به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، پنجم مردادماه مصادف با بیست و نهمین سالگرد شهادت سردار مرتضی خانجانی فرمانده گردان کمیل است. فرماندهای که در آخرین روزهای تثبیت آتشبس در منطقه کوشک پاسگاه زید به شهادت رسید؛ سفره دفاع مقدس جمع میشد که بهره خود را گرفت و شهید شد.
چند سال پیش گفتوگویی با همسر این شهید داشتیم که فراموشناشدنی است. علت این ماندگاری وجود وصیتنامه شهید خانجانی است که شاید بتوان آن را یکی از خاصترین وصیتنامههای شهدای دفاع مقدس دانست. وصیتنامهای که یک روز پس از پذیرش قطعنامه نوشته شد و نگارندهاش نیز یک هفته بعد به شهادت رسید.
در اين مجال نميشود به وصيتنامه كوتاه خانجاني به تمام و كمال پرداخت. نوشتههايش چهارصد كلمه است اما پر از حرف و معني. آقامرتضي در اين وصيتنامه نه تنها حال و هواي غمناك رزمندگان در ساعات پس از قبول قطعنامه را به خوبي شرح ميدهد، بلكه به حقايقي اشاره ميكند كه اكنون بيش از هر زمان ديگري برايمان ملموس است. حقايقي تاريخي كه شايد بايد قرنها بگذرد تا همه ابعادش به روشني نمايان شود.
بسم الله الرحمن الرحيم
«هماكنون كه اين قلم سياه را به دست گرفته و بر روي برگه سفيد بيآب و رنگ مينويسم شب چهارشنبه 67.4.28 است. عددهاي نگاشته شده در تاريخ گوياي شرايط سخت اين برهه براي هر خواننده اين نوشتار ميباشد. غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزبالله و امام، سقوط افكار چندين و چند ساله بچه بسيجيان نشسته بر بال ملائك...»
آقامرتضي با تمام وجود از معبودش طلب شهادت ميكند. نميدانم اگر شهيد نميشد، باز هم اين سطور ميتوانستند اين قدر تأثيرگذار باشند؟ يا حرف كه از دل برآيد لاجرم بر دل مينشيند: «در اين لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت دارم، چراكه به خداوندي خدا ديگر تاب و تحمل فراق را ندارم. مرا توان زيستن در اين دنياي زشت نميباشد. خدايا به آن بدنهاي قطعه قطعه شده و عشقآلود حسين و ديگر شهدا قسم ميدهم تو را نگذار شاهد نامرديها و خيانتها باشم».
شهيد از خيانتها ميگويد. نامرديهايي كه هميشه در حق خط حزبالله شده و گويي تمامي ندارد! خيانتهايي كه دامان جامعه اسلامي را گرفته و هر دم به طريقي رخ ميدهد. دل آقامرتضي از خيانتها پر است. از دوري يارانش ميسوزد و ديگر تاب ماندن ندارد: «محبوبا اگر مرا از اين فيض عظيم محروم گرداني، چگونه به عدالت شك نكنم. خدايا گفتههايم نزديك به كفر گشته اما تو ميداني و خود ميدانم كه جز تو را طلب نميكنم».
سپس خطاب به همرزمانش مينويسد: «پير جماران را دريابيد و نگذاريد تاريخ تكرار شود. چارهاي نيست اگر عدهاي سستاراده بيصفت، آن نامردان خوشگذران كه اگر ميدانستم نوشتههايم به دستشان ميرسد يا در آنها اثري ميگذارد، فريادهايي به بلندي غرش آسمان برايشان داشتم، اجباراً گوشهاي از تاريخ نكبتبار را تحميل كردند و با كوتاهي و با عدم تبعيت زمينههاي پذيرش صلح را باعث شدند». اشارهاش به جام زهري است كه به حضرت امام نوشانده شد. اهمالكاريهايي كه دفاع مقدس را به شرايط غمناك اواخر جنگ كشاند اما او تنها غر نميزند! چاره كار را هم ميداند و به سادگي بيان ميكند: «اما شما عزيزان هوشيار باشيد و صحنههاي سوختن به دور ولايت را تكرار كنيد و بدانيد اگر براي خدا جنگيدهايم هماكنون نيز بايد براي خدا تحمل كنيم و پيرو پير جماران شويم و بدانيم اگر به آن نتيجه مطلوب در جنگ نرسيديم، نبايد از حفظ انقلاب غافل باشيم و خداي نكرده راه پيموده چند ساله انقلاب را به يكباره برگرديم و موجبات دفن اسلام را فراهم آوريم.»
چهار صد كلمه وصيتنامه شهيد خانجاني همين جا به اتمام ميرسد. دغدغهاش اين بود كه نبايد از حفظ انقلاب غافل شويم. مسئلهاي كه در عمر سي و چند ساله نظام اسلامي هميشه مطرح بوده و خواهد بود. آقامرتضي تنها هفت يا هشت روز پس از نوشتن اين وصيتنامه در پنجم مردادماه 1367 به شهادت رسيد. رفت تا شايد روزي با لشكر خوبان بازآيد.
آخرين لحظات عمر زميني شهيد خانجاني به نقل يكي از همرزمانش: «آخرين شبي كه همراه حاجمرتضي در قرارگاه تاكتيكي پاسگاه زيد بوديم، خوشحال بود كه قرار است عملياتي بشود و ميگفت اينجا جايي است كه شهداي عمليات اليبيتالمقدس و رمضان جنگيدهاند و ما هم بايد مردانه بجنگيم.»
لحظهاي كه ميخواست به خط مقدم برود، كلتي به كمر بسته و ماسكي به گوشش آويخته بود. لباسها و ظاهرش چنان مرتب بود كه گويي قصد رفتن به مهماني دارد. او به همراه يك گروهان رأس ساعت 3:30 بامداد از قرارگاه به خط مقدم رفت. با بيسيم در ارتباط بوديم. حواسم بود كه از ميان شلوغيها حتماً صداي او را بشنوم. چون مطمئن بودم كه شهيد خواهد شد. بالاخره صداي تكبيرش نيامد و فهميدم به آنچه عمري در آرزويش بود رسيده است. آقامرتضي به لقاءالله پيوسته بود.
منبع: روزنامه جوان