به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، 20 شهریورماه در تقویم ما ایرانیان به عنوان سالگرد شهادت آیت الله مدنی دومین شهید محراب به ثبت رسیده است که بخشی از زندگینامه پر فراز و نشیب شهید مدنی در این گزارش آمده است:
یکی از روزهای سال 1292 هجری شمسی (1323 هجری قمری) در خانه با صفای آقا میرعلی از سادات محترم آذر شهر، کودکی پا به عرصه زندگی گذاشت که بعدها خدمات گرانقدری به اسلام و مسلمین کرد. عشق و ارادت پدر وی به امیر مؤمنان علی (ع) او را بر آن داشت تا برای فرزندش نام اسدالله را برگزیند.
اسدالله در چهار سالگی مادر خود را از دست داد و در کنار پدر و در دامان نامادری پرورش یافت هر چه بود روزهای کودکیش سپری شد، در آن روزها آقا میرعلی در بازارچه بزازان (آذرشهر)مغازه کوچکی داشت که از راه آن امرار معاش میکرد، او هر چند گاه دست این نوجوان را میگرفت و برای او از رنج و درد روزگار گذشته حکایتها میگفت.
در سن شانزده سالگی، پدر دار فانی را وداع گفت و سید اسدالله در آن سنین نوجوانی به ناچار مسئولیت اداره زندگی نامادری و سه کودک یتیم را به عهده گرفت او از آن پس، بسیاری از اوقات خود را در مغازه پدر سپری میکرد و برای گذران زندگی بر تلاش شبانهروزی اش میافزود و در همین حال با پشتکاری وافر به تحصیل علوم می پرداخت .
قلب لبریز از عشق و شعف به معارف اسلامی او را واداشت که سالها در جوار بارگاه فاطمه معصومه(س) ماندگار شود و از محضر بزرگان دانش فقه،اصول و فلسفه بهره مند شود، سید مدنی در مدتی که در این شهر بود در پای درس آیت الله حجت کوه کمری و آیت الله سید محمدتقی خوانساری حاضر می شد و روز به روز به اندوختههای علمی خود میافزود و با شرایط سخت اقتصادی و فقر مالی آن عصر حوزه علمیه قم،در دروس خود پیشرفت قابل توجهی میکرد.
سید اسدالله مدنی چهار سال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهره فراوان برد و همین درس نیز سبب گشت امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد. سپس چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس مشغول شد. آیت الله مدنی به جهت خلاقیت و در عین حال متانت خویش همیشه مورد توجه اساتید حوزه علمیه نجف بود و پس از چند سال نیز از اساتید بزرگ در حوزه علمیه نجف بشمار رفت.
به نقل از ایشان آمده که «وقتی در نجف بودم عده ای از من خواستند رساله بنویسم که مخالفت کردم، برای این که مرجعی چون حضرت آیت الله خمینی وجود داشت که باید همه از ایشان تقلید می کردیم».
شهید محراب، در نجفاشرف، در درس خارج مرحوم آیتالله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیتالله حکیم (ره) و مرحوم آیتالله (ره) خوئی (ره) شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیتالله حکیم در نجف و آیتالله حجتکوهکمری در قم، و آیتالله خوانساری اجازه اجتهاد دریافت کرد.
شهید بزرگوار آیتالله مدنی، مبارزة سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قم آغاز کرد و در نخستین فعالیتهای خود، به ستیز با بهائیت بهعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقة آذرشهر پرداخت.
سفرهای تبلیغی
همدان؛ سالهای 1341 تا 1351
آیتالله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «دره مرادبیک» ـ بهعنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامههای اصلاحی ـ آغاز کرد؛ چنان که خود فرموده است: «من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک دهکار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود. همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و درهمرادبیک، یک ده نمونه شد».
این عمل ایشان باعث علاقه مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آورند تا به همدان بیاید. و ایشان با انتقال به همدان، فعالیتهای خود را گسترش داد. آیتالله مدنی، در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ایفا میکرد. همچنین مردم را با نقشههای شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخته، و در سخنرانیهای خود، آنان را به بیداری و قیام دعوت میکرد.
در سال 1341، زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود میخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند، آیتالله مدنی در 9 آذر 1341 در مسجد جامعه همدان، سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی ایراد کرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد.
