گروه استانهای دفاع پرس: شهدا در دوران دفاع مقدس از همه سنین و طبقه و اصناف مختلف جامعه بودند، چه دانشجوی رشته پزشکی، هنر و شیمی و یا متخصصی که تازه از خارج کشور برای ادای دین و تکلیف خود به وطنش باز گشته است تا در شرایط بحرانی کشورش در کنار سایر مردم باشد. در این میان شهدای روحانی نیز سهم عمده و خاصی به عهده داشتند و قریب به اتفاقشان ناشناخته و بیادعا بدون این که کسی به روحانی بودن آنها پی ببرد، رهسپار جبهههای حق علیه باطل میشدند. طلبه شهید «محمود زراعی اقدم» یکی از این رزمندگان دروان دفاع است که فعال و پویا وارد صحنه دفاع مقدس شد، ابتدا فقط به عنوان امدادگر، بعداز چند مرحله اعزام به تبلیغ در عرصه دین و دفاع نیز همزمان با رزم می پرداخت. وی فردی تاثیر گذار در جبهه و برنامههای دینی و مذهبی بود.
در همین راستا خبرنگار دفاع پرس، مصاحبه ای را با «زینب شیر زاد» مادر شهید «محمود
زراعی اقدم» انجام داد، که در ادامه بخش اول آن را میخوانید:
دفاع پرس: فرزندتان چه سالی به دنیا آمد؟ در مورد خصوصیات اخلاقی و دوران کودکی فرزندتان برای ما بگویید؟
محمود در 19 اردیبهشت سال 1345 بهدنیا آمد. درفضایی معنوی و انقلابی که در خانواده حکم فرما بود رشدکرد، محمود از کودکی علاقهای وافر به مذهب، قرآن و اهلبیت (ع) داشت و از پنج سالگی در مساجد مکبر بود و دعا نیایش و نماز میخواند.
فرزندم صبور و با تقوا بود. آرامش و وقار خاصی داشت. وی از چهرههای آرام و باایمان محله به شمار میرفت، آنچه لازم بود، در شکلگیری شخصیت دینی و اخلاقیاش در خانواده یاد گرفته بود.
فرزندم از لحاظ جسمی بسیار ضعیف بود و خیلی زود بیمار میشد، خیلی ضعیف بود، شیر مادر نخورده بود، این قدر در سن کودکی بیمار و حالش به وخامت انجامید شاید سه سال بیشتر نداشت که نذر امام رضا (ع) کردم و روی دست در حالی که خیلی حالش بد بود محمود را به حرم بردیم و شفایش را از امام رئوف گرفتیم، محمود از امامش شفا گرفت و در مسیر ائمه (ع) از همان کودکی گام برداشت. زنده ماند تا جانش را در راه دین خدا فدا کند.
برخلاف جسمش، روح بسیار قوی و بزرگی داشت و خیلی بیشتر از سنش میاندیشید و عمل میکرد. بعد ازشهادتش به فعالیتها و کارهایش پی بردیم، چرا که اهل حرف و ادعا و تعریف کارهایی که انجام میداد، نبود.
اهل بازی کردن نبود
اصلا یادم نمیآید که محمود را در حال بازی کردن در دوران کودکی دیده باشم و یا توی کوچه رفته باشد، سرش را به کاری و یا کتابی گرم میکرد، متفاوت با سایر بچههایم بود.
دفاع پرس: خاطرهای از دوران مدرسه رفتن فرزندتان دارید؟ برای ما تعریف کنید:
قبل از انقلاب به پوشش معلمش اعتراض کرده بود
محمود در دورانی که به مدرسه می رفت از نحوه پوشیدن لباس معلمها ناراضی بود، بیشتر وقتها میگفت «نمیخواهم بروم مدرسه»، به خاطر این که قبل از انقلاب بود و معلمها هم بیحجاب و بسیاری از آنها لباسهای کوتاه میپوشیدند و یادم میآید که یک روز که به مدرسه رفته بود و دیده بود معلم لباسی بسیار کوتاه پوشیده اعتراض کرده بود و معلم وی را از کلاس بیرون و سپس مدیر مدرسه اخراجش کرده بود. البته کتک هم خورده بود که نحوه لباس پوشیدن معلم چه ارتباطی به دانش آموز دارد.
خلاصه در نهایت با وساطت آقای «بطایی» معلم دینی مدرسه، بعد از یکماه به مدرسه رفت و توانست ادامه تحصیل دهد. با این که سنی نداشت ولی از بچگی نسبت به مظاهر فساد و بی بندباری اعتراض داشت و مبارزه میکرد.
دفاع پرس: از انجام فعالیتهای عبادیاش مانند نماز و روزه برای ما بگویید؟
چون فاصله سنی فرزندانم زیاد نبود، با هم رقابت میکردند و از یکدیگر سبقت گرفتند. جو خانه ما معنوی بود، نه تنها محمود بلکه سایر فرزندانم در در نماز خواندن و روزه گرفتن و فعالیتهای دینی با هم به رقابت میپرداختند و از هم گوی سبقت را میربودند. ،با این که محمود ضعیف و لاغر بود، چون شیر مادر نخورده بود، ولی هنوز چهار پنج سال مانده به سن تکلیفش، هم نماز میخواند و هم روزه میگرفت. سالهای ابتدایی، بیشتر، بچهها را تشویق به گرفتن روزه گله گنجشگی میکردم، محمود با غیرتی که داشت از روزه کله گنجشکی روزه گیری را آغاز کرد ولی بیشتر اوقات قبول نمیکرد و میخواست روزه کامل بگیرد، اراده قوی و مصصمی داشت و تصمیم به انجام هرکاری میگرفت و تمام سعی و تلاشش را برای انجام کامل و درست آن به کار میگرفت.
دفاع پرس: فرزند شهیدتان چگونه شخصیتی داشت که لباس روحانیت را پوشید؟
وی مهرورزی و عاشقی را از سنین کودکی همچون ودیعه الهی با خود به همراه داشت و با کلام حق قرآن به تکمیل این فضیلت در وجودش پرداخت.
محبت به اهل بیت (ع)، احترام به مقام پدر و مادر و معلم و نیز مهربانی و عطوفت به زیردستان از دیگر ویژگی شخصیتی فرزندم بود. همچنین دوری و فراغ شهدا و پیروی از راه امام شهیدان را در عمل و رفتار به همه میآموخت، به دلیل علاقهمندی به علم و عالم، کسوت روحانیت را برگزید و در این طریق تحولات دیگری در زندگیاش رخ داد.
روحیه ایثار و گذشت برای دیگران و آسایش بقیه افراد همیشه در وجودش موج میزد، که با خواندن درس طلبگی مزین و برجسته تر در زمینه مباحث انسانی و الهی رفتار میکرد.
دفاع پرس: چه سالی وارد حوزه علمیه شد؟ در مورد این مقطع از زندگیاش توضیح دهید:
در سال 1361 وارد حوزه علمیه «چیذر» تهران شد، یادگیری دروس علمی و فقهی را آغاز کرد و از سال 61 بارها و بارها از جانب سپاه، هلالاحمر، جامعه روحانیت مبارز و دفتر تبلیغات حوزه، داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل اعزام و عاشقانه جنگید و یا با مسئولیت تبلیغات دینی و ارشادی به جبهه اعزام شد و در این عرصه خدمت کرد.
دفاع پرس: محمود چه خصوصیت بارزی داشت که به مقام شهادت رسید؟
یکی از بارزترین خصوصیات اخلاقیاش مهربانی وی بود، که حتی مرزهای جغرافیایی را در مینوردید و در هر سرزمینی از بلاد اسلامی که میفهمید مظلومی فریاد کمک و یاریش بلند شده و «هل من ناصر» میطلبد، ناراحت و نگران شده و غصه میخورد، فریاد و تظلمخواهی انسانهای دیگر ناله وی را در میآورد و با آنان میسوخت و وقتی به سنی رسید که توانست اسلحه به دست بگیرد، به جبهه رفت.
