بالاخره رفتم جبهه و کسی شدم
به مادرم گفتم ننه بالاخره رفتم جبهه و کسی شدم. مادرم ذوق کرد و گفت: ننه فدات بشه میدونستم تو آخرش یه چیزی میشی.
به گزارش فضای مجازی
دفاع پرس، خاطره جالبی از دوران دفاع مقدس در فضای مجازی منتشر شده است که آن را در زیر می خوانید:
می گفت: به مادرم گفتم ننه بالاخره رفتم جبهه و کسی شدم.
مادرم ذوق کرد و گفت: ننه فدات بشه می دونستم تو آخرش یه چیزی می شی خب ننه چیکاره؟
گفتم: شهردار.
مادرم گفت: فداش بشم.
نذاشت حرف از دهنم در بیاد کل محله فهمیدن من شهردار شدم قربونش برم ننهام نمیدونست شهردار تو جبهه کارش شستن ظرفهاست و جارو کردن سنگره.
مادره دیگه دوست داره بچه اش یه کاره ای بشه...