یک نکته از هزاران (27)؛

شیطنت در جبهه

دعای کمیل بود. در انتهای دعا مقداری جوهر ریختم توی شیشه‌ی جای عطر و پاشیدم روی صورتمان. صورتمان سیاه شد. وقتی علّت این کار را پرسیدند، گفتم: «با خدا خوب ارتباط برقرار نکردیم و روسیاه از آب در آمدیم.»
کد خبر: ۲۵۶۵۵۲
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۴:۵۲ - 01October 2017

به گزارش دفاع پرس از کرمانشاه، کتاب «یک نکته از هزاران» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارشهای دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع آوری و تدوین شده است که خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «یحیی محمدی» ازپیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس استان کرمانشاه می باشد.

... دعای کمیل بود. در انتهای دعا مقداری جوهر ریختیم توی شیشه‌ي جای عطر و پاشیدیم روی صورتمان. صورتمان سیاه شد. وقتی علّت این کار را پرسیدند، گفتم:« با خدا خوب ارتباط برقرار نکردیم و روسیاه از آب در آمدیم.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها