به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خرم آباد، 28 سال پیش در چنین روزی یعنی یازدهم مردادماه سال 67، سردار شهید «احمد قاسم زاده» در عملیات مرصاد دوشادوش رزمندگان دلاورمندانه جنگید و ندای حق را لبیک گفت و آسمانی شد.
به همین مناسبت، گذری کوتاه داریم بر زندگی سراسر حماسه این شیرمرد دیار لرستان.
دوران کودکی و نوجوانی
شهید احمد قاسم زاده در سال 1342 در شهرستان خرم آباد و در خانوادهای مذهبی و مکتبی دیده به جهان گشود. وی از همان کودکی علاقه خود را به اسلام و مکتب سرخ حسینی بهطور عجیبی ابراز میکرد. در زندگی قناعت میکرد و به کم قانع بود و طوری به زندگی ادامه میداد که ائمه معصومین (ع) را سرمشق و الگوی خود قرار میداد.
احمد زندگی پرفراز و نشیبی را گذراند. هیچگاه مسجد را ترک نمیکرد و نماز را به صورت جماعت اقامه میکرد و در نماز جمعه نیز حضور مستمر داشت، حتی در مسافرت نیز به نماز جمعه آن شهر میرفت، وی همیشه چه موقع خواب و چه موقع بیداری، وضو میگرفت و میگفت که انسان باید در هر شرایطی وضو و غسل شهادت داشته باشد.
احمد موقعی که در منزل بود، برای اینکه مبادا برای نماز شب بیدار نشود با وجود سرمای شدید هوا، ملحفه و پتو بر روی خود نمیانداخت و هرشب برای نماز شب بیدار میشد و از خدا طلب شهادت می کرد. در مراسمهای مذهبی به خصوص دعای کمیل، دعای توسل و دعای ندبه شرکت میکرد، در مراسم سوگواری ائمه اطهار (ع) اشکش بیاختیار میریخت و مدهوش از ذکر مصیبت بود، به خصوص در مصیبت حضرت فاطمة الزهرا (س) از هوش میرفت.
شهید قاسم زاده از ظاهرفریبی و ریاکاری نفرت داشت و بیشتر کارهایش را پنهانی انجام میداد، بیشتر با طبقه محروم مراوده داشت و به آنها عشق میورزید.
مبارزات انقلابی
وی در دوران اوج انقلاب، فعالیتهای بسیاری را علیه رژیم ستمشاهی انجام میداد، در تظاهرات و راهپیماییها در صف اول حضور فعال داشت و تمام وقت در خدمت انقلاب بود و جزو اولین کسانی بود که عکس امام امت را بطور وسیعی درسطح شهرستان خرم آباد پخش میکردند، تا اینکه در سال 1357 مکتب سرخ حسینی به رهبری امام خمینی طلوع نمود. از بدو انقلاب اسلامی مبارزه خود را علیه دشمنان انقلاب و ایده شرق و غرب داخلی و خارجی شروع کرد و عاشقانه ادامه داد.
حضور در جبهه
با شروع جنگ تحمیلی، جزو اولین کسانی بود که در جبههها حضور فعال داشت، تا اینکه درسال 1361 لباس مقدس سربازی اسلام را با تمام افتخار به تن نمود و خدمت مقدس خود را در گردان ضربت «جندالله» کامیاران آغاز نمود. بارها از سوی فرماندههای رده بالای خود تقدیرنامه دریافت کرده، وی بعد از مدتی به سمت معاونت گردان ضربت جندالله کامیاران انتخاب شد و تا پایان خدمت خود در عملیاتهای بسیاری شرکت کرد و در سال 1363 خدمت مقدس خود را با سرافرازی تمام به پایان رساند و بلافاصله با به تن کردن لباس بسیج، جهاد خود را به گونهای جدید با استکبار جهانی آغاز کرد.
شهید قاسمزاده با سمتهای گوناگون از جمله فرماندهی دسته و گروهان و معاونت گردان، در عملیاتهای «حاج عمران»، «کربلای 3»، «کربلای 4»، «فتح 5»، «نصر 8» و «بیت المقدس 2» در لشگرهای 57 ابوالفضل و 7 ولیعصر شرکت نمود، وی همچنین عضو اطلاعات و عملیات قرارگاه نصرت سپاه ششم و مسئول تبلیغات گردان انبیاء بود و از فاتحان حاج عمران و از حماسه سازانی بود که چند روز در محاصره دشمن در منطقه «دربندی خان» عراق قرار داشتند.
