شهید مدنی رضوانالله تعالی علیه، هر جا که قدم میگذاشت آثاری از قبیل مدرسه، مسجد، درمانگاه، صندوق قرضالحسنه و غیره از خود به یادگار میگذاشت. چون خود را وقف جامعه کرده بود و از هیچ خدمتی دریغ نداشت.
کد خبر: ۲۵۶۸۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۱
روایتی از رزمنده دفاع مقدس «احمد فتحی»؛
بیدار شدم و دیدم داخل تویوتا هستم. تمام بدنم درد میکرد و پاهایم میسوخت. صدای دلنشین اذان از رادیو بلند بود. صدایی که مثل آب خنک دردهایم را کم کرد...
کد خبر: ۲۵۴۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۵
روایتی کوتاه از دفاع مقدس؛
روی شانه خاکی جاده سنگر گرفتیم و جواب تیرهایشان را دادیم. آتش شدیدی بینمان در گرفت. با هر شلیک ما، بچهها تکبیر میگفتند. جای تعجب بود که وقتی آنها هم به سمت ما شلیک میکردند، صدای تکبیرشان بلند میشد.
کد خبر: ۲۵۰۰۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
یکی از شبها که تمامی بچه ها توی سنگرهایشان استراحت میکردند، صدای گریهای توجه همه را به خودش جلب کرد. رفتیم بالای سرش. نشسته و زانوهایش را بغل کرده بود. گفت که خواب مسلم را دیده، توی خواب به او گفته: «بی معرفتها، چرا امانتی منو که جا مونده برام نمیفرستید؟»
کد خبر: ۲۳۲۰۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۴
یکی از رزمندگان دفاع مقدس گفت: در جریان عملیات والفجر 8 یکدفعه گلوله توپی کنارمان اصابت کرد و گرد و خاکی بلند شد. همراه با انفجار گلوله، صدای همرزمم هم بلند شد که گفت: «وای گردنم، آخ گردنم، کمکم کنید!»
کد خبر: ۲۲۸۵۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۰۴