آیتالله مدنی مجدداً در تاریخ 5 تیرماه 43 در مدرسه آخوند سکنی میگزیند و مردم و روحانیون به دیدار ایشان میروند. در پاییز همین سال نیز چند بار به ملایر سفر میکند که با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه میشود. وی در ملایر، مردم را برای انجام خدمات مذهبی از جمله تأسیس دبیرستان ملی دینی تشویق میکند.
در تاریخ 4 آذرماه سال 43 آیتالله مدنی به عراق باز میگردد و مجدداً در روز 14 دی ماه سال 43 به همدان مراجعت میکند. هوشمند ـ رئیس ساواک همدان ـ در گزارش به اداره کل سوم اظهار میدارد: از بدو ورود ایشان به همدان، عدهای از افراد اخلالگر که از طرفداران [امام] خمینی میباشند، گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه میباشند.
زمستان 1357، بازگشت به همدان
آیتالله مدنی در یکم دی ماه سال 57 در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان میشود. معظمله با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت میکند. نظر به سابقه درخشان آیتالله مدنی از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوجگیری مبارزات حقطلبانه مردم ایران، هجرت آیتالله مدنی به این شهر، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیتالله مدنی به طرف دروازه ملایر حرکت میکنند.
آیتالله مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار میکند. شایان ذکر است که لحظه به لحظه این هدایتها و مبارزات، در گزارش ساواک تا زمان از هم پاشیدن و انحلال آن موجود است.نقش ایشان در هدایت و جهتدهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان 22 بهمن، لشکر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت میکرد، به دستور ایشان، مردم همدان برای سد کردن حرکت تانکها، با دست خالی و کفنپوشان به مقابله با تانکها برخاستند و خود آیتالله نیز در جلوی همه تظاهرکنندگان به راه میافتد که موفق میشوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح، تانکها را از حرکت بازدارند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران این یار دیرین امام فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.
آیتالله مدنی، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار میگیرد، وی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب میشود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان، از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر میشود.
برخی از خدمات شهید محراب آیت الله مدنی
شهید مدنی رضوان الله تعالی علیه، هر جا که قدم میگذاشتند (در دوران قبل از انقلاب، در تبعیدگاهها و دوران بعد از انقلاب) آثاری از قبیل مدرسه، مسجد، درمانگاه و صندوق قرضالحسنه و غیره از خود به یادگار میگذاشتند. چون خود را وقف جامعه نموده بودند و از هیچ خدمتی دریغ نداشتند.
در همدان، خرمآباد، تبریز و حتی در اماکن تبعیدشان (همدان، نورآباد ممسنی، گنبد کاووس، بندرکنگان و مهاباد) و با محلهایی که به طور موقت مانند اطراف قزوین رفته بودند آثاری از خود باقی گذاردهاند. که بخش کوچکی از این خدمت به شرح ذیل است:
ساخت مهدیه همدان، تأسیس صندوق قرضالحسنه همدان (که شاید بتوان گفت اولین صندوق وام بدون بهره بود که در ایران تأسیس شد(T تأسیس درمانگاه مهدیه همدان، تاسیس دارالایتام مهدیه همدان، ساختن مسجد، حسینیه و حمام در دره مرادبیک همدان، تأسیس مدرسه و کتابخانه و صندوق قرضالحسنه در دوره مرادبیک همدان، تأسیس صندوق قرضالحسنه قصر شیرین، مدیریت بر حوزه علمیه کمالیه خرمآباد لرستان، ساخت بیش از 18 واحد مسکن در یکی از روستاهای بوئینزهرا با هزینه اهالی همدان، جمعآوری و توزیع کمکهای مردمی برای زلزهزدگان بوئینزهرا
حماسه جلوگیری از حرکت ستون زرهی لشکر 81 کرمانشاه که برای سرکوب کردن حرکت انقلابی مردم تهران عازم پایتخت بودند، توسط مردم انقلابی همدان و با محوریت آیت الله سید اسدالله مدنی، به وقوع پیوست.
در این حرکت انقلابی که با رهبری شهید مدنی آغاز شد مردم از همدان، بهار و مریانج فوج فوج خود را به مسیر جاده کرمانشاه رسانده و با ایجاد موانع از حرکت ستون زرهی جلوگیری کردند. با این اقدام مردم همدان ، پیروزی انقلاب در پایتخت و به دنبال آن در کشور به قطعیت رسید.
