ناصر با حضور در میان دانشجویان پیرو خط امام افتخار تسخیر لانه جاسوسی نصیبش شد و نقش فعالی را در انقلاب ایفا کرد و بعد از آرام شدن این ماجرا در صف پاسداران انقلاب در آمد و راهی کردستان شد.
مدتی بخشدار جبالبارز استان کرمان شد و در خدمت به مردم محروم منطقه بسیار کوشید، ناصر در خرداد1361 در خرمشهر شهید شد.
حضرت امام را خیلی دوست داشت و همیشه سفارش میکرد برای ایشان دعا کنیم و شعار دل و زبانش در هر جا که حضور پیدا میکرد «پیروی از خط امام و دفاع از اسلام» و دعایش «توفیق شهادت» بود و با تمام وجود خود را برای شهادت آماده میکرد. ناصر به پدرش میگفت: «بابا شما چند پسر دارید یکی را در راه خدا بدهید».
موقع شهادت ذکرش «یا مهدی» بود
ناصر آرزو داشت مستقیماً شهید نشود، همیشه میگفت: «اول اسیر و شکنجه شوم و بعد بر اثر شکنجه به شهادت برسم».
وقتی ناصر شهید شد و خبر شهادت ناصر را برایم آوردند،
همرزمش گفت: تا زمانی که ناصر به بیمارستان منتقل شد ذکر «یا مهدی» از زبانش
قطع نشد و با ذکر «یا مهدی» به شهادت رسید.
خدا رو شکر میکنم که ناصر شهید شده، ناصر لیاقتش شهادت بود. او در زمانی هم که بخشدار بود به مردم بسیار خدمت میکرد، یک خدمتگزار واقعی برای مردم بود.
ناصر در زندگی بسیار ساده میپوشید و ساده غذا میخورد، همکاران ناصر میگفتند: یک شب خواستیم مهمان بخشدار شویم. ناصر با آغوش باز قبول میکند که امشب از آنها پذیرایی کند. سفره پهن میشود و ناصر با یک ظرف ماست و پیاز وارد میشود و همه میپرسند این شام امشب است؟
ناصر می گوید: تازه این دو نمونه غذا است، هر کس یک نمونه را انتخاب کند.