به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، جامعه قرآنی کشور به نیابت از قاریان، اساتید، فعالان و مربیان قرآنی به دیدار خانواده شهید «علی یزدیان» رفتند تا الگوی زندگی این شهید را به جامعه معرفی کنند. شهید یزدیان متولد سال 43 و از رزمندگان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود که در سال 63 به شهادت رسید.
صادقی داماد خانواده و همرزم شهید یزدیان در ابتدای این دیدار با اشاره به نحوه آشنایی خود با شهید گفت: شروع دوستی ما با علی آقا در مسجد بود، به اتفاق برای عملیات به منطقه اعزام شدیم، ایشان طلبه بود و بعد از دیپلم به حوزه رفت.
وی افزود: صبح ها با دوچرخه به کلاس درس حاج آقا مجتهدی می رفت. عصرها کلاس قرآنی برای بچه های بسیج برگزار می کرد. بسیار مقید به انجام فرایض دینی از جمله نماز جمعه و دعای کمیل و توسل بود ولو شده با دو نفر از بچه ها همیشه دعای توسل شب های سه شنبه را می خواند.
صادقی به نحوه شهادت شهید یزدیان اشاره کرد و افزود: همرزمش تعریف می کرد ایشان تیر به دستش خورده بود و در عین حال مجروح ها را به عقب هدایت می کرد. دیده بود که عراقی ها بالای سر بچه آمدند و تیر خلاص زدند. وقتی پیکرش برگشت از جمله مواردی که باعث شناسایی شد همین تیر خلاصی بود.
خواهر شهید یزدیان با اشاره به ویژگی های شهید گفت: یکی از شاخصه های ایشان صبوری و منضبط بودنش بود. یکی از عملیات ها ترکش خورده بود، وقتی به خانه بازگشت برای اینکه پدر و مادر ناراحت نشوند لبخند می زد. بعد گذشتن زمان زیادی، به تازگی ایشان را شناختم که چقدر منضبط بود. با اینکه وضع مالی خانواده متوسط بود ولی به دانشگاه رفت و همیشه افتخار می کرد که از پایین شهر به دانشگاه رفته است.
وی افزود: همیشه لبخند به لب داشت. حرف هایی که می زد سطح بالا بود. آن زمان که فضای مجازی به این صورت وجود نداشت همه مطالب قرآن را دستنویس می کرد. کتابخانه ای داشت که همه کتاب ها را به عنوان هدیه قرآنی به دوستان قرآنیش داد.
خواهر شهید یزدیان بیان کرد: به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. پدر تا لحظه آخر برای شهادت برادرم بی تابی می کرد. سال 75 که پیکر بازگشت مادرم از دنیا رفته بود.
صادقی به فعالیت های قرآنی شهید اشاره کرد و گفت: کار قرآنی مسجد امام رضا(ع) از قبل انقلاب آغاز شد. سالی نبود که کلاس ها در مسجد تشکیل نشود. علی یکی از کسانی بود که در این کلاس ها شرکت می کرد، در لشکر هم به میداندار لشکر معروف بود. آن زمان حقوق 2 هزار و دویست تومنی به رزمنده ها می دادند، علی یکبار وقتی حقوقش را گرفت همه آن را به صندوق کمک به جبهه ریخت.
وی افزود: مادرش وابستگی شدیدی به علی داشت، زمانی که می خواست به جبهه اعزام شود به من گفت چه کار کنم، گفتم سعی کن اول رضایت خانواده ات را بگیری و بعد بروی.
خواهر شهید یزدیان بیان کرد: زمانی که طلبه شد من تازه ازدواج کرده بودم مدام نامه می نوشت و توجه خاصی به من داشت. وابستگی زیادی به ایشان داشتم، بعد از شهادت خیلی سال گذشت تا توانستم به شهادتش عادت کنم.
خواهر شهید از رضایت مادر برای رفتن برادر به جبهه گفت و ادامه داد: مادر با وجودی که سواد نداشت ولی علاقه زیادی به امام حسین(ع) داشت. حتی بعد از مفقودالاثر شدم برادرم یک بار ندیدم مادر گریه و بی تابی کند.
خواهر شهید یزدیان از انس پدر با قرآن و تربیت قرآنی فرزندان اینطور روایت کرد: لحظه احتضار پدر من در کنار ایشان بودم. از کودکی با خاطر دارم که پدر چقدر با قرآن انس داشت. آن لحظه وقتی لباس پدر را باز کردم سینه ایشان می درخشید. پدر یک کارگر ساده بود اما همیشه سفارش می کرد که در زندگی قانع باشید و بیشتر از آنچه در می آورید نخواهید.
انتهای پیام/ 141