جانشین فرمانده سپاه ۴۱ ثارالله(ع) تشریح کرد

تدبیر حاج قاسم برای جلوگیری از سقوط دوباره خرمشهر/ ۲۰ هزار اسیر ایرانی جزء مفقودان بودند

در مدت اسارت، عراقی‌ها حدود ۲۰ هزار نفر را بدون ثبت در لیست اسرا نگهداری می‌کردند. به عبارت دیگر این تعداد جزو مفقودین بودند و ما هم تصور می‌کردیم همچون امام هفتم که پس از ۱۴ سال اسارت به شهادت رسیدند، ما نیز چنین وضعیتی در انتظارمان است.
کد خبر: ۲۵۳۸۴
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۲ - 17August 2014

تدبیر حاج قاسم برای جلوگیری از سقوط دوباره خرمشهر/ ۲۰ هزار اسیر ایرانی جزء مفقودان بودند

به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس، بیست و ششم مرداد ماه یادآور دوران دفاع مقدس، حماسهآفرینیها و مقاومت رزمندگانی است که با عشق و علاقه نسبت به سرنوشت انقلاب اسلامی و کشورشان پای در میدان مبارزه با متجاوزان بعثی گذاشتند و در این راه بعضی از این رزمندگان به اسارت دشمن در آمدند و روزهای زیادی را دور از میهن و خانواده سپری کردند؛ اما علیرغم مواجهه با مشکلات فراوان، جلوی متجاوزین سر خم نکردند و با سرافرازی به میهن خود بازگشتند. به این بهانه خبرنگار دفاع پرس گفتوگویی را با سردار "محمد مطهری" جانشین فرمانده سپاه ۴۱ ثارالله(ع) کرمان انجام داده که مشروح آن در ادامه آمده است.    

- چه سالی به جبهه رفتید؟

من سال ۱۳۶۰همزمان با عملیات طریقالقدس به جبهه رفتم و در عملیاتهای متعددی از جمله فتحالمبین و مرحله سوم عملیات الی بیتالمقدس حضور داشتم.

آن زمان یعنی در مرحله سوم عملیات آزادسازی خرمشهر جزو نیروهای زرهی تیپ ۲۵ کربلا بودم و در این عملیات زمانی که مجروح شدم، فاصله ما تا نیروهای عراقی کمتر از ۱۰۰ متر و با نیروهای خودی حدود دو کیلومتر بود، اما آنجا بهواسطه مقاومتی که کردیم، عراقیها جرأت نمیکردند به مواضع ما نزدیک شوند؛ به همین خاطر آرام آرام به عقب برگشتیم. به هر حال این روند حضور در جبههها تا سال ۱۳۶۷ ادامه داشت و در این تاریخ بواسطه حملاتی که عراق به سمت مرزهای کشورمان داشت، در «ایستگاه حسینیه» مجروح شدم و پس از مجروحیت هم به اسارت در آمدم.

- زمان اسارت از نیروهای کدام یگان بودید؟

زمانی که به اسارت در آمدم در لشکر 41 ثارالله(ع) کرمان به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی بودم.

- نحوه اسارت شما چگونه بود؟

در سال ۱۳۶۷ که فرماندهی گردان کربلا از لشکر ۴۱ ثارالله(ع) کرمان را برعهده داشتم، مسئولیت ما حفاظت از خط پدافندی شلمچه بود. به همین خاطر حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله(ع) مرا به همراه علی نجیب زاده و سید محمد تهامی که از بچه های طرح و عملیات و اطلاعات بودند، احضار کرد و گفت سمت چپ ما لشکر ۹۲ زرهی اهواز مستقر است لذا بروید پیش آنها و چنانچه نیاز به کمک دارند، به آن ها کمک کنید.

براین اساس به سراغ فرمانده آنها که -فکر میکنم- سرگرد رضوی بود، رفتیم و با او درباره کمکرسانی صحبت کردیم؛ وی در این صحبت ها به ما گفت نیازی به کمک نیروی پیاده ندارد و فقط در صورت امکان با آتش توپخانه از آنها حمایت شود.

