به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، كنكاش و پرداختن به اسرای عراقی در ايران يكی از موضوعات كمتر پرداخته شده در طول سالهای پس از جنگ است. در ميان موضوعات مختلفی كه از هشت سال دفاع مقدس به جامانده از سوژه جالبی مثل اسرای عراقی به سادگی عبور كرديم و همچون حلقهای مفقود به دست فراموشی سپرديم.
هر چند تلاشهايی محدود توسط كسانی كه آن سالها با اين اسرا در ارتباط بودند در قالب كتابهای خاطرهنگاري منتشر شده ولي اين حجم كار به هيچ عنوان جوابگوی حضور تعداد بالاي اسرای عراقی با سرگذشتهای مختلف نيست.
عنوان يكي از جديدترين آثار انتشارات سوره مهر «پوتين قرمزها» نام دارد كه خاطرات مرتضي بشيري، بازجو و مديرمسئول جنگ رواني قرارگاه خاتمالانبيا را به قلم فاطمه بهبودي روايت ميكند. اين كتاب روايتگر جلسات بازجويي از نيروهاي عراقي است كه گاه در خلال اين خاطرات، مطالب خواندني از اتفاقات تاريخي نقل ميشود كه فجايع رخ داده در جنگ تحميلي را بيشتر نمايان ميكند.
نوشتن از اتفاقات يك اتاق بازجويي سوژهاي بسيار حساس و جذاب است كه هر خوانندهاي را براي سرك كشيدن به داخل اتاق وسوسه ميكند. اتاقي كه جزو هستههاي اوليه تيم جنگ رواني است و بسياري از اطلاعات مهم از نيروهاي بعثي از همين اتاق استخراج ميشود. بشيري پيش از اين كتاب «گزارش يك بازجويي» را در شرح يكي از جلسات بازجويي منتشر كرده بود، اينك در كتاب جديد به شرح بيشتر اين جلسات پرداخته و علاوه بر اين، به نحوه ورودش به جبهه و دوران حضورش در جبهه به عنوان رزمنده اشاره ميكند.
عراق از همان نخستين روزهاي تهاجمش به ايران، تيم قدري براي مديريت جنگ رواني داشت و با گرفتن اولين اسيرها به دنبال بازجويي، تخليه اطلاعاتي نيروها و گرفتن اعتراف بود. ولي ايران تقريباً در اواخر جنگ كارش را به صورت فعال در اين زمينه آغاز كرد. شايد مسئولان ايراني اميدي به فعاليت مؤثر تيم جنگ رواني نداشتند كه از ابتداي جنگ روي آن سرمايهگذاري نكردند يا شايد حمله سراسري عراقيها ديگر فرصتي براي پرداختن به اين موضوع نگذاشته بود.
تا سال 1365 كار موفق خودانگيختهاي در زمينه جنگ رواني از سوي مديريت وقت جنگ رواني انجام نشده بود اما برخي از نيروها به صورت فردي كارهايي انجام دادند كه عمليات رواني موفقي را در پي داشت. نويسنده كتاب «پوتين قرمزها» درباره فعاليت جنگ رواني ايران در دوران دفاع مقدس ميگويد: «با اسير شدن اولين نيروهاي عراقي اين سؤال در ذهن نيروهاي ايراني به وجود آمده بود كه چطور اسراي عراقي تا آخرين گلوله با ما ميجنگند اما به محض اسارت شعار «الموت لصدام» سر ميدهند، و هنگاميكه اين سؤال را از آنها ميپرسيدند، متفقالقول ميگفتند از ترس لجنهالاعدامات! شايد اگر شجاعت راوي «پوتين قرمزها» نبود هرگز پرده اين راز برداشته نميشد».
بشيري يكي از همين نيروهاي خودانگيخته بود كه در جريان عمليات كربلاي 5 با هوشمندي توانست چند تن از اسراي رده بالاي ارتش عراق را جلوي دوربين كشورهاي انگليس، امريكا، فرانسه و بسياري كشورهاي ديگر ببرد تا آنها به حقانيت ايران در جنگ نابرابر اعتراف كنند. اين مصاحبه به قدري براي صدام گران تمام شده بود كه بعد از آن گفت ايرانيها نيروهاي ما را شستوشوي مغزي دادند و اين موضوع برگ برنده ايران محسوب شد. در حالي كه رژيم بعث در اردوگاههايش به دنبال اعتراف گرفتن از اسراي ايراني بود تا آنها را به هر طريقي جلوي دوربين تلويزيوني بنشانند، اين بار خودشان اسير همين حربه شده بودند و سربازانش به راحتي حاضر به اعتراف كردن شده بودند. اسارت 16 ساله سرلشكر خلبان حسين لشكري گواه روشني بر شيوه رفتار بعثيها در دوران اسارت است. شهيد لشكري از اولين اسراي ايراني بود و عراقيها به دنبال اين بودند با دادن پيشنهادهاي پر زرق و برق او را راضي به آوردن جلوي دوربين و صحبت عليه ايران كنند كه نتيجه نداد. مقاومت خلبان ايراني به اسارتي 18 ساله با عوارضي سخت و جانكاه منجر شد.
اين در حالي بود كه بشيري با اخلاقي نرم و صميمي با اسراي عراقي برخورد ميكرد و هيچ زور و شكنجهاي در كار نبود. همين اخلاق خوش عاملي براي صميميت و اعتماد اسراي عراقي شد تا پاي دوربينهاي تلويزيوني بنشينند. چنين تفاوتهايي به خوبي نشاندهنده دنياي مبارزان هر دو كشور است. بعثيها با وعده پاداش و شكنجه موفق به گرفتن اعتراف نشدند و از آن سمت اسرايشان با مديريت جنگ رواني اعترافاتشان را بيان كردند.
منبع: روزنامه جوان