شهیدی که زنده شد و دوباره به شهادت رسید
در سردخانه بیمارستان پیکر شهیدی را دیدم که به نظر میآمد زنده است. خوشحال شدم و با خود گفتم: توانستم بهموقع از مرگ نجاتش دهم. اما چند لحظه بعد به شهادت رسید.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از کتاب دادا خاطرات عزت قیصری است که توسط علی کلوندی نوشته شده و نشر فاتحان آن را تبدیل به کتاب کرده است.
داخل سردخانه بیمارستان بانه پیکر شهیدی را دیدم که لای پلاستیکی قرار داده بودند. متوجه شدم پلاستیک بخار کرده بود و این یعنی بدن گرم است. به نظر می آمد که زنده باشد. به سرعت مشمع را باز کردم و مچ دست او را گرفتم. نبضش را کاملا حس می کردم. گوشم را روی قلبش گذاشتم، دیدم می تپد. خوشحال شدم و با خود گفتم: در حالی که قرار بود آخرین لحظات زندگی اش را بگذراند، توانسته ام به موقع از مرگ نجاتش بدهم و از دروازه ی آخرت دوباره به دنیا برگردد و من به زنده ماندنش امیدوار شدم. چند لحظه بعد بار دیگر نبضش را گرفتم؛ نه! او دیگر این بار نبض نداشت. او به شهادت رسیده بود.