به گزارش خبرنگار
ساجد، شهید آیت الله «علی قدوسی» ۱۲ مرداد ۱۳۰۶در نهاوند به دنیا آمد. آیتالله قدوسی درسهای مقدمات و سطح حوزه علمیه را از اساتیدی مانند شهید صدوقی آموخت و در درس خارج آیت الله بروجردی و امام خمینی شرکت کرد که در سال۱۳۴۱ به درجه اجتهاد رسید.
وی در آستانه ورود امام خمینی به ایران، یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بود و پس از انقلاب هم، مسئولیت در شورای عالی قضایی و دادستانی کل انقلاب را بر عهده داشت. آیت الله قدوسی آییننامه دادگاههای انقلاب را نوشت و برخی از نیروهای معتقد به انقلاب را وارد سیستم قضایی کرد. وی سرانجام ۱۴ شهریور ۱۳۶۰، بر اثر انفجار بمبی در دادستانی به شهادت رسید.
متن سخنرانی شهید آیت الله «علی قدوسی» پس از شهادت فرزندش «محمدحسن قدوسی»
آیتالله حاج شیخ علی قدوسی که پس از شهید بهشتی و شهیدان رجایی و باهنر به فیض شهادت رسید، از روحانیونی بود که تکلیف مداری، انقلابیگری و به میدان آمدن او و امثال او مانع شد که ایران انقلابی رو به غرب به نماز بایستد! همانگونه که امام راحل پس از اشاره به مظلومیت و اتهام خوری ایشان در اجرای عدالت میفرماید: «اگر اینها از روی عقل (عقل معاملهگر، منفعتطلبانه) عمل کرده بودند و میتوانستند که به تدریج، کم کم بکشانند این جمهوری اسلامی را به مسائل غربی، همه هم رو به غرب نماز میخواندند.»
شهید علی قدوسی در سخنرانی پس از شهادت فرزندش «محمدحسن قدوسی» در مکتب توحید قم، در جمع خواهرانی که در آن مکان برای بزرگداشت فرزند شهیدش مراسمی برپا کرده بودند، با اشاره به روحیه سادهزیستی و دنیاگریزی فرزندش محمدحسن و اظهار نگرانی از آینده علمی حوزهها و شکل نگرفتن شخصیت کامل علمی و معنوی حوزویان پیش از آمدن به میدان سیاسی و اجتماعی، پذیرش پست مدیریتی از سوی خود و دیگران را بر اساس نیاز انقلاب و جلوگیری از بازگشت فرهنگ منحط غیراسلامی به ساختار فرهنگی و سیاسی کشور در آن مقطع خواند؛ این درسی است برای همه آنانی که به بهانههای گوناگون یا راه را برای بازگرداندن فرهنگی میگشایند که روزی کسانی چون شهید قدوسی در مقابله با آن خون خود و فرزندش را فدا کرد و یا با کنارهگیری و تماشا و تنها گذاشتن رهبری معظم انقلاب در تقابل با همان فرهنگ منحط به وظیفه شرعی و انقلابی خویش عمل نمیکنند. آنچه در ادامه میآید، بخشی از این سخنرانی است و نشان از دغدغههای اسلامی، انقلابی و انسانی کسانی دارد که جز ردای زیبای شهادت، چیزی زیبنده قامت آنان نبود.
متن سخنرانی به شرح زیر است:
«فاصله بین حق و باطل آنقدر نیست خواهر محترم! بشر باید مسیرش را خودش تعیین کند، راهنماییهایی که شده است فقط راهنمایی است. معلومات و علوم فقط برای این است که شما با خواندن فلسفه، با خواندن فقه، با خواندن اصول، با دیدن تفسیر، با تکههایی که از تلاش مغزهای متفکر فیلسوف مفسر، فقیه، اصولی، ریاضیدان و غیر ذلک به دست آمده، شما هم فکرت عادت کند به تفکر در امور و مسائل را ساده نیندیشی و الا بیش از این، از این مسائل استفاده نمیشود.
