... به همراهی تیپ قائم (عج) تازه از منطقهی چنگوله برگشته بودیم. در کرمانشاه در مقر عملیات، کانون بسیج جوانان فعلی، مستقر شدیم. یک روز آقای حاج علیانی، فرمانده تیپ قائم، به من گفت: امشب برو خانه سری بزن و فردا برگرد. فردای آن روز حدود 300 نفر نیروی مردمی از شهرهای مختلف، حتی از آذربایجان جمع شده بودند. برادر حاجیعلیانی گفت: تو با آقای رشیدی هماهنگ کن تا این نیروها را به سمت سرپلذهاب ببرید.»
حدود ساعت 6 و هفت غروب به کرند رسیدیم. من قبلاً مدت زیادی در این مناطق بودم و با آنجا کاملاً آشنایی داشتم. ستاد کرند گنجایش این همه نیرو نداشت. به آقای رشیدی گفتم: این نیروها را باید ببریم توی سراب کرند. اگر مقرّ آنجا برای اسکان کافی نبود، تعدادی را لابهلای درختان مستقر میکنیم. به بچهها تذکر دادم که مواظب باشند زیرا با توجه به درختان زیاد، ضدانقلاب در آنجا آشکارا تردد میکردند و هواپیماهای دشمن از آن مسیر زیاد رد میشدند.
حدود ساعت 10 شب بود. یک تکه کارتن آورده بودم تا روی آن دراز بکشم و چرتی بزنم؛ سهراب الماسی هم کنارم بود. الماسی هم رانندهام بود هم رابط. هنوز یک ربع نگذشته بود که بیسیم به صدا درآمد. برادر حاجیعلیانی بود که درخواست نیرو کرد. من در بین بچهها از نظر سنی بزرگتر بودم به همین دلیل انتظار ایشان از من بیشتر بود.
آقای علی فشی فرمانده گردان ما به همراه 70-60 نفر همان شب از پل ماهیت به طرف سرپلذهاب رفتند. بعدها گفتند: این گروه با دشمن درگیری سختی داشتند به گونهای که علی فشی آنقدر آر.پی.جی شلیک کرده که از هر دو گوشش خون میآمده و با آمبولانس او را به کرمانشاه انتقال دادهاند.
طبق دستور، مابقی نیروها را به منطقهی «چم چول» بردم. آنجا از نظر حضور ضد انقلاب و تردد هواپیمای دشمن ناامن بود. آن منطقه دو کوه سر به هم زده داشت. وسطش جنگل بود. راه عبوری آنجا، مستقیم به شهر گهواره میرسید. نیروها را آنجا مستقر کردیم. به بچهها هشدار دادم که غافل و سرگرم نشوند و آتش روشن نکنند.
میخواستم در جلسه فرماندهی تیپ مقداد شرکت کنم. سهراب الماسی مرا نزدیک در فرماندهی تیپ، پیاده کرد و برگشت. هنوز وارد جلسه نشده بودم که الماسی با بدنی سر تا پا خونی برگشت. گفت:« دو فروند هواپیما با بمباران خوشهای، بچهها را قلع و قمع کردند.» من دیگر در جلسه شرکت نکردم و به تنگهی چم چول رفتم. دیدم 60 تا 70 نفر از نیروهای تبریز، ارومیه و کرمانشاه شهید شدند. مجروحها را به بیمارستان اسلامآبادغرب رساندیم. بیمارستان جا نداشت. تعدادی از آنها که وضع وخیمی داشتند، به کرند انتقال دادیم. بعدها که منافقین وارد شهر شدند، همهی مجروحهای بیمارستان را قتلعام کردند.
انتهای پیام/