این حرکت مردمی از دید بسیاری از مردم و رسانهها مغفول مانده که نیاز به آگاه سازی عمومی دارد چرا که این موضوع نقش بسیار مهمی در تاریخ و سرنوشت کشور ما و در انقلاب ایفا کرده است.
به مناسبت سی و ششمین سالگرد شهادت دومین شهید محراب با جمعی از یاران و مریدان شهید به گفتوگو پرداختیم که به شرح زیر است:
حاج علی ویسی متولد سال 1330 در و پنجره ساز و خادم مسجد المهدی(عج) است که 45 سال گذشته با شخصیت آیت الله مدنی آشنا شد و به چگونگی آشنایی و خاطرات خود با شهید مدنی اینگونه پرداخت.
سخنان شهید مدنی تاثیرگذار بود چون خودعامل به سخنانش بود
ویسی: حدود 45 سال است که از آشناییم با شهید مدنی می گذرد زمانی که از نجف برای استراحت به همدان آمدند و از طریق دعای ندبه ای که در خانه ها برگزار می شد با ایشان آشنا شدند.
قبل از انقلاب زمانی که امام خمینی (ره) در تبعید بودند مردم شایعه کرده بودند که امام خمینی (ره) در ماه است و مردم برای دیدن ایشان شب ها به ماه خیره می شدند تا بلکه بتوانند امام (ره) را ببینند که آیت الله مدنی در رد این شایعه عنوان کردند که امام خمینی (ره) در قلب مردم و همه مرتضوین و یاران امام زمان (عج) هستند. در بحبوحه انقلاب وقتی ساواک خیلی ها را دستگیر می کرد در مسجد مهدیه مراسم جشنی برپا بود و بر در آن پرچم سه رنگ با نشان شیر و خورشید نصب کرده بودیم ایشان تا در مسجد آمد ولی برگشت و به ما گفت تا زمانی که این پرچم را برندارید من داخل مسجد نمی آیم و ما هم پرچم را جمع کردیم.
شهید مدنی اقداماتی نظیر مسجد مهدیه، دارالیتام مهدیه، درمانگاه مهدیه و صندوق قرض الحسنه مهدیه انجام دادند.
شهید مدنی مقلد و تابع دستورات حضرت امام (ره) بود زمانی که امام (ره) به ایشان امر کرد که به تبریز برود ما به ایشان گفتیم نرود ولی گفت هر چه امام (ره) بگویند همان را انجام خواهم داد و بچه های همدان که ارادتمند ایشان بودند برای دیدارشان به تبریز می رفتند و در نهایت هم در همان جا به فیض شهادت نایل آمدند.
شهید مدنی بسیار مرد بزرگواری بود وقتی شاه قصد داشت قند را گران کند گفت من قند نمی خورم و با توت چای می نوشید و همه پیروانش هم به تبعیت از ایشان از خوردن قند با چای امتناع کردند. قبل از انقلاب هم به دستور امام (ره) برای اداره حوزه علمیه خرم آباد به آنجا رفتند و من و جمعی برای نماز عید فطر به خدمت ایشان رفتیم برطبق رسم نمازگزاری عید فطر توسط امام رضا(ع)، ایشان هم با وجود مسافت زیاد بین مسجد و منزلشان مسیر را پیاده رفت آمد کردند و بعد از اقامه نماز عید فطر با شعار صلوات و غیره تا خانه همراهیشان کردیم و چند روز بعد هم به دستور شاه به نورآباد تبعید شدند و من به همراه 4 نفر در نورآباد هم به دیدنشان رفتیم دو نفر از تندروها به شهید مدنی گفتند که علی ویسی می خواهد بری محرم پیراهن مشکی بخرد ولی ما به او می گوییم پیراهن سقایی نخرد و این پول را صرف کمک به انقلاب و نیازمندان کند که ایشان فرمود شما به فعالیت خود برسید و علی ویسی هم به کار خودش می رسد.
ایشان علاوه بر مسایل شرعی و سیاسی به نکات ریزتر حتی در خصوص نظافت هم توجه داشتند. مسجد مهدیه تازه راه افتاده بود که جوانان را جمع کرد و به آن ها گفت که به آراستگی ریش هایتان توجه کنید چرا که شما باید زینت برای همسران، مردم و اجتماع باشید.
