نمی از ایثار (23)؛

فاتحه‌خوانی یک شهید برای یک جانباز

وقتی نارنجک منفجر شد، تو روی شانۀ من افتادی. فکر کردم با من شوخی می‌کنی! اما بعد از چند لحظه احساس کردم که شانه‌ام خیس شده است. وقتی روی آن دست گذاشتم، دیدم که شانه‌ام پر از خون است. فهمیدم که مجروح شده‌ای...
کد خبر: ۲۵۷۴۶۱
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۵ - 17September 2017
فاتحه شهید برای جانبازبه گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، کتاب «نمی از ایثار» مشتمل بر مجموعه خاطرات دوران دفاع مقدس رزمندگان شهرستان ابرکوه است که به قلم «محمدرضا بابایی‌ ابرقویی» به رشته تحریر درآمده و توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان یزد منتشر شده است.
 
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و  از خاطرات جانباز «رحمن عمیقی» از استان یزد است.

...در عملیات بیت‌المقدس آن‌قدر دشمن به ما نزدیک شده بود که بین ما و آن‌ها تنها یک خاکریز فاصله وجود داشت. به طوری که با پرتاب نارنجک با هم درگیر بودیم. ناگهان یکی از نارنجک‌های مزدوران بعثی جلوی سنگر ما افتاد و منفجر شد. از آن پس دیگر چیزی نفهمیدم.

دوست و همسنگرم «محمدحسین حاتمی‌زاده» بعدها تعریف کرد: وقتی نارنجک منفجر شد، تو روی شانۀ من افتادی. فکر کردم با من شوخی می‌کنی! اما بعد از چند لحظه احساس کردم که شانه‌ام خیس شده است. وقتی روی آن دست گذاشتم، دیدم که شانه‌ام پر از خون است. فهمیدم که مجروح شده‌ای. وقتی بیشتر دقت کردم دیدم که از سرت چیزهای سفیدی همراه با خون خارج می‌شود. فکر کردم که آن‌ها مغز سرت است كه با خون بيرون می‌آيد.

پیش خودم گفتم تو هم شهید شدی و از میان ما رفتی!! همان‌جا برایت فاتحه‌ای خواندم. من جانباز شدم اما «محمدحسین حاتمی‌زاده» که برای من فاتحه خواند، در اسفندماه 1363 در سمت فرماندهی گردان تخریب لشکر 33 المهدی در عملیات بدر به شهادت رسید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار