عشق بیاندازه «حاج ربیع» به حضرت زهرا (س)
هر زمان که نام حضرت فاطمه زهراء (سلامالله علیها) برده میشد و بر ایشان درود و سلام فرستاده میشد، اشک در گوشه چشمانش میدرخشید؛ این تنها نقطه ضعف «حاج ربیع» بود.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، نمیتوانست نزدیک قبور مقدس در بقیع بایستد و فقط نظاره گر باشد. هنگامی که به نزدیک بقیع رسید، غربت صاحبان آن قبرها همچون هرم آتش قلبش را سوزاند. ناگهان به بالای دیوارهای بقیع پرید و جیبش را از خاک بقیع پر کرد و پیشانی اش را بر خاک گذاشت. در این هنگام مأموران سعودی آمدند و دستگیرش کردند. نیروهای آل سعود سه ماه او را به زندان انداختند.
هر زمان که نام حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) برده میشد و بر ایشان درود و سلام فرستاده میشد، اشک در گوشه چشمانش میدرخشید؛ این تنها نقطه ضعف «حاج ربیع» بود. «حاج ربیع» بعد از سالهای طولانی جهاد در لبنان، هنگامهی دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) که فرا رسید، به جبهه نبرد سوریه شتافت.
در آخرین نبردی که شهید در آن شرکت داشت، مجروح شد و به زمین افتاد. قبل از شهادت همرزم و رفیقش «حاج ابوعلی» کنار او امد؛ جراحتش شدید بود. «ابوعلی» از رفیقش میخواست که مقاومت کند: «مقاومت کن، خواهش میکنم. تانکها تو را عقب میبرند.. قطعا میآیند».
«حاج ربیع» لبخندی زد و گفت: «آمده است... نگاه کن... آمده تا مرا با خود ببرد... نمی بینی؟»
«ابو علی» متعجب گفت: چه کسی آمده ؟!
«حاج ربیع» با صدایی که در آن آهنگ شوق و اشتیاقی غریب موج میزد، جواب داد: «سیده زهراء (س) .. آمده تا مرا ببرد».
«ابو علی» نگاهی به «حاج ربیع» انداخت و تکانش داد: «ربیع ! ربیع...!»
«حاج ربیع» توجهی به او نداشت، به نقطه ای مشخص با شادمانی خیره شده بود و آهسته با خود میگفت: یا زهراء... یا زهراء... یا زهراء .
شهید مدافع حرم حسن محمد مرعی (حاج ربیع) از فرماندهان حزب الله و از اهالی «جبشیت» واقع در جنوب لبنان، در سال 2013 در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در دمشق به مقام رفیع شهادت نائل شد.
منبع: حریم حرم