در مجموعهای که به نام سردار شهید «جعفر
شیرسوار» که به قلم «زینالعابدین درگاهی» به نگارش درآمده است، میخوانیم: محمود قزبانی، همرزم شهید میگوید: «عراقیها
به هفتتپه بارها حمله هوایی داشتند، زخمی شدن و شهادت نیروها همه را کلافه میکرد، یک روز شیرسوار مرا به محل فرماندهی خواست. سراسیمه رفتم. مرا به یک لیوان
شربت آب لیمو میهمان کرد، از وضعیت نیروها و عملیاتی که در پیش رو داشتیم، سخن
گفت؛ در حالی که عرق از سر و رویش میریخت. گفتم: روز موعود نزدیک است، روزی که
بچههای رزمنده دمار از روزگار دشمن در میآورند. در جوابم گفت: محمود دلم میخواهد در هجوم رویارو و تن به تن با دشمن شهید شوم.
بچهها خون عاشورا را در رگهای خود دارند و هر
روز از من سراغ عملیات را میگیرند. به بچهها بگو که آن روز بزرگ نزدیک است. از
آن روز به بعد این شعر را زیر لب زمزمه میکرد:
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از توفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است».
انتهای پیام/