من اصالتا همدانی هستم و با تمام علمای همدان هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن آشنایی دارم ولی کسی مانند شهید مدنی را ندیدم. وقتی جوان ها را می دید آن ها را به سینه خود می چسباند و گرمی و بوی آغوشش جوان ها را متحول می کرد و به راه ولایت سوق می داد.
افرادی که اهل نبودند وقتی به دیدار ایشان می آمدند تا حدی نگاه و کلام و رفتار ایشان اثرگذار بود که بعد از جداشدن از او هر کدام ولایتی و یک مبلغ بودند.خود و خانواده اش به حدی سخاوتمند بودند که زمانی که با عده ای از بچه های همدان حدود 60 نفر به آذرشهر رفتیم به نحو أحسن و بامهربانی از ما پذیرایی کردند. اگر فرد گرسنه و فقیری به ایشان مراجعه می کرد به او کمک می کرد غذای خودش را به او می داد.
در زمان حمله تانک های ارتش کرمانشاه، با شهید مدنی به سمت تانک ها رفتیم. اینکه مگر می شود با سنگ و چوب در مقابل تانک ایستاد بله می شود چون سلاح اصلی ما بیان شیوای شهید مدنی بود که با سرداران و فرماندهان مذاکره و آن ها را قانع کرد و بدون کوچکترین خونریزی نقشه دشمنان برای سرکوب انقلاب در نطفه خفه شد. با آن ها مصافحه کرد و به منزل آورد و از ارتشیان پذیرایی کرد و من هم برای نگهبانی از تانک ها ماندم که غذای من را هم حاج سلیم معمار موسوی، یار شهید مدنی از خانه ایشان می آورد.
حرف های ایشان تاثیر می کرد چون خودش به آن ها عمل می کرد بسیار با تقوا بود به خانه هرکسی نمی رفت غذای هر کسی را نمی خورد پول هر کسی را قبول نمی کرد و در یک خانه ساده و محقر با گلیم زندگی می کرد بهترین غذاهایش، غذاهای ساده ای چون آش برنج و عدس و برای مهمان ها معمولا آبگوشت بود.
جایگاه ایشان در دل مردم همدان به حدی بود که وقتی خبر شهادتشان رسید عده زیادی به تبریز رفتند و سپس در همدان برایشان مراسم رحیم گرفتند حتی الآن هم بعد از گذشت سالیان زیاد در سالروز شهادتش در مسجد مهدیه مراسم برگزار می کنیم و سخنران های خوب از تهران و قم می آیند و به دو الی سه هزار نفر شام می دهیم.
شهید مدنی در جهت آگاهی سیاسی مردم از ظاهرسازی های شاهنشاهی گفت معاویه وقتی به مکه رفت و احرام پوشید هدفش فریب مردم بود، معاویه صفت هایی که امروز به مکه و زیارت امام رضا (ع) می روند یعنی شاه برای گول زدن مردم است وگرنه نه مکه و نه امام رضا (ع) هیچکدام را قبول ندارند.
شهید مدنی در جهاد خودکفایی گندم در کنار کشاورزان گندم برداشت میکرد
احمد فتحی متولد سال 1333 فعال در صنایع چاپ و بسته بندی که به عنوان محافظ همیشه و همه جا همراه شهید مدنی بود نیز به بیان خاطرات خود از سفرهای تبلیغی شهید و دوران تبعید ایشان پرداخت.
فتحی: همسایه شهید مدنی بودم و از بچگی در خدمت ایشان و همراه و محافظشان بودم و با پدرم بسیار رابطه نزدیک داشتند و حساب های جاری ایشان را پدرم مدیریت می کرد. وقتی برای دریافت حکم تفویض شهید مدنی خدمت حضرت امام خمینی(ره) رسیدیم به ایشان گفتیم که اجازه بدهند شهید مدنی در همدان بماند که امام راحل طبق سخنانی این گونه اشاره کردند که «تبریز دست راست ایران است و شهید مدنی دست راست من و اگر ایشان به تبریز نرود تبریز از ایران جدا خواهد شد».
چون در آن زمان حدود 35 کمیته در تبریز وجود داشت که قریب به 31 کمیته خلق مسلمان متعلق به منافقین فعالیت می کرد که قصد داشت تبریز را از ایران جدا کند.
