مدتی آنجا شاغل بود، اما به دلیل فعالیتها و تبلیغات مذهبی مجبور شد که از نیروی هوایی استعفا دهد تا بتواند گستردهتر عمل کند، ولی استعفایش را قبول نکردند و بالاجبار فرار کرد.
بعد از دو هفته دستگیر و به مدت یک سال در زندان قزل قلعه زندانی شد. با پیروزی انقلاب آزاد شد. بعد از انقلاب برای تشکیل کمیته انتظامات کرمان، تاسیس شعبه سازمان تبلیغات اسلامی و تشکیل کلاسهای عقیدتی و علوم قرآنی زحمات زیادی کشید.
از سال 59 به خدمت آموزش و پرورش درآمد و در کنار تدریس، همکاری خود را با صدا و سیمای مرکز کرمان آغاز کرد. وی به عنوان گزارشگر و فیلمبردار برای به تصویر کشیدن حماسههای جنگاوران مومن به سپاهیان الهی پیوست.
همکاری با روزنامه رسالت به عنوان خبرنگار نیز جزیی از فعالیتهای او محسوب میشود .غلامرضا پس از مدتها تلاش و کوشش در هفدهم بهمنماه 65 هنگام تهیه گزارش تصویری از رزم دلیرمردان سپاه اسلام در عملیات کربلای 5 بال در بال ملائک گشود و به فیض شهادت رسید.
نامه شهید از سلولهای تنگ و تاریک زندان ستمشاهی به مادرش
مادرم...
نوشته بودی حال خود را برای من بازگوی که چگونه زیست میکنی؟
پس گوش کن! من زندانی زنجیر شدهای هستم که بر پای من، بر دستهای من، بر گردن من و بر زبان من قفل و زنجیر زدهاند، اما بر ایمانم هرگز!
مونسم ظلمت و وحشت، حشرات گزنده و یک کوزه آب شکسته است. دوستان صمیمی من موشها و سوسکها و ساسهای فراوان هستند. به جای دست های گرم و پر مهر تو، هر صبح و شام تارهای برنده شلاق زندانبانان بدنم را نوازش میدهند!!
غذای روح من رنج دوری تو است و غذای صبح من نان خشکیده و آب متعفن و گلآلود است.
من به دیوارهای نمناک و واریخته زندان خیره میشوم، به قارچهایی که از شدت رطوبت تا کمر دیوار زندان روئیده چشم میدوزم، به بدبختی و ناکامی خود فکر میکنم، به صدای جیرجیر سوسکهای زندان، آن دوستان هنرمندم گوش فرا میدهم.
تو هم مادر من! به جای من و به خاطر من به شکوفههای درختان و طراوت گلزارها نظر کن. آوای بلبلان بهاری را گوش کن و از بوی عطر گلهای زیبا سرمست شو.
نوشته بودی که از دوری من رنج میکشی و شب و روز در فراق من اشک میریزی و زاری میکنی.
مادرم! اگر علاقه و محبت تا این اندازه باشد، امواج هوا هم میتواند تصویر ما را نقل نموده و قیافهها را همیشه در نظر مجسم کرده و به این طریق رفع دوری نماید.
فرزند تو نه جنایتکار است و نه دزد، بلکه زندانی بیگناهی است که برای ارضای حس خودخواهی و عدالتکشی دشمنان عدل و انصاف بایستی در گوشه زندان در انتظار مرگ باشد.
مادرم قوی دل باش و از امواج سهمگین زندگی هراس نداشته باش.
گاهی برای زندگی دیگران باید از جان گذشت و برای سربلندی کشور، رنج اسارت را باید تحمل کرد.
مناجاتنامه شهید
ای خالقی که در آخرین دقایق وداع روز، رنگ شامگاهی را برای بدرقه خورشید به ساحل خونین افق هدایت میکنی؛
ای خدایی که لبخند سپیده سحری را همراه با عطر یاسمنها و میخکها به استقبال روز روشن میفرستی، ای آفریدگاری که گلهای زیبای لاله و نرگس را درمعبر آهوان سیاه چشم کوهستانها میگسترانی و عکس آنها را در زلال چشمهها منعکس میسازی،
ای آفرینندهای که نیلوفر وحشی را در دامنه سرسبز تپهها میرویانی و چوپانان عاشق را برای استراحت به بالین آنها میخوانی،
ای خالقی که عشق را میآفرینی و شهد وصال را در پیمانه شرنگ میریزی و در گذرگاه مرگ و ناکامی میگذاری،
ای خدای لایزال که قلم را در دست ناتوان من به حرکت در میآوری و در بحران یأس و گمراهی به من راه مینمایی و نیرو میبخشی،
من به تو روی میآورم و از تو استمداد میطلبم تا در کوره راه زندگی بر ناملایمات پیروزم گردانی و از بدیها برحذرم داری و نور تابناک سعادت و موفقیت را برای هدایتم بفرستی.