به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، در شب ميلاد امام حسن مجتبي(ع) سعادتي نصيبم ميشود تا به دعوت پايگاه بسيج شهيد اصغرقرهي همسفره خانواده شهداي دفاع مقدس و دفاع از حرم در مراسم افطاري «رمضان با شهدا» باشم.
حضور خانوادههايي از دو رويداد تاريخي (دفاع مقدس و دفاع از حرم) خط سيري از مقاومت و ايثار را نشان ميدهد كه اكنون خود را در قالب امنيت موجود در كشورمان به خوبي نشان ميدهد. هنوز به خانه شهيد رضا عبدالعلينژاد كه ميزبانمان است، نرسيدهام كه با خود ميگويم بايد به همت بچههاي بسيج آفرين گفت كه هر مناسبتي را بهانهاي براي تجديد ميثاق با شهدا و ارج نهادن به خانوادههايشان قرار ميدهند.
افسران جنگ نرمي كه كمكاريهاي مسئولان امر را ميبينند و به همت خود جبران ميسازند. به واقع تشكيل اينگونه محافل از وظايف ويژه برخي سازمان و نهادها مثل بنياد شهيد است اما وقتي يك پايگاه بسيج كمكاري ميبيند بيتفاوت نمينشيند و كاري ميكند از همان «آتش به اختيار»ها كه رهبري فرمودند.
به منزل شهيد عبدالعلينژاد كه ميرسم در حياط باز است و وارد ميشوم. همان ابتدا توجهم به ديوارهاي قديمي و آجري خانه جلب ميشود كه نشان از قدمت حداقل چند ده ساله آن دارد. از آن نماي آجري و قديمي ميشد حدس زد كه اين خانه بايد حياطي زيبا و سرسبز داشته باشد. واقعاً هم همين طور است! زيبايي درختان و فضاي خانه مبهوتم ميكند و چشمم به تصاوير شهدا ميافتد كه دور تا دور حياط خانه با سليقه و نظم خاصي چيده شدهاند. گويي همگي به صف شدهاند تا از مهمانان اين ضيافت نوراني استقبال كنند. يك به يك قابها را مرور ميكنم و نام شهدا را زمزمه ميكنم: شهيد اصغر قرهي، ابوالقاسم مختاري، يعقوب زرناني، رضاعبدالعلينژاد، جعفرعاشري، بهرام آدينه لو و ... مسير را با ياد و نام شهدا طي ميكنم.
اتاق داماد براي يك شهيد
مادر شهيد رضا عبدالعلينژاد با آغوش باز به استقبالم ميآيد و به داخل خانه هدايتم ميكند. دل كندن از اين حياط باصفا با فضاي معنوي و چراغهاي سبزي كه لا بهلاي برگهاي درختان روشن شده و جلوه زيبايي به حياط داده سخت است! اما دعوتش را به ديده منت ميپذيرم. عجيبتر و زيباتر از حياط، محيط داخل خانه است. دور تا دور اندروني و راهرويي كه به اتاق شهيد راه دارد با پرچمهاي سياه و سبز امام حسين(ع) و حضرت زهرا(س) مزين شده است. اينجا اتاقي وجود دارد كه مادر آن را براي فرزند شهيدش با نام «اتاق عروس» تزئين كرده است. مينشينم. اين اتاق بعد از گذشت بيش از 30 سال دستنخورده باقي مانده است. ريسههاي رنگارنگ و وسايل يك تازهداماد در اتاقك ديده ميشوند.
مادر شهيد عبدالعلينژاد با لهجه آذرياش از خوشحالي خود براي ميزباني اين ضيافت ميگويد. از مهمانهايي كه قرار است قدم بر چشم اين مادر شهيد بگذارند: «امروز صبح كه به داخل حياط رفتم و قاب عكس شهدا را ديدم به همسرم گفتم كاش زودتر ميگفتي تا من براي اين شهدا كه امروز منت گذاشتند و مهمان خانهمان شدند سنگ تمام ميگذاشتم و برايشان اسپند دود ميكردم. امروز بهترين روزي است كه بعد از شهادت رضا داشتم. گويي رضا امروز شهيد شده است. حس و حال عجيبي دارم.»
از مادر شهيد ميخواهم از رضا بگويد. او در حالي كه براي پيگيري كارها به اين طرف و آن طرف خانه ميرود ميگويد: رضا 14سال بيشتر نداشت كه با اجازه پدرش راهي ميدان نبرد شد و سال 1367 به شهادت رسيد. او سعادت خانواده شهيد بودن را نصيب ما هم كرد كه با افتخار سرمان را بالا بگيريم و بگوييم ما هم سهم ناچيزي از اين انقلاب داريم.