مجروحیتهای پیدرپی
احمد در عملیات حاج عمران از ناحیه دست و پای راست مورد اصابت ترکش مین قرار گرفت. در عملیات کربلای 5 نیز از ناحیه پهلو و دست راست به شدت مجروح و شیمیایی شد، در عملیات فتح 5 نیز از ناحیه پیشانی مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و همچنین در عملیات نصر 8 با رفتن بر روی مین ضد نفر، مجروح شد.
فوت مادر و مصالح اسلام
درسال 1364 وقتیکه مادرش دارفانی را وداع گفت، به علت حضور در جبهه نتوانست در مراسم تشییع و تدفین و شب سوم مادرش شرکت کند و تنها تنواست در مراسم شب هفت مادرش شرکت کند و بلافاصله به جبهه عزیمت کرد، البته او بیشتر از دیگر اعضای خانوادهاش به مادر علاقهمند بود و به او احترام خاصی میگذاشت، ولی مصالح اسلام را بر همه چیز و هر کس ترجیح میداد.
انفاق کردن
لیستی از خانوادههای کم بضاعت و فقیر تهیه کرده بود، هر وقت که حقوق میگرفت آن را از صورتهای مختلف، خرج این خانوادهها میکرد و همیشه انفاق را ترک نمیکرد.
غیبت کردن ممنوع
احمد هنگامی که در منطقه «شاخ شمیران» مستقر بود،
با همرزمان خود که در یک سنگر بودند، قرار گذاشته بود که اگر یکی از آنها خواست
با زبان، نگاه یا حتی اشاره غیبت کند، بقیه صلوات بفرستند. اجرای این برنامه باعث شده
بود که وی و همسنگرانش از غیبت کردن و یا شنیدن آن در امان بمانند. احمد همچنین
کتابهای اخلاقی را مطالعه میکردند و به پدر
و مادر بسیار احترام میگذاشت.
نحوه شهادت
از طرف لشگر 57 حضرت ابوالفضل (ع) جهت طی نمودن دوره فرماندهی گردان، به پادگان امام حسین (ع) تهران اعزام شد و توانست با موفقیّت این دوره را به پایان ببرد، تا اینکه مسئله منافقین کوردل در منطقه «اسلام آباد» پیش آمد و با فراخوانی سریع نیروها از طرف لشکر 57 در سمت معاونت گردان انبیاء به جبهه اعزام شد،
شهید قاسمزاده در عملیات دشمن شکن و پیروزمند «مرصاد» که در تاریخ 1367/05/05 در محور اسلام آباد - باختران انجام گرفت، از ناحیه شکم و پهلو مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفت و به بیمارستان اعزام شد و سرانجام پس از 25 سال زندگی سراسر حماسه و ایثار، در سحرگاه یازدهم مردادماه سال 1367 مصادف با عید غدیر خم به آرزوی دیرینه خود که همانا شهادت در راه خدا و ائمه اطهار بود نائل آمد و به خیل شهیدان راه سرخ حسینی پیوست.
خاطرهای از شهید احمد قاسمزاده از زبان همرزمش «عبدالرحمان شکوهینیا»
من و احمد قاسم زاده با هم صمیمی بودیم، همیشه با هم شوخی می کردیم، از ویژگیهای او شجاعت و علاقه ی زیاد به نماز و دعا بود، همیشه قبل از همه به حسینیه می رفت و بعد از همه نماز و دعا را اتمام می کرد. یک روز از او پرسیدم در این دنیا چه آرزویی داری؟ گفت: ״ دو آرزو دارم یکی پیروزی رزمندگان اسلام در این جنگ و دیگری شهادت خودم״ .در عملیات مرصاد به سختی زخمی شده بود، بالای سرش رفتم، خون زیادی از بدنش رفته بود، دست مرا گرفت و بوسید و تقاضای آب کرد، با توجه به جراحات زیاد و امیدی که به بهبودی او داشتم و از ترس اینکه نکند برای او ضرر داشته باشد به او آب ندادم حالا هر وقت به یاد آن شهید می افتم و اینکه به او آب ندادم دلتنگ می شوم چرا که با زبان تشنه همانند مولایش امام حسین (ع) به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه شهید احمد قاسمزاده
خود را محور قرار ندهید، بلکه اسلام را محور قرار دهید، از شایعه پراکنی و تهمت و غیبت دوری کنید، با هم مهربان و رئوف و با دشمنان همچون کوه استوار باشید که پیروزی از آن شماست. بیایید توبه کنیم، به خود بیاییم، ببینیم با چه عملی به محکمه عدل الهی میرویم.
برادران! نماز را به پا دارید و شکر خدای را به جا آورید، اوست که انسان را از نیست به هست آورد و نمایندگی و خلیفه خود را به او داد.
انتهای پیام/