... من و حمید رضایی در یک سنگر کوچک بودیم. سال 1360 منطقه عملیاتی گاومیشان، خط مقدم جبهه در سرپلذهاب، درگیری شدید بود. شلیک گلوله و انفجار بمب و نارنجک، فضا را بسیار وحشتناک کرده بود. حمید گفت: «باید جهنمی برای عراقیها بسازیم.» واقعاً شهامت داشت.
ضربالمثل «از جان مایه گذاشتن» را شنیده بودم، ولی حمید آن را در عمل نشان میداد. با اللهاکبر گفتنهایش عراقیها را به ستوه آورده بود. در حال تیراندازی بود که از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به زمین افتاد؛ اما دوباره بلند شد و شروع به تیراندازی کرد.
گفتم: «حمید! زخمی شدی. برو گوشهای بنشین.» قبول نکرد و گفت: «تا آخرین نفس در راه دین و امام دفاع خواهم کرد.» تا اینکه چند گلوله به سینهاش خورد و به شهادت رسید.
انتهای پیام/