر مرگ طبیعی از دنیا برود و هرکس ممکن است که چقدر عمر کند.
نوشتم با تکیه بر آیات و سیره ائمه (ع) ازدواج با مجاهدان خدا موجب رضایت خداست و ازدواج با یک انقلابی خود به گونه ای کمک به انقلاب و اسلام است.
نوشتم چطور یک زندگی پر اضطراب برای خدا را با یک زندگی آرام عوض کنم، حتی به ایشان گفتم که اگر روزی مانع رفتنت به ماموریت شدم آیه 42 سوره توبه را به من یادآوری کن تا فراموشم نشود که مومنان باید جهاد در راه خدا را از خانواده و زندگی خود بیشتر دوست داشته باشند.
مخالفت با سنتهای نابجا
شب عروسیمان پا به مجلس خانم ها نگذاشت. از قبل قرارمان همین بود. می گفت: خیلی اشتباه است داماد به مجلس خانم ها بیاید. هم مهمان ها به سختی می افتند هم من موذب می شوم. قاب عکسی از ایشان را که همان روز در آتلیه گرفته بودیم آماده کردند و در مجلس گرداندند.
خانواده اش را دوست داشت؛ اما جهاد را بیشتر
ایمان و اخلاق آقا جواد اگر بی نظیر نبود لااقل کم نظیر بود. ایشان نسبت به بنده و بچه ها دلسوز و مهربان بود. سعیش بر این بود که از سوریه تماس بگیرد تا از حال ما جویا شود. حتی وقتی علی اکبر نوزاد بود، چند روزی در بیمارستان بستری شد. در این حال جواد آمد و بچه را دید که به دستش سرم وصل است از شدت ناراحتی حالش بد شد.
به خانه که می آمد اول دست هایش را می شست و بعد زود زهرا را بغل می کرد و مشغول بازی با بچه ها می شد. انگار نه انگار ساعت ها کار کرده و خسته است. کسی در خانه احساس کمبود محبت و معاش نمی کرد، برایمان جا افتاده بود که آقا جواد خانواده اش را دوست دارد اما تکلیف را مهمتر از خانواده می دانست. ما هم هرگز مانع رفتن ایشان به ماموریت نمی شدیم.
حزب اللهی باید باسواد باشد
خیلی به بالا بردن سطح سواد خانواده اهمیت می داد، معتقد بود که حزب اللهی باید با سواد باشه وگرنه عرصه های علمی در مملکت شیعه دست آدم های ناصالح می افتد. به فضل خدا ایشان به من در زمینه تحصیل خیلی کمک کرد. در حقیقت مشوق اصلی برای درس خواندنم خودش بود. زمانی که خانه بود سر بچه ها را گرم می کرد و به امور خانه می رسید تا بتوانم درسم را بخوانم. وقتی در مقطع دکتری در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم خیلی خوشحال شد.
غیرتم اجازه نمی دهد مردم سوریه بی سرپناه بمانند
یکی از مهمترین دلایلش برای رفتن به سوریه این بود که اگر به سوریه نرویم باید در ایران با دشمن رو به رو شویم. می گفت: آیا شما دوست دارید دشمن وارد تهران بشود و خانه و زندگی ما را ویران کند؟ پس بهتر این است که در سوریه با دشمن رو به رو شویم و عقب بزنیمش.
اعتقاد به این داشت که حتی اگر حرم حضرت زینب(س) هم در سوریه نبود باید می رفت و چیزی از اهمیت رفتن ایشان کم نمی شد چه برسد به اینکه بحث حرم هم پیش آمده بود. می گفت: سوریه محور مقاومت ما است اگر از دست برود خطر بزرگی برای انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر غرور و غیرتم اجازه نمی دهد که زنان و کودکان مسلمان در این کشور بی دفاع و بی سرپناه بمانند.
انتهای پیام/ 141