پس از این گفتوگو و هنگام بازگشت از سمت پاسگاه «زید» گرد و غبار زیادی بلند شد؛ به همین خاطر به سمت پاسگاه رفتیم تا ببینیم علت آن چیست که قبل از رسیدن به مقصد، با پست دژبانی ارتش مواجه شدیم. از دلیل برقراری پست دژبانی جویا و متوجه شدیم که عراقیها جاده اهواز ـ خرمشهر را تصرف کردهاند؛ لذا برای این که از جهت حرکتی آنها مطلع شویم با اصرار از پست دژبانی ارتش عبور کردیم و تا نزدیک نیروهای عراقی پیش رفتیم و متوجه شدیم که جهت حرکتی آنها به سمت خرمشهر است تا مجدداً این شهر را به تصرف خود در بیاورند.

با کسب این اطلاعات به سرعت نزد حاج قاسم سلیمانی بازگشتیم و آنچه که دیده بودیم را به وی گزارش دادیم؛ با ارایه این گزارش، حاج قاسم هم که از این واقعه خبر نداشت برای کسب اطلاعات بیشتر با فردی بنام «خروسی» در قرارگاه مرکزی سپاه تماس گرفت، اما آنجا هم نهتنها کسی از این موضوع خبر نداشت، بلکه این فرد عنوان کرد که نیروهای شما درست ندیدند.

لذا حاج قاسم سلیمانی به ما دستور داد که به سرعت در جاده اهوازـ خرمشهر مستقر شویم تا جلوی پیشروی عراقیها را بگیریم. بر این اساس نیروها را از خط پدافندی شلمچه جمع کردیم و به همراه گردان ۴۰۹ سپاه سیستان و بلوچستان که فرمانده آن «محب فارسی» بود، در ایستگاه «حسینیه»، پشت خاکریزی به ارتفاع حدود ۸۰ سانتیمتر مستقر شدیم.

استقرار ما با حضور عراقیها همزمان شد؛ به همین خاطر از همان ابتدا درگیریهای سختی بین ما و عراقیها روی داد. البته هرچند در ابتدا برای حمله به ما به دلیل نداشتن شناخت کافی از وضعیت نیروهای مقابلشان، احتیاط میکردند ولی زمانی که بالگردهای آنها شناسایی لازم را از وضعیت استقراری و تعداد نفرات ما کسب کردند، نفربرهای زرهی و تانک هایشان به سمت کارون و بیمارستان امام حسین(ع) چرخیدند و بدین شکل خط پدافندی ما را دور زدند. لذا در چنین وضعیتی نیروهای مستقر در خط پدافندی، مجبور شدند از پشت خاکریز به عقبتر حرکت کنند.

در این بین من به همراه ۱۵ نفر از بچهها هنگام عقبنشینی نیروها در منطقه باقی ماندیم و در مقابل، دشمن هم با حدود ۳۰ دستگاه تانک و نفر بر زرهی ما را به محاصره درآورد و در نهایت مجبور شدیم تن به اسارت بدهیم.

- آیا مقاومت شما در روند حرکتی ارتش بعث عراق تأثیری هم داشت؟  

دوساعت مقاومت ما کافی بود تا رزمندگان اسلام یک پل را که بر روی نهری در منطقه «ایستگاه حسینیه» زده شده بود منفجر کنند و بدین صورت با آبگرفتگی منطقه، مانع پیشروی ارتش عراق به سمت خرمشهر شوند؛ در واقع این تدبیر حاج قاسم باعث شد تا خرمشهر برای بار دوم سقوط نکند.

- پس از اسارت شما را به کجا بردند؟

حدود ساعت ۱۳ که اسیر شدیم ابتدا ما را به قرارگاه تاکتیکی یکی از تیپهای عراق منتقل کردند و پس از گذشت حدود ۳ ساعت، از آنجا به بصره و سپس به بغداد و تکریت بردند.

- آیا عراقیها مجروحیت شما را درمان کردند؟

عراقیها علیرغم آنکه از مجروحیت من اطلاع داشتند اما هیچ تلاشی برای درمان مجروحیت من و سایر اسرا انجام ندادند و این باعث شد که تعدادی از همین اسرای مجروح به دلیل صدمات ناشی از مجروحیت و رسیدگی نکردن عراقیها به وضعیت آنها، به شهادت رسیدند.

دست من هم که بر اثر اصابت گلوله و بی توجهی عراقی ها به وضعیت جراحت آن، حالت طبیعی نداشت، فقط بهواسطه کمک های دکتر حمید جهانی و سردار محب فارسی بهتر شد.

- چه زمانی از بصره به بغداد منتقل شدید؟

بعد از دو شب که در بصره ما را در «فنسهایی» به ارتفاع حدود ۵ متر نگاه داشتند، از آنجا به بغداد بردند و بدین صورت غروب روز سوم ما را به اردوگاه شماره ۱۷ «نهروان» بغداد منتقل کردند.

