به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، پیش از جنگ دوم جهانی پیشرفتهای قابل توجهی در زمینه فناوری اتمی صورت گرفت. بخش قابل توجهی از این پیشرفتها در مراکز تحقیقاتی اروپایی صورت گرفت.
با این حال جنگ دوم جهانی و حوادث پیش از آن، این فرصت را به آمریکاییها و انگلیسیها داد تا از دانشمندان آلمانی و اتریشی، که پیش از آغاز جنگ به فناوری اتمی دست پیدا کردند، برای تقویت رآکتورهای صنعتی و صنایع نظامی خود استفاده کنند.
شایعات بسیاری در مورد تلاش آلمان برای دستیابی به سلاح هستهای از طریق مستندها و اطلاعات ارائه شده توسط رسانههای متفقین منتشر شده است. با وجود این بسیاری از شخصیتهای آلمانی، از جمله افسران نزدیک به آدولف هیتلر، این موضوع را رد میکنند.
سرهنگ «اتو اسکورزنی» فرمانده نیروهای ویژه عملیاتی در یگان داوطلبان نیروهای مسلح رایش سوم (موسوم به «وافن اس اس») خاطرهای در این مورد نقل میکند: «در سال 1944 به مقر فرماندهی هیتلر (موسوم به لانه گرگ، در شمال شرقی لهستان امروزی) احضار شدم. پیش از ورود به من اطلاع دادند که مراقب رفتارم باشم زیرا «پیشوا» (لقب هیتلر در آلمان) بسیار مریض بود.
پس از ورود به اقامتگاه هیتلر، او به من سلام کرد و از من خواست کنار تخت بنشینم. هیتلر با وجود بیماری، مرا احضار کرده بود تا در مورد عملیاتی که قرار بود متفقین را در جنگلهای «آردِن» در بلژیک غافلگیر کند، با من صحبت کند و نظرم را جویا شود.
در همین حین من موضوع استفاده از تشعشعات رادیواکتیو به عنوان یک جنگ افزار علیه دشمن را مطرح کردم. هیتلر پس از شنیدن نظر من، نگاهش را به من دوخت و گفت: اسکورزنی! استفاده از چنین سلاحی به معنی پایان کار بشریت خواهد بود. هیچ ملت متمدنی حاضر نمیشود که مسؤولیت استفاده از این سلاح خطرناک را برعهده بگیرد.»
با این وجود، در آن سوی آبها افرادی بودند که برخلاف گفتههایی که اسکورزنی مدعی نقل آنها از دیدارش با هیتلر بود، حاضر بودند برای رسیدن به پیروزی، حتی به قیمت نابودی بشریت، مسئولیت استفاده از چنین سلاح هولناکی را برعهده بگیرند.
پنج سال قبل از دیدار مهم اسکورزنی و هیتلر در لانه گرگ، «آلبرت اینشتین» فیزیکدان یهودی آلمانی با امضای نامهای به «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور وقت آمریکا، خواهان دستور وی مبنی بر گسترش تسلیحات اتمی برای استفاده از آن علیه آلمان شد. این نامه توسط تعدادی از فیزیکدانان مجارستانی مقیم آمریکا به سرپرستی «لئو زیلارد» تهیه شده بود.
روزولت پس از دریافت این نامه، دستور آغاز «پروژه منهتن» را صادر و با درخواست ژنرال «لزلی گرووز» فرمانده یگان مهندسی ارتش آمریکا و رئیس این پروژه، «رابرت اوپنهایمر»، که او نیز مانند اینشتین یک فیزیکدان یهودی فراری از آلمان بود، را به سمت مدیر علمی این برنامه منصوب کرد. با وجود سابقه گرایش اوپنهایمر به مارکسیسم، این موضوع مانعی برای فعالیت وی نشد.
اوپنهایمر برای تکمیل تیم خود «انریکو فرمی» فیزیکدان ایتالیایی مقیم آمریکا را به عنوان مشاور خود انتخاب کرد. او مدتی بعد موفق شد یک شکافت هستهای روی اورانیوم در رآکتور خود انجام دهد. از زمان نامه اینشتین تا نخستین آزمایش اتمی حدود 6 سال طول کشید. این آزمایش در 6 جولای 1945 در آزمایشگاه صحرایی ارتش آمریکا در بیابان «لوس آلاموس» در ایالات «نیومکزیکو» در جنوب این کشور اجرا شد.
قدرت انفجار بمب و موج رادیواکتیو پس از انفجار اولیه باعث غافلگیری تمام دانشمندانی شد که این صحنه را تماشا میکردند. ارتش آمریکا قصد داشت در ابتدا این بمب را روی شهر «برلین» پایتخت آلمان آزمایش کند.
اگرچه پایان جنگ در جبهه اروپا با تسلیم آلمان در می 1945 اجازه نداد این اتفاق بیفتد؛ اما پایتخت آلمان به همراه شهرهایی همچون «درسدن» و «هامبورگ» آماج وحشیانهترین حملات نیروی هوایی آمریکا بوسیله بمبهای آتشزا قرار گرفت که در پی آن، بیش از 2 میلیون نفر از شهروندان آلمانی کشته، زخمی و آواره شدند. با این حال داستان هولناکتری در انتظار ژاپنیها بود.
مقاومت نیروهای دریایی و هوایی ارتش امپراتوری ژاپن، که با ورود خلبانان انتحاری معروف به «کامیکازه» (در ژاپنی به معنای طوفان الهی) وارد فاز جدیدی از فشار بر نیروهای آمریکایی و انهدام آنان شد و باعث شد که مقامات آمریکا محاسباتی پیرامون میزان تلفات ارتش این کشور در صورت حمله آبی- خاکی به سرزمین اصلی ژاپن داشته باشند.