زمانی که به دستور امام راحل شهید مدنی می خواست با هلی کوپتر به تبریز برود. شب قبل من و چند نفر دیگر به امر ایشان جلوتر راه افتادیم تا زودتر خود را به آنجا برسانیم چون ایشان اهل تشخیص بود و می دانست که خلق مسلمان تصمیم دارند به محض ورود ایشان، وی را سوار ماشین های خود کنند و با تبلیغات کاذب مردم را به خود جذب کنند و طوری وانمود کنند که یار امام هم با ما است. و ایشان صبح از فرودگاه همدان تا زنجان آمد و سپس با قطار به تبریز آمد.
همواره تابع صد در صد ولایت فقیه بود و بسیار از خود گذشتگی داشت مورد احترام علما و مردم متدین تبریز بود و در منبرهایش از کسی ترسی نداشت و آنچه را که لازم بود را عنوان می کرد.
قدرت جاذبه بالایی داشت به کسی اجازه توهین نمی داد وقتی کمیتهها را یکی پس از دیگری تصرف می کردیم به ما توصیه می کرد که با افراد دستگیر شده با آرامش و اخلاق اسلامی برخورد کنیم چون آنها فریب خورده هستند و تمام سعیش برجلوگیری از ایجاد خونریزی بود.
وقتی شهید مدنی در تبعید بودند با پدرم و جمعی به خدمت ایشان رسیدیم تا وجوهات بازاریان همدان را به ایشان بدهیم که ایشان امر کردند این وجوهات را به نزد شخصی از علمای قم ببریم تا با صلاح دید امام خمینی (ره) هزینه شود ولی نکته جالب دیگر این بود که شهید مدنی (ره) توانسته بود در مدتی که در آن جا به سر می برد جوانان و دانشجویان را به سمت انقلاب جذب کند و ساواک را به سطوح آورده بود.
شهید آیت الله مدنی بی وقفه مشغول کار بود و هر ساعتی که فرد نیازمند و گرفتار برای کمک به در منزل ایشان می آمد وقت یا بی وقت، به مشکل او رسیدگی می کرد. حتی اگر سر سفره بود سراسیمه می آمد و به کار تک تک افراد رسیدگی می کرد. جان و وجود انسان ها برایش بسیار ارزشمند بود بعد از انقلاب فردی به نام تیمسار "شعاعی" که در رژیم ستم شاهی، فرمانده پایگاه نوژه همدان بود را شاکیان برای محاکمه به سجد جامع کبودراهنگ آورده بودند ولی این تیمسار قبلا با نقاب اعلام همبستگی کرده بود و نامه ای هم به ما داده بود که خدمت شهید مدنی قضیه نامه اش را گفتیم، به محض اطلاع، سریع ما را به همراه نامه ای به کبودراهنگ فرستاد و سبب شد این تیمسار از اعدام نجات پیدا کند.
زمانی که شهید چمران، شهید خاکی و غیره در محاصره سنندج بودند و امکانات به آنها نمی رسید با صلابت با تهران تماس گرفت و برای یک هلی کوپترهماهنگ کرد و ما از طریق هلی کوپتر برای آنها در فرودگاهشان خوراکی و غذا می بردیم.
زمانی که جهاد خودکفایی مطرح شد به ما گفت که برویم و در دروی گندم ها به کشاورزان کمک کنیم و خودش پیشاپیش همه عمامه اش را از سر برداشت و داس به دست گرفت و در کنار روستاییان برای برداشت گندم کمک می کرد که فیلم هایش موجود است.
شهید مدنی دو سوال داشت اول اینکه می خواست صد در صد از سیادتش مطلع شود و دوم اینکه می خواست بداند آیا مرگش در شهادت است، که در عالم رویا خدمت امام حسین (ع) می رسد و پاسخ قطعی از سیادت و شهادتش را از خود امام حسین (ع) دریافت می کند.
سراسر عمر با برکت این شهید بزرگوار درس و اخلاق بود و به عقیده من کسی جز امام خمینی (ره) ایشان را نشناخت. و کتابی به نام معلم اخلاق هم به تألیف سید صادق فاضلیان در خصوص زندگینامه این شهید بزرگوار از تولد تا شهادت به چاپ رسیده است که شامل بسیاری از خاطرات و احوالات شهید مدنی از زبان یاران و نزدیکان شهید است و می تواند منبع کاملتر و دقیقتری برای علاقمندان ایشان واقع شود.