دفاع پرس: مادر شهید! از آرزویتان برای محمود و درخواستی که از وی داشتید برایمان بگویید:
دفعه آخری که محمود قصد رفتن به جبهه را داشت از وی خواستم نرود، گفتم تو بهترین فرزندم هستی، آرزوی ازدواجت را دارم، میخواهم برایت به خواستگاری بروم و مقدمات تشکیل خانواده را فراهم کنم.
فرزندم به من گفت: «مادر توچند پسر دیگری هم داری، بهتر است آنچه که بیشتر دوست داری را در راه خدا بدهی، اگر شما قصد کمک به کسی داشته باشی، لباس کهنههایت را میدهی؟ نه معلوم است، بهترین وسیله و لباس مورد علاقه، بهترین آن را به طرف میدهی. اگر من را دوست داری و به من خیلی علاقه داری، آن کسی که خیلی دوست داری را در راه خدا بده. به خواستهات در مورد بقیه بچههایت میرسی».
به فرمان امام خمینی (ره) لبیک گفت
فرزندم ادامه داد: «چون امام فرموده است، به حرف امام لبیک میگویم. شما مادر من هستی، نمیتوانم حرفت زمین بزارم، اما چون رهبر از ما خواسته جبهه را ترک نکنیم من باید بروم». روز آخر من را یک جوری قانع کرد که بتواند برود و به آرزویش برسد. خیلی شوخ بود، گفت: «من با دختران اینجا ازدواج نمیکنم و بعد برای این که جو را عوض کند، میخندید و میگفت: «من میخواهم بروم بهشت و حوری از حضرت حق بگیرم».
«امام خمینی (ره) جوانان را به سوی جبههها فراخواندهاند. من چون به حرف وی لبیک گفتهام باید بروم و چون رهبرم خواسته جبهه را ترک نمیکنم». مرا قانع و راضی کرد، چون احترام زیادی به خانواده قائل بود و خیلی همه انسانها بهویژه خانوادهاش را دوست داشت و نمیخواست کسی را ناراحت کند. روحیه خاصی داشت، خیلی مهربان بود در کارهای خانه خیلی به من کمک میکرد.
محمود خود را مهیای رفتن به جبهه میکرد، از همه حلالیت طلبید و برای
رسیدن به سرای جاوید آنقدر عاشقانه و مشتاقانه و سبکبال برای دیدار معبود گام برمیداشت که با این که تقریباً چهار ماه مداوم در جبهه بود و با این که مرخصی هم داشت، شوق دیدن پدر
و مادرش را فراموش کرد و در عملیات «کربلای پنج» در ساعات اولیه عملیات به عنوان خط
شکن حضور داشت و بعداز پیروزی با نثار جانش ندای حق را لبیک گفت و جام شهادت را نوشید.
دفاع پرس: بعد از شهادتش چه نکاتی را فهمیدید که تا قبل از شهادت وی با خبر
نبودید؟
ما نمیدانستیم زمانی که از درس حوزه تعطیل میشود چهکار میکند و به کجا میرود. شبها دیر میآمد، بعد که شهید شد دیدیم چند تا مسجد و حسینیه است که وی میرفته آنجا و به مردم قرآن و احکام یاد میداده است، بچههای شهدا را به اردو میبرد، برای بچههای بیسرپرست و کمک به جامعه، هر کاری از دستش میآمد انجام میداد.
مادر شهید در خاتمه خواستار ترویج اندیشه شهدا، زندگینامه آنها و به ویژه وصیتنامههایشان شد و گفت: اگر این وصیتنامه را بررسی کنیم، شهدا خواندن نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر، ولایتی حرکت کردن جامعه و نیز این نکته که نه یک قدم عقب و نه جلوتر از ولایت قدم بردارید و مواظب باشید ارزشهای انقلاب پایمال نشود را توصیه کردهاند. وصیتنامه شهدا و زندگینامه آنها را برای نسل جوان گسترش و نشر دهید.
انتهای پیام/191