«فروغ چیت سازان» خواهر شهید تازه شناسایی شده «مهدی چیت سازان» در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید اظهار داشت: پنج سال از من بزرگتر بود. وی بسیار شخصیت شاد و شوخطبعی داشت. حدود هفت ماه از خدمت سربازیش باقی مانده بود که در سال 67 بر اثر تک دشمن، پیکرش مفقود شد.
وی ادامه داد: در آن مقطع زمانی من ازدواج کرده بودم و از آنجایی که در اهواز نیز زندگی میکردم، برای من نامه مینوشت و ما را از حال خودش باخبر میکرد. هر زمان هم که مرخصی میگرفت، ابتدا به خانه ما میآمد.
خواهر شهید در بیان خاطرهای از برادرش، گفت: من باردار بودم. یک شال گردن برای خودم بافتم. وقتی شال تمام شد، احساس خوبی نداشتم. از اینکه مقدار زیادی برای بافتن این شال گردن هزینه کردهام، ناراحت بودم. مهدی طاقت ناراحتی من را نیاورد. شال را برداشت و از خانه بیرون رفت. ساعتی بعد با مقداری پول به خانه آمد و گفت که آن را فروخته است. در حالی که تعجب من را میدید، گفت: «اگر کسی بخواهد پولی در بیاورد، با تلاش میتواند».
وی در خصوص روزهای چشمانتظاری عنوان کرد: مهدی جهت مقابله با آخرین حملات دشمن، همراه با دیگر رزمندگان حضور داشت. تمام اعضای خانواده نگران وضعیت برادرم در خط مقدم بودند. بعد از امضای قطعنامه به ما خبر دادند که پیکر مهدی مفقود شده است. هیچ کس نیز شهادت او را ندیده بود.
خواهر شهید ادامه داد: مدتی به ما خبر دادند که فیلمی از اسارت رزمندگان وجود دارد. من و مادرم برای شناسایی مهدی به هلال احمر رفتیم. آن فیلم از دور گرفته شده بود اما از نحوه راه رفتن و استخوان بندی، اعلام کردیم که فردی که از پشت سر دستهایش را روی سرش گذاشته، مهدی است. منتظر بودیم که اسم مهدی را در میان اسامی اسرا اعلام کنند، اما خبری نشد.
وی خاطرنشان کرد: دو سال پس از مفقودی مهدی، یکی از همرزمانش گفت که برادرم در حین درگیری تیری به پایش خورد، نیروهای دشمن او را سوار ماشینی کردند و بردند. حرفهای ضد و نقیضی به ما میزدند. چند سال بعد از مفقودی و بازگشت آزادگان یقین یافتیم که برادرم شهید شده است.
خواهر شهید با بیان این که در لیست پناهندگان هم به دنبال نام برادرم گشتیم، گفت: پدرم دو سال پیش از شهادت برادرم فوت کرد اما مادرم سالها چشم انتظار بازگشت مهدی بود و نهایتا چهار سال پیش به رحمت خدا رفت. مادرم میگفت: «مهدی زرنگ است. حرف زور را هم قبول نکرد بنابراین امکان ندارد که تسلیم دشمن یا شهید شده باشد.» به همین جهت مادرم اجازه نداد تا در طی این سالها مراسم یادبودی برای برادرم برگزار کنیم.
وی افزود: پیش از فوت مادرم، جمعی از مسئولین نیروی انتظامی به منزل ما آمدند و اعلام کردند که شهادت مهدی قطعی است اما باز هم مادرم باور نمیکرد.
انتهای پیام/ 131