شهید مدنی دو جیب داشت که یکی را در راه زندگی خود و جیبی دیگر را برای کمک به فقیران اختصاص داده بود
سعید بیات برادر شهیدان بیات متولد سال 1340 نیز با اشاره به آشنایی خود از شهید مدنی شخصیت ایشان را اینگونه توصیف کرد:
در دوران انقلاب زیاد به مسجد رفت و آمد داشتم و بیشتر با شهید مدنی (ره) آشنا شدم. ایشان از مردان بزرگ و اولیای خدا و از مصادیق این آیه قرآن است که می فرماید: اشداء علی الکفار و رحماء بینهم. به متدینین علاقه وافری داشت و در رابطه با دشمن و نیروهای ساواک بسیار مقتدر بود. در ملاقات با جوانان و کم سن و سال ها، بسیار مهربان و متواضع بود. افراد وقتی به ملاقات ایشان می رفتند اگر چه مشهور نبودند و سن و سال بالا و سمتی نداشتند اما تمام قد زیر پایشان بلند می شد و پذیرایی می کرد.
شهید مدنی (ره) قبل از شهادتش در تبریز دو تا جیب داشت یک جیب برای مخارج زندگی اش و جیب دیگر برای کمک به فقیران. وقتی قبل از نماز جمعه آخرش می خواست به سائلی کمک کند جیب کمک به فقرایش خالی بود که انگار سهم فقرا از جیبش تمام شده و زمان شهادتش فرا رسیده بود.
یک شب ماه مبارک رمضان برای مناجات و زیارت وارد حرم حضرت علی (ع) شد و به حدی غرق در عبادت و نیایش بود که نزدیک اذان شد و فقط توانست چند جرعه ای آب بنوشد. وقتی که سرتا پا در حال گوش کردن به صحبت های دیگران بود دستش را جلوی دهانش می گرفت و علاوه بر توجه به مخاطب به صورت پنهانی ذکر هم می گفت. شهید مدنی وقتی در دره مرادبیگ بود هیچ خانم بدحجابی وارد آن منطقه نمی شد اصلا مردم آن محله با حمایت شهید مدنی یک پرده ای نصب کرده بودند که ورود افراد بی حجاب ممنوع است و شهربانی وقت هم جرأت نداشت آن پرده را بردارد.
پیش از پیروزی انقلاب وقتی شهید مدنی در نجف زندگی می کرد شهید نواب از وی تقاضای کمک مادی برای مبارزه با حکومت کرده بود که شهید مدنی کتابهایش را می فروشد و پولش را برای خرید اسلحه در اختیار شهید نواب می گذارد.
وقتی کسی به ایشان مراجعه می کرد به حدی مخلص بود که سعیش براین بود که کار خیر را پنهانی انجام دهد. چون منظورش فقط خدا بود و با پیروزی انقلاب برای خودش مرتبه خاصی قائل نبود و هر چه را که داشت را برای خدا می دانست.
بعد از پیروزی انقلاب شخصی که از طرف امام راحل(ره) به امامت نماز جمعه منصوب نشده بود به عنوان پیشنماز می ایستاد و شهید مدنی با علم به این موضوع، برای وحدت بیشتر مردم چند صف عقب تر با تواضع و بی آلایش نماز را پشت سر او به جا می آورد.
در دوران انقلاب، همافرا اعتصاب کرده بودند و فرمانده پایگاه، تعدادی از این افراد را زندانی کرده بود. شهید مدنی با فرمانده پایگاه تماس گرفت و برای او مهلت تعیین کرد تا آن ها را آزاد کند و اگر این کار را نکند مردم را جمع می کند و پایگاه را می گیرد که فرمانده از ترس می لرزید.
بعد از پیروزی انقلاب شهید مدنی پیشنماز نماز ظهر و عصر مسجد جامع بود و به حدی با ایمان و متواضع بود که اصلا برایش مهم نبود صف های پشت سرش پر باشند یا خالی. به حداقل امکانات زندگی قانع بود و سعی می کرد بتواند خیلی از خصایل حضرت علی (ع) را در خودش زنده کند.
نماز جمعه اش پر شور بود و روح معنوی داشت و در خطبه های پربارش مسائل اجتماعی فراوان نقل می کرد وقتی جایی باید تذکر می داد نصیحت می کرد به حاضرین نگاه می کرد و مثلا اگر در بین نمازگزاران مسئولان استانی را نمی دید تذکر می داد. اهل رودربایستی نبود و صلابت داشت. مدیریتش به گونه ای بود که هر وقت می خواست با کسی تماس بگیرد مانعی پیش رویش نمی دید چون خودش انسان بزرگی بود. براحتی به مسئولان و دفتر نخست وزیر زنگ میزد و پیگیر بود.