این مساله که، الشهید لایغسل و لایکفن بل یصلی علیه، چرا به این راحتی گفته شده است، امام سلامالله علیه یک روز نشسته العیاذ باالله هوس کرده فرموده؛ من قشنگ یادم است، شاید چند دفعه به محمدحسن گفتم که این لباست خیلی ناجور است و او با یک آرامشی نگاه میکرد، حتی نمیگفت نه یا بله، پنج سال او با یک دست کت و شلوار میگشت، چیزی که خیلی برای من واقعا جالب بود، آن شبی بود که تصمیم گرفته بود که به هر حال به جبهه برود، ایشان رفت از سپاه، لباس نظامی بگیرد، چون قدبلند بود، لباسهایی که دادند، شلوارهایش نوعا کوتاه بود، خودش رفت بازار یک شلوار خرید، بعد شلوار را وقتی آورد خیلی نازک بود. گفتم این شلوار اگر در درگیریها پاره شود، تو که وسیله دوختن نداری، این چیه که خریدی، گذشت چون من در صحبتها از حد تذکر بیشتر نمیگفتم و بحث نمیکردم؛ من خوابیده بودم اما دیدم تا دیری از شب صدای چرخ خیاطی میآید مادرش هم خوابیده بود، معلوم بود که خود او با چرخ خیاطی مشغول است. صبح ایشان گفت من از ماشین شما استفاده میکنم و با شما میآیم بین راه پیاده میشوم. گفتم عیب ندارد، وقتی ایشان خواست سوار شود، دیدم ایشان همان شلوار کوتاه را که محکمتر بود یک تکه نازک پاره کرده، رویش انداخته و ان تکه را دیشب که صدای چرخ میآمد داشت میدوخت. من که ادعا میکنم که پنجاه یا پنجاه و پنج سال از عمرم رفته و مدتی هم در راه تحصیل علم هستم، به هر حال ادعای من این است که چند سال در باب تحصیل علم و راه خدا قدم برداشتهام، وقتی ایشان میخواست سوار شود، من واقعا از این شلوار دورنگی خجالت کشیدم ولی ایشان با کمال متانت آمد سوار شد سر آن چهار راهی که میخواست پیاده شد، بدون اینکه حتی تقاضا کند من را برسانید به محل، که من بعد از این که رفت، مدتی ناراحت بودم که چرا من نرساندم، من رفتم بعد این قضیه که پیش آمد فکر کردم، گفتم ببینید ما توی شعرها زیاد میخوانیم که:
او ز من دلقی ستاند رنگرنگ
من از او عمری ستانم جاودان
ما نمیدانستیم معنایش را، اینها مراحلی است که اگر بتواند آن تاثیر معنوی را در «من» بگذارد پرارزش است وگرنه، من آنم که او این قدرت روحی را داشت که در راه خدا و شهادت به شلوار دورنگ توجهی نداشت و برایش فرقی نمیکرد کافی نیست. تمام این مراحل برای این است که یک عده خاص به آن مرحله کمالی خودشان برسند. ضمنا قبلا هم عرض کردم، اینها به خاطر دین، به خاطر اسلام، به خاطر خود انسان از همه چیزشان گذشتند و ما اگر در جلساتمان، در سخنرانیمان و در بحثمان نتوانیم خودمان را به این مسیر انداخته باشیم در روز قیامت خجالت خواهیم کشید که آنها چه مرحلهای دارند و ما چقدر عقبیم. البته مقدمات دارد، مقدمات علمی که باید تحصیل شود به مناسبت باید عرض کنم که خانمها توجه داشته باشید که در این شرایط خاص مملکت، اصولا مطالب به طور دلخواه گفته نمیشود و درس به آن شکل منظم پیش نمیرود، همین معلم عقیدتی شما چندی قبل بود که در تهران بود، صحبت این بود که من پیشنهاد کردم بعضی از بحثهای عقیدتی را شروع کنیم، ایشان گفت: اصلا این مدت که من به کارهای اجرایی مشغول بودم آن مایههای علمی کنده شده و دارد از من کنار میرود، دارم دیوانه میشوم، خیلی زحمت میخواهد خودم را آماده کنم با مطالعات متفرق، گفتم خوب به هر حال وظیفهات است و باید تلاش کنی، گفت: نگران این مساله هستم که آیا اصلا رها کردن مسائل اجرایی که الان در حد ضرورت است، کار دستی است یا کار درستی نیست؟ خوب ببینید وقتی استاد میآید سر کلاس درس، نگران است که آیا شرعا الان وظیفهاش آمدن به کلاس است و درس گفتن برای یک عده خواهر، یا نه، وظیفهاش رفتن و دادستان فلان شهرستان شدن است، این را نباید توقع داشت که بیش از این بتواند از نظر مطالب علمی، شما را اشباع کند.
