2 روایت کوتاه از فرمانده تیپ تخریبچی‌ یگان فاتحین+ تصویر

شهید امین کریمی در هشتمین روز ماه محرم به همراه هفت نفر دیگر از رزمندگان ایرانی حاضر در سوریه به شهادت رسید؛‌ وی از نیروهای نخبه تخریبچی و از ورزشکاران رزمی کار کشورمان بود.
کد خبر: ۲۶۲۸۵۴
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۲ - 21October 2017
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، محرم سال 1394 در بحبوحه جنگ سوریه و در روز تاسوعای حسینی 8 تن از رزمندگان مدافعان حرم که برای دفاع از حریم آل الله به سوریه رفته بودند به شهادت رسیدند. شهیدان عبدالله باقری، مصطفی صدرزاده، پویا ایزدی، امین کریمی، حجت اصغری، ابوذر امجدیان، سجاد طاهرنیا و روح‌الله طالبی‌اقدم درست در یک روز و در کیلومترها دور‌تر از کشورمان ارزشمندترین داشته خود یعنی جانشان را فدا کردند.
 
فرمانده شجاع تخریبچی

شهید امین کریمی که اصالتا اهل مراغه و ساکن تهران متولد فروردین‌ماه سال 65 بود. فارغ التحصیل رشته کامپیوتر، دانشجوی کارشناسی رشته الکترونیک و ورزشکار حرفه‌ای رشته‌های رزمی هم بود و در عین حال از نیروهای زبده تخریبچی محسوب می‌شد. همرزم شهید در خاطره‌ای از او می‌گوید:

آقا امين خيلی در كار تخريب و چک و خنثی ماهر و استاد بود. در سوريه بمب‌ها و تله‌های انفجاری زيادی را از دشمن خنثی كرد بود، حتی گاهی اين بمب‌ها را به صورت خنثی نكرده از جا می‌کند و به مقر می‌آورد، به قدری اين بمب‌های خنثی نشده زياد بود كه اگر منفجر می‌شد پايگاه نظامی تا شعاع یک كيلومتری آسيب می‌ديد.

من به آقا امين می‌گفتم اين همه بمب را می‌خواهی چيكار كنی؟! با خنده می‌گفت نگران نباش به وقتش اين بمب‌ها را بلای جان خودشان می‌كنم و برای خودشان تله انفجاری درست می‌كنم. الحق كه فرمانده شجاع تيپ تخريبچی‌های يگان ويژه فاتحين بود.
 
دو روایت کوتاه از فرمانده شهید شجاع تخریبچی+ تصویر 
 
غذایی که از شهید به نیازمند رسید

برادر شهید کریمی نیز تعریف می‌کند: امين با  اغلب ناحيه‌ها و پايگاه‌های بسيج نواحی مختلف تهران ارتباط داشت و فعالیت می‌کرد. یکی از ناحیه‌هایی که خیلی با آن‌ها همراه بود و از سال 87 در آن کار می‌کرد ناحیه 135 فتح المبین بود.

در ایام محرم برای عزاداری بيشتر اوقات به امامزاده علی اكبر چيذر و هيأت سيدالشهدا می‌رفت و برای هرچه منظم‌تر برگزار شدن اين عزاداری باشكوه همراه دوستانش به هیأت کمک می‌کرد.

در ایام محرم بود که یک روز مثل همیشه آماده شد تا به هیأت برود، من هم خواستم همراهش بروم، قبول کرد و گفت عیبی ندارد، بیا. به هیأت رسیدیم، بعد از احوالپرسی با دوستانش مشغول خدمت به عزاداران شد. بعد از 2 ساعت که مراسم تمام شد فکر کردم که قرار است به خانه برویم، دوستانش سه تا غذا دادند تا به منزل ببریم.

تقریبا ساعت 12 شب بود که سوار ماشین شدیم تا به سمت خانه حرکت کنیم در مسیر چشم امین به یک کارگر شهرداری افتاد که محوطه کنار اتوبان شهید بابایی را جارو می‌زد. همان لحظه ماشین را نگه داشت و به من گفت: «آن سه تا غذا را به من بده» گفتم برای چه؟ گفت: «می‌خواهم غذاها را به این بنده خدا بدهم.» گفتم: امین من خودم گرسنه هستم حداقل لطف کن و یکی از غذاها را کنار بگذار. گفت می‌روی خانه مادر غذا درست کرده، می‌خوری. دیگر حرفی نزدم.

امين پياده شد و سه تا غذا را بعد از احوالپرسی به او داد. بنده خدا خیلی خوشحال شده بود، مثل اینکه واقعا خسته و گرسنه بود. بعد از آن سوار ماشین شدیم و به منزل آمدیم.

انتهای پیام/ 141
نظر شما
پربیننده ها