مردم شهید مدنی را از جان و دل دوست داشتند و وقتی حکم نمایندگی امام جمعه شهر را به او دادند جمعیت عظیم همدان به استقبال وی رقتند. وقتی امام خمینی (ره) می خواست از پاریس به ایران بیاید ده ها اتوبوس مردم را سوار کرد و برای استقبال برد.
وقتی شبستان مسجد جامع خراب شد دوباره توسط ایشان ساخته شد. شهید مدنی بنیانگذار صندوق قرض الحسنه مهدیه است که وقتی هیئت امنای صندوق تصمیم به راه اندازی آن می گیرند مقدمات را فراهم می کند و پولی کنار می گذارد و آقای حسینی را نزد مرحوم آیت الله آخوند (ره) می فرستند که نظر ایشان را جویا شود که آیت الله آخوند (ره) هم، این اقدام را تایید می کنند و خودشان هم مبلغی برای صندوق می دهند.
مردم همدان به پیروی از شهید مدنی راه ورود نظامیان به تهران را بستند
حجت الاسلام سید حسن فاضلیان نیز در مورد حماسه 21 بهمن ماه سال 57 در همدان اظهار داشت: از آنجا که حکومت ستم شاهی از ساعت 16 بعد از ظهر 21 بهمن ماه 57 حکومت نظامی را در تهران اعلام کرده بود، مردم انقلابی در تهران در شرایط سختی به سر می بردند ارتش تهران به ستون زرهی کرمانشاه دستور داده بود تا همراه با مهمات و تانک ها و نیروهای برای سرکوب انقلابیون به تهران بیایند.
وقتی این خبر را به آیت الله مدنی رساندند ایشان فرمودند باید از حرکت این ستون جلوگیری شود و دستور دادند مردم راه ورود نظامیان به سمت تهران را بستند.
شهید مدنی با حضور در ابتدای صف های اقشار مختلف مردم سینه خود را سپر کردند و در برابر نظامیان فرمودند: باید گلوله های خود را در سینه من شلیک کنید تا بگذارم از این جا عبور کنید و باید از روی جنازه ما رد شوید تا به تهران برسید در همین جا ستون از حرکت باز ایستاد و ارتشیان و نظامیان تسلیم و خلع سلاح شدند.
سلاح ها، لوازم مربوط به تانک ها و آذوقه های آنها را به دستور شهید آیت ا... مدنی به محل های امن منتقل کردند.
ضمن اینکه این تیپ زرهی با آذوقه ای برابر با آذوقه یک ماه سربازان به سمت تهران می رفتند ک تماماً توسط انقلابیون در همدان ضبط شد و در حیاط منزل ما انبار شده بود.
در نتیجه خلع سلاح شدن ستون زرهی ارتش در 21 بهمن ماه در همدان و به رهبری آیت ا... شهید مدنی که اگر مدیریت ایشان نبود یا نیروهای ارتش از این مسیر عبور کرده و به تهران می رسیدند و یا صدها کشته و زخمی در این واقعه در همدان بر جای می ماند ولی تدبیر این مرد خردمند موجب شد که دست تهران از این ستون کوتاه شود و در نتیجه در شب 22 بهمن ماه ندای تکبیر بلند شد و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.
پیروی از رهبری مهمترین عامل موفقیت شهید آیت الله مدنی بود
در ادامه تقی نادی اظهار کرد: واقعه 21 بهمن ماه در همدان زمینه قبلی داشت و آن هم تبعید آیت الله مدنی از ناحیه حکومت طاغوتی بود.
آیت الله مدنی در سال 57 در منزل پدر بزرگم زندگی می کردند، در شب 20 بهمن بسیاری از بچه های انقلابی در منزل آیت الله جمع شده بودند که زمان نزدیک به آغاز شب بود، تلفن منزل آی ا... به صدا در می آید و یک نفر گوشی را برداشته و به شهید مدنی می دهد و در پشت خط به مدنی می گویند فرمانده تیپ 3 زرهی همدان گفتند که از سوی تهران دستور رسیده تا از کرمانشاه یک ستون نظامی برای سرکوب انقلابیون تهران در روز 21 بهمن ماه به سمت تهران حرکت کنند و از ما نیز درخواست همکاری کردند که ما مسلمانیم و در رکاب امام می باشیم و نمی خواهیم خون مردم خود را بریزیم.
