به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، پس از عمليات بيتالمقدس رزمندگان آذربايجاني به صورت مستقل در تيپ عاشورا سامان گرفتند و در ادامه جنگ و در همان ماههاي سال 1361 به لشكر عاشورا تبديل شدند.
لشكر عاشورا كه نيروهاي سه استان آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي و اردبيل را تحت پوشش قرار ميداد در عمليات بزرگ و سرنوشتساز نقشي مهم و تأثيرگذار ايفا ميكرد. در رابطه با اهميت فراوان اين لشكر همين بس كه برادران شهيد باكري مسئوليت فرماندهي را بر عهده داشتند و گرهگشاي جبههها در مقاطع حساس بودند.
اداره كل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان آذربايجان شرقي با انتشار دو كتاب درباره شهداي اطلاعات قرارگاه عاشورا اقدام به معرفي شهيدان اين استان به مردم كرده است. «تراشههاي ماه» عنوان كتابي است كه پس از يادواره 150 شهيد اطلاعات قرارگاه عاشورا جمعآوري شده و توضيحاتي درباره شهيدان لشكر ميدهد.
اين كتاب بيشتر حالت گردآوري دارد و ضمن اشاره به تاريخ و محل تولد و شهادت رزمندگان، بخشهاي كوتاهي از زندگينامه و خاطرات و وصيتنامه شهيد را در خود جا داده است. از نكات مثبت اين كتاب پرداختن به زندگي شهيدان كمتر شناختهشده است كه با مطالعه مطالب مربوط به هر شهيد اطلاعات مفيدي به خواننده منتقل ميشود. شهيداني بدون ادعا كه در عين گمنامي و در اوج جواني با دفاع از كشور براي هميشه نامي نيك از خودشان به جا گذاشتند.
در جايي از كتاب از قول مادر شهيد مهدي آقايي سروي كه در عمليات خيبر به درجه رفيع شهادت نائل آمده نوشته شده: « فكر ميكردم اگر برايش زن بگيرم از رفتن به جبهه منصرف ميشود. بنابراين دختري را برايش در نظر گرفتم و او را نامزد كرديم. ولي او گفت بايد بروم. سه ماه در جبهه بود و برگشت. به او گفتم: مهدي جان، برايت زن گرفتم كه به جبهه نروي و من تنها نمانم. تو خودت بهتري ميداني كه بيشتر از بقيه دوستت دارم و دلم برايت تنگ ميشود. گفت: مادر بايد بروم. الان زمان ماندن نيست. بايد برويم و مملكت را حفظ كنيم.»
كتاب ديگري كه با محوريت شهداي اطلاعات نيروي زميني سپاه مختص قرارگاه عاشورا به رشته تحرير درآمده «باغ منصور» است. در اين كتاب زندگينامه و روايتهايي از دوران حيات و شهادت سيد منصور فرقاني آورده شده كه زمينههاي آشنايي بيشتر با اين شهيد و فضاي لشكر را به خواننده ميدهد. سيد منصور سال 1341 در ميانه متولد شد و در 28 دي ماه 1366 در عمليات بيتالمقدس 2 به شهادت رسيد. در هر بخش كتاب، يكي از اعضاي خانواده يا دوستان شهيد به توصيف او پرداخته و جنبههايي از زندگياش را توضيح دادهاند.
برادر شهيد در جايي از كتاب اشاره ميكند كه منصور عاشق كتاب خواندن بود و در تابستانها كه براي فروش تنقلات بساط ميكردند، خواندن كتاب كار ثابت منصور بود: « آن زمان سطح فرهنگي جامعه به گونهاي بود كه خواندن كتاب چندان مرسوم نبود. علاقه زياد او به مطالعه كتاب توجه مردم و رهگذران را جلب ميكرد تا جايي كه بارها شاهد بودم بعضيها كه براي مسافرت به شهر ما ميآمدند با ديدن اين صحنه، به منصور كتاب هديه ميدادند.»
در ادامه كتاب مادر و همسر شهيد هم خاطرات زيبايي از شهيد فرقاني بازگو ميكنند كه ارزش چندين بار خواندن را دارد: «بدنش پر از تركش بود. نميتوانست درست بنشيند و به ديوار يا پشتي تكيه دهد. اما به كسي چيزي نميگفت و گلايهاي نميكرد. يك بار از او پرسيدم:چرا نميتواني درست بنشيني؟ اولش طفره رفت و نميگذاشت تا به پشتش نگاه كنم. اصرار كردم و به زور پيراهنش را بالا زدم. چشمتان روز بد نبيند. باوركردني نبود. مثل اينكه سوزن به پشتش چيده باشند. بدنش پر از تركش بود.»
همسر شهيد در بخش ديگري ميآورد: «آقامنصور، هميشه قرآن كوچكي همراهش داشت. از هر فرصت كوتاهي استفاده ميكرد و ميخواندش. پنج شش ماهي قبل از شهادتش كه آمده بود مرخصي رو به من كرد و گفت: سوره واقعه را حفظ كردهام گوش كن ببين، اشتباهي ندارم. گوش كردم. چه زيبا ميخواند. فقط يك كلمهاش را رد كرد. آن كلمه را فراموش كردهام. كلا از حفظ بود. هر روز سوره واقعه را ميخواند.»
اين دو كتاب براي علاقهمنداني كه قصد آشنايي بيشتر با شهداي آذربايجاني از لشكر عاشورا را دارند بسيار مفيد است. در هر دو كتاب سعي شده با ايجاز و با زدن شاخ و برگهاي اضافي اصل مطلب گفته شود كه همين يكي از نقاط مثبت است. مطالب كتابها خستهكننده نيستند و قابليت همراهي مخاطب را با خود دارند و خوانندگان تاريخ دفاع مقدس را سيراب ميكنند.
منبع: روزنامه جوان