مملکت شرایط خاصی دارد، منتها باید این را توجه کرد که اگر بنا باشد شما رها کنید، آن هم رها کند، بعد از پنج سال، دو سال، یک سال، وقتی که انشاءالله مملکت تمام مشکلاتش را حل کرد تازه از نظر مسائل علمی، دچار مشکلات خواهیم شد. گویا در یک جلسه جای دیگر اشاره کردم که ، یک خبرنگار خارجی یک روز از من این سوال را کرد که: شما فکر نمیکنید الان که تمام ارگانهای مملکت را اشخاصی که در حوزههای علمی منشاء آثار بودهاند الان در اختیار گرفتهاند، اگر اینها به این شکل ادامه پیدا کند و مشکلات سیاسی یک جوری مشغولشان کند، یواش یواش حوزههای علمی خالی میشود؟ گفتم چرا گفت: برای این هیچ فکری کردهاید؟ گفتم امیدواریم که بیفکر نباشیم مساله است، خانم نمیشود توقع داشت حالا چون فلان درس آنطور که من میخواهم نیست، پس باید رها کرد؛ نه، همیشه در تمام برنامههای زندگیات، این نصیحت را از بنده داشته باش، نگو یا صددرصد یا هیچ، بگو حالا که صددرصد نمیشود نودونه درصد، اگر نمیشود نودوهشت درصد و تا یک درصد باید با علاقه بیشتری کار کرد، فرصت خیلی کم است، این جا خیلی فرق دارد با دبستان، دبیرستان و اینها که غرض این بود آخر سال یک نمرهای بگیرند، یک مدرکی داشته باشند در حوزههای علمی وضع این جور نیست، کسی میتواند بالا بیاید که واقعا پرمایه و باتقوا باشد. یک کمی، کم باشد بالا نمیآید. ممکن است بالا بیاید اما مثل زبد است، فاما الزبد فیذهب جفاء، باطل مثل کف است، خیلی کوتاه مدت، زودگذر، کم ارزش، بیمحتوا، زرق و برق و سرو صدا مثل ابر بهاری دارد به بالا میآید اما زودگذر و تمام شدنی است. و اما ینفعالناس فیمکث فیلارض، آن است که مکث میکند، درنگ میکند، ماندنی است.
پس توجه داشته باشیم اینها مسالهای نباید باشد، استاد یعنی واسطه بین من و کتاب، نه این که آنچه در کتاب هست باید استاد به من تلقین کند، تزریق کند، القاء کند، بفهماند، نه، البته اگر یک استادی آنطور پیدا شد که فبها، اما اگر نشد نمیتوان رها کرد. مسائلی هست که باید شما پیگیری کنید، دنبال کنید، من خوب یادم است، باور بفرمایید در این حوزه گاهی میشد که انسان یک کتاب زیربغلش میگذاشت و چندین روز میگشت و یک نفر پیدا نمیشد که درس بدهد، یک نفر گاهی پیدا میشد؛ نصف مطالب که هیچ اصلا مطلب را درک نکرده بوده ما گاهی مجبور بودیم یک کلام از این بپرسیم، یک کلام از او، مطلب را به این صورت میآموختیم. من یادم است وقتی یک هم مباحثه پیدا کردم که همان شرح امثله را با او مباحثه کنم، یک نامه خیلی خوشحالانه به پدرم نوشتم که الحمدالله این پیدا شده است، اینها مسائلی است لازم نیست حتما همه مطالب کتاب را استاد بگوید. در سطوح بالا خانمهایی که تحصیل کردهاند که من گاهی سوال کردم که خیلی خوب عبارت میخوانند و خیلی خوب مطالب را میدانند، شما از آنها سوال بنمایید، یک موقع این است که ما به عنوان یک وظیفه کاری را شروع کردیم، وظیفه هیچ استثنا نمیخورد.
مساله تحصیل برای شما، الان وظیفه است. وقتی وظیفه است شما باید جدیت کنید، وقتی یک مقدار از استاد گرفتی یک مقدار هم از این و آن سوال کردی مساله حل میشود.
به هر حال این مسالهای است چون خانمها گله دارند از این که اساتیدشان آنطور که میخواهند منظم نیستند، اساتید عوض میشود، عرض کردم استاد میگوید تا آن لحظهای که دارد درس میدهد، شک دارد که آیا وظیفه چیست؟ بنده هم الان که خدمت شما آمدم، تا صبح که حرکت کردم، با این که وعده داده بودم در این تردید بودم که آیا وظیفه من رفتن به استان فارس است. چون یک برنامهای بود در استان فارس یا آمدن به اینجا، بنده که با این تردید تا لحظهای که سوار میشوم و میآیم، گرفتار مسائلی هستم، شما دیگر نباید توقع داشته باشید که این عرایض امروز من برای شما یک مطلب جمعوجور شده مطالعه کردهای باشد.»
انتهای پیام/ 111