تصرف جزایری نظیر «ایووجیما»، «سایپان» و سرانجام جزیره راهبردی «اوکیناوا» در جنوب ژاپن، این امکان را به آمریکاییها داد که به طور گستردهتری سرزمین اصلی ژاپن را بوسیله هواپیماهای «بوئینگ بی 29» (ملقب به اَبَردژِ پرنده) هدف حمله قرار دهد. 2 فروند از همین هواپیما برای حمله محموله سری انتخاب شدند.
اوپنهایمر شخصا محاسبات لازم در مورد شیوه رهاسازی بمب را پس از انتخاب شهرهای «هیروشیما» و «کوکورا» به عنوان اهداف مورد نظر در خاک ژاپن انجام داد. اوپنهایمر به فرماندهان نظامی آمریکا گفت که برای تلفات هرچه بیشتر، بمب اتمی اول، که «پسر کوچک» نامیده شد، باید در ارتفاع 576 متری از سطح زمین و برفراز گنبد ساختمان اداره استانی صنایع هیروشیما منفجر میشد.
بمب اول طبق برنامه در ساعت 8:15 صبح روز 6 آگوست 1945 برفراز شهر هیروشیما منفجر شد. شاهدان عینی، که پس از انفجار با وجود مشکلات جسمی بسیار زنده ماندند، از دیده شدن همزمان دو خورشید در آسمان خبر میدهند. دلیل این گفته، نور شدید حاصل از انفجار اورانیوم ناپیدار در آسمان شهر بود.
قدرت موج انفجار و حرارت ناشی از آن به اندازهای بود که در هر چیز بیجان و یا موجود جانداری را در فاصله 1500 متری از محل انفجار به طور کامل نابود کرد و در همین ثانیههای نخست 70 هزار نفر به طور کامل از بین رفتند و حتی جنازهای از آنان باقی نماند. به دلیل مسطح بودن هیروشیما، تمام شهر در اثر انفجار بمب اورانیومی نابود شد. موج حتی تا خارج از شهر رفت.
دکتری که برای عیادت از یک مریض خردسال به کلبهای خارج از شهر رفته بود، میگوید: «در حین مراقبت از بیمار ناگهان نور شدیدی در آسمان دیدم و به فاصله کوتاهی صدای بسیار مهیبی به گوشم خورد. چند ثانیه بعد دیدم ابری به شکل قارچ در حالا بالا رفتن در آسمان است.
چند ثانیه بعد حس کردم زمین زیر پایم در حال لرزیدن است. ناگهان یک موج نامرئی قوی من و مریضم را از جا بلند و به گوشه دیگری از خانه پرتاب کرد. چند دقیقه بعد وقتی توانستم از جایم بلند و از آنجا خارج شوم در سر راهم دختری را دیدم که صورتش از بین رفته بود و درحالیکه جایی را نمیدید چند قدم جلو آمد و سپس بر زمین افتاد و مرد.»
با این حال آمریکاییها دست بردار نبودند. با وجود اعلام موفقیت حمله جنایتبار توسط اوپنهایمر، آمریکا اصرار داشت که شهر کوکورا، که مرکز بسیاری از صنایع نظامی ژاپن بود، باید با دومین بمب اتمی هدف قرار میگرفت. به دلیل اهمیت بالاتر هدف، این بار یک بمب پلوتونیمی با نام «مرد چاق» برای انهدام شهر کوکورا درنظرگرفته شد.
سه روز بعد (9 آگوست 1945) درحالیکه نیروهای شوروی با نقض پیمان ترک مخاصمه، به ارتش ژاپن در «منچوری» (شمال شرقی چین امروزی) حمله کرده بودند، نیروی هوایی آمریکا بمبافکن دیگری را راهی آسمان شهر کوکورای ژاپن کرد. با این حال نداشتن زاویه دید مناسب و آسمان ابری باعث شد این شهر از حمله اتمی آمریکا نجات یابد اما از آنجا که فرمانده هواپیمای مذکور تصمیم به رهاسازی بمب گرفت، بمب در سر راه بازگشت به اوکیناوا، روی شهر «ناگازاکی» رها شد.
علیرغم قدرت بالاتر «مرد چاق»، چون این بمب برفراز شهری با پستی و بلندی و متشکل از دو ناحیه درهای رها شد، نتوانست بخشی از شهر را نابود کند و تنها یک بخش از شهر به طور کامل ویران شد.
بیش از 200 هزار نفر در اثر حمله اتمی آمریکا به این 2 شهر جان باختند. توجیه آمریکا برای این حمله، وادارکردن مردم ژاپن به تسلیم بود. آمریکا با استفاده از این 2 حمله جنایتکارانه، امپراتوری ژاپن را میان 2 گزینه ادامه حملات اتمی یا تسلیم قرار داد. «امپراتور هیروهیتو» سرانجام برای جلوگیری از تکرار مجدد چنین حملهای علیه غیرنظامیان ژاپنی، خواست آمریکا مبنی بر تسلیم بیقیدوشرط را پذیرفت.
با این حال آمریکا، که خود پس از پایان جنگ دوم جهانی دست به آزمایشهای گسترده اتمی زد، هماکنون به عنوان ژاندارم هستهای جهان به دنبال محدود کردن فناوری صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران است. این موضوع نشان میدهد که در جهان کنونی برخلاف انتظارها، نه احترام متقابل بلکه داشتن سلاح و زور است که میتواند حرف یک کشور را به کرسی بنشاند و کشور دیگر را وادار به تسلیم یا پذیرش شروط کشوری دیگر کند.
انتهای پیام/ 421