خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات امیر «غریب شادفر» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.
... عملیات بازیدراز بود. عراقیها به منظور تصرف مناطق «کورهموش» «دشتذهاب» و «قرهبلاغ» با 400 تانک از منطقه قراویز به طرف دشتذهاب حرکت کرده و میخواستند سرپلذهاب را تصرف کنند.
دیدهبان مستقر ما در ارتفاعات «شاهنشین» که با دیدن آن همه تانک وحشتزده شده بود، اصلاً نمیتوانست گزارش درستی از موقعیت دشمن بدهد؛ انگار زبانش بند آمده بود. تصمیم گرفتم به طرف موقعیتی که دیدهبان بود، بروم و خودم دیدهبانی را برعهده بگیرم.
وقتی به آن محل رفتم، مستقیماً با سروان «سرمدی» که دیدهبان یگان در کورهموش و فردی بسیار شجاع و نترس بود در ارتباط بودم. صبر میکردیم تا تانکهای عراقی جلو بیایند، بعد با گراهایی که به بچههای توپخانه میدادیم، موفق شدیم با 18 قبضه توپ، جلوی پیشروی تانکهایشان را بگیریم. در همین فاصله خلبانهای شجاع هوانیروز هم از راه رسیدند و شروع به شکار تانکهای دشمن کردند.
اوضاع برای عراقیها حسابی به هم ریخت و تعداد زیادی از تانکهایشان منهدم شد. سروان سرمدی از پشت بیسیم به من خبر داد که میخواهد مستقیماً به شکار تانکها برود. او با نفربری که موشکهای هدایت شونده را حمل میکرد، خودش را به تانکهای دشمن نزدیک کرده و بعد آنها را منهدم میکرد. هر تانکی را که میزد، فوراً به ما گزارش میداد و میگفت: «اولین تانک را زدم... دومین تانک را زدم...» شانزدهمین تانک را که منهدم کرد، صدایش قطع شد. از پشت بیسیم چند بار صدایش زدیم، اما جواب نداد. چند نفر را فرستادیم تا خبری از او بگیرند. بعد از چند ساعت گفتند: «سروان سرمدی به شهادت رسیده!» شبانه برای آوردن پیکرش به منطقه رفتیم. وقتی او را پیدا کردیم، پیکر پاکش با تیر مستقیم تانک دشمن، تکهتکه شده بود.
انتهای پیام/