بازخوانی برگی از تاریخ دهه شصت؛
چه کسی منافقین را فرزند خود خواند؟
نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین بیشتر و بالاتر است.
به گزارش گروه سایر رسانههای
دفاع پرس، اردیبهشتماه 60 همچنان با افزایش بمبگذاریها و درگیریهای خیابانی، تشنج اجتماعی و سیاسی در کشور روبه گسترش بود و نقش سازمان مجاهدین خلق در تنشآفرینی و آشوبگری آشکارتر میشد.
در هفتم اردیبهشت، هواداران سازمان در ادامه سلسله درگیریها در سایر شهرستانها، به بهانه برگزاری راهپیمایی، درگیری خیابانی گستردهای در تهران پدید آوردند که به کشته شدن سهنفر و مجروح شدن دهها نفر انجامید.
کشته شدن دو نفر در درگیریهای مجاهدین خلق با نیروهای انقلاب
روزنامه انقلاب اسلامی و میزان در انعکاس اخبار این رویداد و سایر موارد مربوط به سازمان، عمدتاً مخالفان را مقصر جلوه داده و نهادهای انقلابی را متهم میساختند و هواداران سازمان را مظلوم و حق به جانب نشان میدادند. در چنین فضایی، در دوازدهم اردیبهشت ماه 1360 مقالهای از مهندس مهدی بازرگان در روزنامه میزان به چاپ رسید که واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. حتی عنوان مقاله مناقشاتی را در پی داشت: «فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم» از یک سو خطاب به رجوی و اعضا و هواداران وی و از سوی دیگر خطاب به جوانان حزب اللهی و طرفدار نظام. بازرگان مقاله مزبور را اینگونه شروع کرده بود:
«به هر دو شما، سازمان مجاهدین خلق و به گروهها و نهادهایی که عنوان مکتبی اختیار کردهاید، فرزند می گویم و هر دو را برادر همدیگر می دانم»
بازرگان در ادامه مجاهدین خلق را فرزندان نهضت آزادی خوانده خطاب به آنان نوشت:
«مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید، در سال 1343 که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید، بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید.»
بازرگان با نیروهای پیرو خط امام و مکتبی نیز همین گونه سخن گفته بود:
«شما مکتبیها نیز با همه تندی و تلخی و بد خلقی که دارید از ما هستید ... افکار و اعتقادات اسلامی، اجتماعی، سیاسی همهتان، مستقیماً یا با واسطه از تفسیرها، تعلیمات، کتابها و سخنرانیهای امثال طالقانی، شریعتیها (پدر و پسر)، مطهری، دکتر سحابی و من درست شده است که همگی رسماً یا فکراً نهضتی بودیم. عقد ارادت و اخوتتان با روحانیت و با امام امت را ما بستیم.»
سرمقاله مهندس بازرگان که در آن منافقین را فرزند خود خطاب میکند
وی در شرایطی که ماهیت مواضع التقاطی و ضد نظام سازمان آشکار شده بود، ضمن بر شمردن ویژگیها و خصایص مشترک برای هر دو طیف مخاطب، با نوعی مصادره به مطلوب، هر دو جریان را دارای جوهر صداقت و اخلاص دانسته و ایشان را به ترک منازعه و ختم دعوا نصیحت میکند.
تعبیرات و تمهیدات مهندس بازرگان بدین جهت بود که اعلام نماید همانگونه که به لحاظ عاطفی، احساس و نگاه یکسانی به هر دو جریان دارد، هر دو را در عمل سیاسی نیز همانند میداند. هم مجاهدین خلق و هم جوانان طرفدار نظام، نیروهایی صادقاند که راهی غلط میپیمایند و به همین خاطر از آنها میخواهد که دست از دشمنی با یکدیگر بردارند؛ چرا که آن قدر مشترکات برادرانه دارند که باید همدیگر را در آغوش بگیرند! سپس بازرگان با قلمی کنایه آمیز و ذکر نکات منفی و مثبت، مشترکات فرزندان مجاهد و مکتبی، خود را بر میشمرد. از جمله خطاب به مکتبیها مینویسد:
«اگر مجاهدین خلق التقاطی هستند، و معتقدات اسلامی و انقلابی خود را اصرار دارند بر مبنای اصول مارکسیسم بنا نمایند و درخت ایدئولوژی آنها ریشه مارکسیستی دارد، درخت ایدئولوژی شما هم میوههای مارکسیستی دارد، زیرا که اهل قهر و انتقام و انهدام هستید که به هیچ وجه با روح اسلام دمساز نیست و عناد خاص با سود و مدیریت خصوصی داشته اگر دستتان برسد هر چه سرمایه و مالکیت و معامله است از بین برده، کشور را یکسره ملی، یعنی دولتی میکنید.»
وی در این مقاله که مبتنی بر پذیرش و مفروض دانستن ادبیات رایج سازمان درباره نیروهای پیرو خط امام نگاشته شده بود، انقلابیگری به مثابه هدف، تأیید رهبری امام، التقاطی بودن، انحصارگرایی، ایراد تهمت و تعرض و مخالفت با آمریکا را از نمونههای مشترکات برادرانه بر شمرده و با بهره گیری از ایهام و ابهام، طرفین را در وضعیت تنش و درگیری موجود آن زمان تقریباً به یکسان مقصر جلوه میداد.
آشکار بود که توصیف و تحلیل مهندس بازرگان با واقعیات فاصله زیاد داشت و پیش از آن که حاوی نکته بدیع و راه گشایی باشد، صرفاً نمایانگر ژست بی طرفانه و میانجی گرانه فردی محسوب میشد که خود و همفکران و گروه تحت سرپرستیاش در درگیریهای آن زمان، به عنوان مؤتلف بنی صدر، یک پای اصلی مشکلات و تنشها محسوب میشدند. اما این مواضع ظاهراً میانه مهندس بازرگان، در شرایطی که مقدمات شورش مسلحانه سازمان در حال بروز و ظهور بود و علائم آن به چشم میخورد، یک انگیزه اصلی دیگر را هم در بر داشت.
بازرگان در بخش دیگری از سرمقاله خود با تعریف از مجاهدین مینویسد:
یکدیگر را گروهک نخوانید. مجاهدین عده قلیل نیستند و نفوذ عجیب در دختر و پسرهای دانشآموز و دانشجو و در مدارس دارند. مکتبیها نیز هم فراواناند هم فداکار، متشکل و مجهز و ستون فقرات انقلاب. منحرف هستید اما نه منافقید، نه مرتجع و نه مزدور اجانب. اصلا این چه حرفی است که هر کس با ما اختلاف داشت بجای آنکه بگوییم در اشتباه یا خطاکار است، بگوییم مزدور دشمنان است.
بر اساس همین مقاله بازرگان بود که بعدها امام خمینی (ره) ضرر نهضت آزادی را بیشتر از منافقین دانستند و این گروهک را غیرقانونی اعلام کردند. حضرت امام در سال 66 و در جواب نامه حجتالاسلام محتشمیپور درباره نهضت آزادی فرمودند: به حسب این پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان، و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین (این فرزندان عزیز مهندس بازرگان) بیشتر و بالاتر است.
منبع:مشرق