تخريبچي شهيد
همراه مادر شهيد دست به كار ميشوم تا به نوبه خودم در تدارك سفره افطار كمكي كرده باشم. خيلي طول نميكشد كه صداي پدر شهيد محمدحسن (رسول ) خليلي را ميشنوم. همان زمان شهادت فرزندش با او مصاحبهاي داشتم و صدايش برايم آشنا است. اما وقتي بعد از مدتها ملاقاتش ميكنم، ميبينم كه انگار دلتنگي و دوري از محمدحسن كار خودش را كرده باشد. پدر نحيفتر و رنجورتر شده است. با ديدنش غمي روي دلم سنگيني ميكند.
شهيد محمدحسن خليلي متولد 20 آذر 1365 در تهران از سال 77 بسيجي پايگاه مقاومت شهيد اصغر قرهي بود. در همين پايگاه هم رشد كرد و به همت يكي از دوستان نزديكش وارد سپاه و نيروي قدس شد. رسول به دليل علاقه شخصي به تخريب كه تخصص پدر در دفاع مقدس بود، به اين رشته روي آورد و با شروع بحث دفاع از حرم راهي جبهه مقاومت اسلامي شد و عاقبت در تاريخ 27 آبان 94 در ريف جنوبي حلب بر اثر انفجار تله انفجاري به شهادت رسيد.
داماد بهشتي
با نزديكتر شدن به زمان افطار مهمانها يكي يكي از راه ميرسند. مادر و خواهر شهيد قبادي هم به جمع مهمانها اضافه ميشوند. بيتابيهاي مادر شهيد دل همه حاضران را به درد ميآورد. عليرضا عليرضا گفتنهايش بيش از هر چيزي بيتابمان ميكند. نزديكش ميروم و شهادت فرزندش را تبريك ميگويم. مادر شهيد ميگويد نميدانم امروز مهمان كدام مادر است؛ حضرت امالبنين يا خانم فاطمه زهرا(س) شايد هم مهمان بيبي حضرت زينب (س) باشد. تازه ميخواستم دامادش كنم اما گويي داماد بهشتي شد.
شهيد«عليرضا قبادي» متولد 5 ارديبهشت سال 67 و ساكن كرج بود. از شهداي تخريبچي مدافع حرم كه چندي پيش داوطلبانه عازم سوريه شد و 26 ارديبهشت 96 در راه دفاع از حرم عقيله بنيهاشم حضرت زينب(س) توسط تروريستهاي تكفيري در حومه دمشق به فيض شهادت نائل آمد.
بيتابيهاي مادر شهيد عليرضا قبادي هنوز ادامه دارد كه مادر شهيد مدافع حرم محسن كمالي دهقان هم همراه با قاب عكس شهيدش به جمعمان اضافه ميشود. مادر شهيد كمالي دهقان مادر شهيد قبادي را در آغوش ميگيرد و ميگويد: «امشب شب ميلاد است نبايد گريه و بيتابي كنيد. بيتابيهاي من و شما بچهها را آن طرف بيقرارتر ميكند. افتخار كن كه چنين فرزندي را تربيت كردهاي كه در راه دفاع از حرم زينب (س) به شهادت رسيده است.» مادر شهيد محسن كمالي دهقان از آن دست مادراني است كه با هر بار نگاه كردنش گويي آدم جاني دوباره ميگيرد. مهرباني و خندهرويياش در مصاحبهاي كه چندي پيش درباره فرزند شهيدش داشتم قوت قلبي شد تا در طرح سؤالاتم از او راحتتر باشم.
مادري كه چشم به راه نيست
مراسم با تلاوت قرآن آغاز ميشود و بعد جانباز بسيجي عسگر جعفري به مولوديخواني ميپردازد. سپس نوبت به سخنراني سرگرد پاسدار مرتضي خردبين فرمانده حوزه 211 شهيد حميدرضا گلكار و پدر شهيد محمدحسن خليلي ميرسد. در اثناي مراسم مادران و پدران شهداي دفاع مقدس كه سن و سال بيشتري از والدين شهداي مدافع حرم دارند، به جمعمان اضافه ميشوند. آري همه داراييشان همين قدهاي خميده و قابهاي عكسي است كه در دست دارند. در ميان جمعيت چشمم به همسر شهيد مسلم ملائي ميافتد. همان شيرزني كه در سن 16 سالگي همسر شهيد ميشود و دختر 10 ماههاش را به تنهايي بزرگ ميكند و نبودنهاي پدر را با همتش جبران ميكند. امروز دختر شهيد ملائي خود مادري است كه درس شهادت و شهامت را به فرزندانش ميآموزد تا اسلحه پدربزرگشان هرگز بر زمين نماند.