این فرمانده در ادامه به آیت الله پیشنهاد می دهد تا با ایجاد صحنه ای از حرکت مردم و مقاومتشان در برابر نظامیان، مدتی بعد تسلیم شوند ضمن اینکه این فرمانده از قطعیت پیروزی انقلاب آگاهی نداشت و احتمال درگیری ها ی جزیی هم دادند.
آیت الله مدنی علاوه بر مدیریت خوب دارای ابهت خاصی بود چرا که وی غیر حضوری و بدون سخنرانی در بین مردم و تنها توسط عده ای خاص در شب 20 بهمن ماه برای حرکت مردم و تجمع مردم در مسیر تانک ها و ارتشیانی که به تهران می رفتند برنامه ریزی کرد.
مردم همدان آشنایی دیرینه ای با شهید مدنی داشتند
برنامه ریزی شد تا عده ای تعدادی نارنجک و مواد منفجره در پل های مسیر تانک ها جاسازی کنند تا به این نحو از ورود تانک ها جلوگیری شود که این طرح به انجام نرسید.
حوالی ساعت 9 صبح بود که مردم انقلابی دسته دسته شروع به حرکت و تجمع در میدان بار فعلی همدان کردند که وقتی ما رسیدیم با حیرت به کوه بزرگی از ماشین های اسقاطی تخته، درب، چوب و آهن آلات برخوردیم که مردم به عنوان مانعی برای جلوگیری از حرکت تانک ها ایجاد کرده بودند، اما مردم در نزدیکی پادگان شهید قهرمان نیز تجمع داشتند که حوالی ساعات 11 تانک ها رسیدند.
مردم به محض ورود تانک ها هجوم آوردند و مقداری با مقاوت سربازان مواجه شدند که یک تن نیز در این واقعه به شهات رسید این اقدام حول و هوش 30 دقیقه تا یک ساعت به طول انجامید تا تسلیم نیروها را در پی داشت ضمن اینکه شهید مدنی خود نیز در این تجمع حضور داشت.
هر ماشینی که از این مسیر حرکت می کرد نگه می داشتند تا غنایم و اسلحه های توقیف شده را به مکان های امن منتقل کنند سپس همه در منزل شهید مدنی جمع شدند و به دلیل انبار کردن سلاح ها به مدت 10 الی 15 روز بچه ها نگهبانی می دادند.
خصلت پیروی از ولایت فقیه که مدنی داشت و عاشقانه از رهنمودها و فرامین امام راحل پیروی می کرد موجب موفقیتش شد ضمن اینکه خود را سرباز مخلص امام می دانست که این از خصوصیات بارز وی بوده است.
21 بهمن ماه سال 57: مقاومت مردم اسدآباد در برابر ستون زرهی ارتش
مردم انقلابی اسدآباد با دیدن ستون زرهی ارتش که به سمت همدان در حال حرکت بود، در مسیر گردنه اقدام به پرتاب سنگ و سایر اشیاء به سمت این ستون نمودند که با تیراندازی از آنان و تعدادی از انقلابیون مجروح شدند و مردم مجبور به ترک مسیر شدند.
21 بهمن ماه سال 57: نخستین پایگاه هوایی کشور آزاد شد
اسلحهخانه پایگاه سوم شکاری توسط همافران انقلابی تصرف گردیده و تمامی امور پایگاه در اختیار آنان قرار گرفت و بدین ترتیب پایگاه هوایی همدان به عنوان اولین پایگاه کشور به دست انقلابیون افتاد.
22 بهمن ماه 57: پیروزی انقلاب در پایتخت و کشور
حماسه جلوگیری از حرکت ستون زرهی لشکر 81 کرمانشاه که برای سرکوب کردن حرکت انقلابی مردم تهران عازم پایتخت بودند، توسط مردم انقلابی همدان با محوریت آیت الله سید اسدالله مدنی، به وقوع پیوست. در این حرکت که از صبح آغاز شد مردم از همدان، بهار و مریانج فوج فوج خود را به مسیر جاده کرمانشاه رسانیده و با ایجاد موانع از حرکت ستون جلوگیری نمودند. با این اقدام مردم همدان پیروزی انقلاب در پایتخت و به دنبال آن در کشور قطعیت یافت.