دفاع پرس: لطفا خودتان را معرفی کنید.
زکریا اخلاقی هستم که در سال 1341 در روستای شهیدیه میبد به دنیا آمدم. تحصیلات حوزوی خود را در محضر اساتید میبد، یزد و قم گذراندم و در سال 1360 سرودن شعر را آغاز کردم.
دفاع پرس: مدت حضورتان در جبهه را بفرمایید.
به مدت دو ماه در کسوت روحانیت در جبهه حضور داشتم که مربوط به سالهای 61 و 67 است.
دفاع پرس: حضور شما به عنوان یک شاعر در زمان جنگ و در سنگر شعر چگونه بود؟
در آن سالها به عنوان شاعر چندین مرحله در استانهای مرزی کشور مثل خوزستان و کرمانشاه که حال و هوای جنگ در آنجا لمس میشد حضور داشتم و در شبهای شعری که در این مناطق برگزار میشد به شعرخوانی میپرداختم.
دفاع پرس: در این شبهای شعر چه حس و حالی داشتید؟
شبهای
شعری که در این مناطق بر پا میشد حس و حال عجیب و خاصی داشت. سالن پر از جمعیت میشد و مردم با شور و حس خاصی در این برنامهها
شرکت میکردند. گاهی رزمندهها را از جبهه به شهر میآوردند تا در این جلسات شرکت
داشته باشند و حتی رزمندههایی که خود دست به قلم بودند و شعر میسرودند به اجرای
برنامه میپرداختند. که به نظر من نقش مهمی را هم برای روحیه دادن به رزمندهها و
هم برای خانوادههایی که در شهرهای مرزی به نوعی با جنگ دست و پنجه نرم میکردند،
ایفا میکرد.
دفاع پرس: از دوستان شاعر چه کسانی با شما در این برنامهها شرکت داشتند؟
شاعرانی چون علیرضا قزوه، کاکایی، پرویز بیگی، حمید سبزواری، شاهرخی، جواد محدثی، براتیپور و دیگر دوستان در این شعرخوانیها شرکت داشتند. از یزد هم گاهی مرحوم رمضانعلی گلدون، مرحوم بهجتی شفق و کاظم احرامیانپور و ... در این برنامههاحضور داشتند. ما گاهی بعد از اجرای برنامه، دور هم مینشستیم و جلسات خودمانی نقد و بررسی شعر را تا پاسی از شب ادامه میدادیم.
دفاع پرس: یکی از زیباترین خاطرهتان را بگویید.
حضور در این شعرخوانیها، زیباترین خاطرات را برای ما آفرید که هرگز حال و هوای خاصی که آن روزها داشتیم فراموش شدنی نیست. جلسات شعرخوانی در نهایت سادگی و در عین حال پر شور برگزار میشد. ما با اتوبوس به آن مناطق اعزام میشدیم که یادم هست حتی یک بار تمام راه را روی بوفه در عقب ماشین با چند تا از دوستان بودیم. محل اسکان ما هم بیشتر پادگانهای شهر و مقرهای رزمندگان بود و شبها پتوهای ارتش را در اختیارمان قرار میدادند. همه چیز بسیجیوار و در نهایت سادگی بود. ولی با تمام این اوصاف و شرایطی که وجود داشت، لحظههای بسیار زیبا و پرشوری را در کنار هم تجربه میکردیم که دیگر آن لحظات و روزها تکرار نشدند.
حتی یادم هست یک بار در اهواز شعرخوانی داشتیم و ما با لباس بسیجی که در اختیارمان قرار داده بودند به اجرای برنامه پرداختیم. آن روزها ما واقعا با عشق و شوق در برنامههای شعرخوانی شرکت داشتیم و حضور در این جلسات را تکلیفی برای خود میدانستیم.
دفاع پرس: چه افتخاراتی در زمینه شعر کسب کردهاید؟
شاعر
برگزیده هشت سال دفاع مقدس (سال79)، شاعر برتر حوزه در دهمین کنگره شعر و قصه طلاب، شاعر برگزیده جشنواره بینالمللی فجر در در
جشنوارههای اول تا سوم و ...
و اما سوالاتی که ما جوابشان را از دل شعرهای زکریا اخلاقی پیدا کردیم:
زیباترین تصویری که در جبههها به تماشا نشستید؟
کس تماشا نکند منظره زیباتر از این خاطری را نبود خاطره زیباتر از این
زیر شمشیر شهادت سحر آنسان رفتی که نرفتند از این دایره زیباتر از این
حال و هوای یک شهید قبل از شهادتش چگونه بود؟
چشمش پر از طراوت سبز حضور بود روحی بلند و حال و هوایی غریب داشت
همراه عاشقان شهادت، شب عروج دست دعا به سنگر امن یجیب داشت
جاماندن از کاروان شهدا حس و حال غریبی دارد، چگونه توصیف میکنید؟
من این پایین کمی دلتنگم اما خوب میدانم که آدم در هبوط خویش هم معراجها رفته است
کوچههای شهر وقتی که شهیدی را تشییع میکنند، چه حس و حالی دارند؟
مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را و سپردیم به خاک آن همه خوبیها را
رسالت شعر و شاعر بعد از روزهای حماسهآفرینی هشت سال دفاع مقدس چیست؟
این تبسم نوبت موسیقی یاد شهیدان است ای سرانگشت تخیل از جمود خود تکلف کن
پل ارتباطی شاعرانه، بین حادثه کربلا و هشت سال دفاع مقدس چه بود؟
وقتی که رفت مثل شهیدان کربلا پیراهنی سپید پر از بوی سیب داشت
تصور شما از مقام شهدا در پیشگاه حق تعالی چیست؟
خوش قد و قامتی اما به خدا روز طلوع خواهمت دید در آن منظره زیباتر از این
چه لحظهای عشق حقیقی اتفاق میافتد؟
دوش یاران خبر سوختنش آوردند صبح خاکستر خونین تنش آوردند
چه تصویری از امام شهدا دارید؟
خرقهپوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند
پارسایان سفر کرده به آفاق شهود در نسیم صلوات تو مناجات کنند
وقتی که به روزهای غرورآفرین انقلاب و هشت سال دفاع مقدس فکر میکنید، چه احساسی دارید؟
یاد باد آن همه امواج بهاری که فشاند شعلهی لاله به محراب خزان سوزی ما
ما رسیدیم به این قلهی سرسبز اما سرخ شد پیرهن کوه ز گلدوزی ما
بیداری ملتها و حماسه سنگها چه پیغامی دارد؟
فصل طوفان است، سنگها در دستها آواز میخوانند قدس تنها نیست در سراپای جهان این تاب و تب زنده است
باد میآید، بوی گلهای حماسی میوزد در دشت زندگی زیباست، عشق در جان جوانان عرب زنده است
و در آخر دعایی شاعرانه بفرمایید.
روزهدار مذهب ذوقیم اگر افطار نزدیک است انبساط سفرهی نانهای قدسی را تعارف کن
تا سفرهای تماشا در عبور عاشقان باشد ای ظهور تازه! سیر جادهی سبز تشرف کن