گوشه ديگر مجلس خانواده شهيد مفقودالاثر بهرام محمدي نشستهاند. شهيد بزرگواري كه در وصيتش آورده بود ميخواهد چون خانم حضرت زهرا(س) گمنام باشد. بنابراين مادر شهيد منتظر آمدن پيكر فرزندش نيست. در اين ضيافت معنوي، خانواده شهداي مدافع حرم شهيد محمدحسن خليلي، محسن كمالي دهقان، محمد اينانلو، عليرضا قبادي، محمود نريماني، عبدالرشيد رشوند و مجيد سلمانيان در كنار خانوادههايي از شهداي دفاع مقدس حضور دارند.
پايگاهي 36 ساله
در فرصتي كه به دست ميآورم با فرمانده حاج اسدالله امجديان فرمانده پايگاه شهيد اصغر قرهي همكلام ميشوم. به عنوان اولين سؤال از شهيد قرهي ميپرسم كه نامش زينتبخش پايگاه بسيج شده است. در پاسخ ميگويد: سردار شهيد اصغر قرهي از نيروهاي زبده ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران و يكي ازمعاونين ايشان بود كه 11 شهريورماه سال 1360 درمنطقه بستان به شهادت رسيد. ما يك سال بعد از شهادتش يعني در سال 61 اقدام به تأسيس پايگاه شهيد اصغر قرهي كرديم و امروز اين پايگاه با قدمت حدود 36 سال از قديميترين پايگاههاي مقاومت بسيج در كرج و استان البرز است.
از امجديان در خصوص انگيزههاي برگزاري چنين مراسمي ميپرسم و به نكته جالبي اشاره ميكند: امام خامنهاي در ديدار جمعي از دانشجويان فرمودند «همه هستههاي فكري و فرهنگي و عملي و جهادي هركدام كار كنند؛ مستقل؛ آتش به اختيار باشند. البته قرارگاه مركزي دستور ميدهد اما چنانكه قرارگاه مركزي اختلال دارد، شما افسران جنگ نرم، آنجا آتش به اختياريد.»
از اين رو افسران جنگ نرم اين پايگاه با هم دست به كار شدند تا در بيخيالي و كمتوجهي قرارگاه اصلي (بنياد شهيد) خانواده شهدا را دور هم جمع كنند. شايد اگر اكنون اقدام نشود فردا دير باشد. چراكه برخي از يادگارهاي شهدا به ويژه والدينشان دوران سالمندي را ميگذرانند. اين اقدام پايگاه شهيد قرهي خود نوعي «آتش به اختيار» است.
طبق گفته فرمانده پايگاه شهيد قرهي، اين پايگاه نام 22 شهيد دفاع مقدس و چهار شهيد مدافع حرم را بر تارك افتخارات خود دارد. عمده فعاليتهاي اين پايگاه فعاليتهاي فرهنگي، آموزشي، برگزاري حلقههاي صالحين و خدمت به خانوادههاي شهدا است كه از سركشي و ديدار و رفع برخي مشكلات آنها گرفته تا برگزاري هيئات هفتگي با نام«منتظران المهدي (عج )» در سهشنبه شبها.
اما يكي از مهمترين فعاليتهاي پايگاه شهيد قرهي انجام و برگزاري اردوهاي جهادي است. گروه عمراني جهادي اموري از قبيل بنايي، نقاشي و بازسازي خانه افراد كمبضاعت و حتي برخي خانوادههاي شهدا را برعهده دارند. نمونه بارز كار جهادي بازسازي كامل مسجد امام حسين(ع) با قدمت 40 ساله است كه پايگاه شهيد قرهي هم در اين مسجد مستقر است. بازسازي اين مسجد حدود چهار ماه شبانهروزي به طول انجاميده است.
در پايان همصحبتيمان از شهداي دفاع مقدس پايگاه هم ياد كرديم: شهيداصغر قرهي، ابوالقاسم مختاري، يعقوب زرناني، رضاعبدالعلينژاد، جعفر عاشري، بهرام آدينهلو، عبدالله احمدي، مسلم ملائي، مهران شفيعي، پيرنظر نظري، محمدكاظم سرلك، داريوش مهديزاده، بهرام محمدحاجي، محمدحاجيزاده، هادي فرشيدفر، شهيدحاجي اسفندياري، كريم جعفري، حميدرضا فرشيدفر، محمدمرجاني، بهمن رضايي، احمد اللهوردي و حسن ربيعي.
افطار با اشک و لبخند
با گفتن اذان مغرب، نماز را به امامت پدر شهيد محمد حسن خليلي ميخوانيم. بعد سفره افطار است و روزهداراني كه گردش جمع ميشوند. مراسم افطاري در جمع خانواده شهدا حال و هواي خوشي دارد. كنارشان مينشيني با لبخندها و اشكهاي گاه و بيگاهشان همراه ميشوي و دلت را جاي دلهاي بيقرارشان ميگذاري. اينجاست كه مبهوت همه صبوري و ايمانشان ميشوي.
منبع: روزنامه جوان