زمانی که به «نهروان» رسیدیم به فاصله تقریبا ۱۵متری آسایشگاه اتوبوسها متوقف شدند و مقابل هر اتوبوس هم تعدادی از سربازان عراقی باتوم به دست ایستاده بودند تا به محض پیاده شدن اسرا آنها را با ضربات باتوم مورد پذیرایی قرار دهند؛ به اصطلاح تونل وحشت درست کرده بودند و به محض اینکه هر یک از اسرا میخواست از مقابل آنها عبور کند، بهشدت مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.

- با توجه به مجروحیتی که داشتید شما و سایر مجروحان را نیز مورد ضرب و شتم قرار دادند؟

در ابتدا تصور میکردم به دلیل مجروحیت از ضرب و شتم معاف هستم، اما به محض پیاده شدن از اتوبوس مرا هم بی نصیب نگذاشتند؛ با همان حال مجروحیت مجبور شدم برای اینکه ضربات کمتری به من اصابت کند، مسافت مورد اشاره را سریعتر طی کنم و این نشان داد برای آنها مجروح و سالم فرقی نمیکند.

به هر حال از این پذیرایی عالی عراقیها متوجه شدیم که چه روزهایی را باید سپری کنیم.

- از «نهروان» شما را به اردوگاه دیگری هم منتقل کردند؟

بعد از یک سال که در این اردوگاه بودیم، خاطرم هست در روز جهانی کارگر، تعداد ۸۰۰ نفر از جمع ۲۰۰۰ نفری ما را جدا کردند و به اردوگاه شماره ۲۰ بعقوبه و بقیه را به اردوگاه شماره ۱۸ بعقوبه فرستادند و در این اردوگاه نیز حدود یکسالی همچنان بدون اینکه در لیست اسرای صلیب سرخ جهانی ثبت شویم، بهصورت مفقود حضور داشتیم تا اینکه روز مبادله اسرا فرا رسید و بالاخره صبح آن روز اسم ما هم در لیست اسرا به ثبت رسید.

- دوران اسارت به چه کارهایی مشغول میشدید؟

در مدت اسارت، عراقیها حدود ۲۰ هزار نفر را بدون ثبت در لیست اسرا نگهداری میکردند. به عبارت دیگر این تعداد جزو مفقودین بودند و ما هم تصور میکردیم همچون امام هفتم که ۱۴ سال در اسارت بودند و در نهایت هم به شهادت رسیدند، ما نیز چنین وضعیتی در انتظارمان است. با این نگاه تلاش کردیم توجه اسرا را به مسایل دینی و اعتقادی سوق دهیم، لذا از همان ماههای اول اسارت آنهایی را که از فن بیان خوبی برخوردار بودند بهعنوان سرگروه تعیین کردیم تا بتوانند با برقراری ارتباط، برای اسرا کلاسهای فرهنگی ـ عقیدتی برگزار کنند.

بدین ترتیب با راهاندازی چنین گروههایی و با استفاده از روحانیون اردوگاه، ارائه آموزشهای اعتقادی و فرهنگی را شروع کردیم.

میزان تأثیرگذاری این آموزشها به حدی بود که بهعنوان نمونه توانستیم ۸۰ نفر از سربازانی که اسیر بودند را به نماز خواندن ترغیب کردیم. علاوه بر این توانستیم مانع پیوستن اسرا به سایر گروههای فعال در کمپ اسرا مانند منافقین نیز بشویم.

- عکسالعمل عراقیها در برابر این قبیل اقدامات شما چه بود؟

عراقیها از هر فرصت و موقعیتی استفاده میکردند تا بچهها بهدنبال مباحث معنوی نروند؛ بهعنوان مثال آب را بر روی اسرا میبستند تا نتوانیم برای نماز خواندن طهارت بگیریم یا از طریق بلندگوهای اردوگاه سخنان شیخ علی تهرانی و ترانههایی که خوانندههای زن قبل از انقلاب خوانده بودند را پخش میکردند.

اما علیرغم همه این ترفندهایشان اسرا میگفتند اگرچه اسلحه ما در صحنه نبرد افتاده، ولی هنوز بدنهایمان وجود دارد و ما همچنان سفیران خوبی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خواهیم بود.

 

گفتوگو از رحیم محمدی

نظر شما
پربیننده ها