چند روایت خواندنی از امام رضایی‌ها و کرامات امام رئوف

همه ما از امام رئوف و مهربانی‌های بی‌اندازه‌اش نسبت به خودمان خاطراتی داریم. مهربانی‌هایی که گاه در سخت‌ترین شرایط دست‌مان را گرفته و گاه برای زندگی‌مان سرنوشت ساز بوده است. در ادامه 5 روایت خواندنی از کرامات امام هشتم را می‌خوانیم.
کد خبر: ۲۶۷۰۹۲
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۷ - 19November 2017
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، همه ما از امام رئوف و مهربانی‌های بی‌اندازه‌اش نسبت به خودمان خاطراتی داریم. مهربانی‌هایی که گاه در سخت‌ترین شرایط دست‌مان را گرفته و گاه برای زندگی‌مان سرنوشت ساز بوده است. در همین‌باره با چند نفر از زائرین و مجاورین حضرت هم صحبت شده‌ام که خواندن صحبت‌های آنان در روز شهادت امام رضا علیه‌السلام خالی از لطف نیست.


امام رضا (ع) باعث شد از یک دختر بی‌حجاب به یک دختر نماز شب خوان تبدیل شوم


مهبانو رحمتی دختر دهه شصتی است که کامپیوتر خوانده و تمام زندگی‌اش را مدیون امام رضا علیه‌السلام می‌داند:«اولین باری که قرار بود با خانواده‌ام با مشهد برویم، هیچ احساس خاصی نداشتم، اما همین که چشمم به ضریح افتاد، دیگر دلم نمی‌خواست آن حال خوشم تمام شود. اصلا دوست نداشتم از مشهد برگردم. آن زمان‌ها من دختری بودم که چادر سر نمی‌کرد، نمازهایش یکی در میان قضا می‌شد و در کل از نظر اعتقادی خیلی پایبند نبودم، اما هر بار سفر به مشهد باعث تحولات اعتقادی در من شد. اول شروع به رعایت حجاب کردم، بعد رفته رفته نمازهایم مرتب شد و بالاخره به نماز شب خواندن رسیدم. به قول مادرم امام رضا علیه‌السلام من را آدم کرد.»

 
آنقدر به زیارت امام رضا (ع) رفتیم که در دانشگاه به «مشهدی‌ها» معروف شدیم


رحمتی در ادامه درباره علاقه‌اش به زیارت امام رضا علیه‌السلام می‌گوید:«دانشجو که بودم، سعی می‌کردم با یکی از دوستانم در مسابقات انجمن اسلامی و بسیج که جایزه‌اش سفر به مشهد بود، شرکت کنیم. گاهی در طول سال چند بار به مشهد می‌رفتیم، در دانشگاه به اسم «مشهدی‌ها» معروف شده بودیم. سه بار قسمتم شد، شب لیله الرغائب در مشهد باشم؛ شبانه در صحن‌ها قدم می‌زدم و شاهد افرادی بودم که از شفا گرفتن‌شان خوشحال بودند. در یک شب دو بار دیدم که یک پسر نابینا و یک دختر فلج با پاهای لاغرش سمت پنجره فولاد دویده بودند.»


در کربلا هم حاجتم زیارت امام رضا (ع) بود

مهبانو در حالی که اشک‌ از چشم‌هایش جاری است، می‌گوید:«من از اولین سفرم به مشهد امام رضایی شدم؛ نمازم، اعتقادم، حجابم همه و همه لطف امام رضا علیه‌السلام بود. جالب است که هر موقع مشکلی در زندگی‌ام پیش می‌آمد و یا از مسیر درست منحرف می‌شدم، یک سفر مشهد برایم پیش می‌آمد. شوهرم را هم از امام رضا علیه السلام دارم. اصلا برای پا گرفتن زندگی‌مان امام رئوف بود که کمک‌مان کرد. عقدمان هم در حرم بود. من به طرز عجیبی مشهد و امام رضا علیه‌السلام را دوست دارم، حتی وقتی کربلا رفته بودم هم دلتنگ مشهد بودم. یادم هست که در کربلا و کاظمین زار می‌زدم و طلب سفر مشهد می‌کردم.»


امام رضا(ع) به من یاد داد که محب باید به هر چه که به او داده می‌شود، راضی باشد

مرضیه دومین کسی است که به سراغ‌اش رفتم. او بعد از ازدواج و به واسطه اینکه شوهرش بچه محله امام رضا علیه‌السلام است، دو سالی می‌شود که از مجاورین شده است. مرضیه یک خاطره شنیدنی برایم می‌گوید:«یک بار رفته بوم حرم و دل پردردی داشتم. یادم هست که آن روز در رواق امام خمینی (ره) نشستم و شروع به گلایه کردم. اصلا آن روز به حرم رفته بودم تا فقط گلایه کنم. گفتم یا امام رضا علیه‌السلام، من غریب را به اینجا آوردی. خواسته بودم ضامنم باشید، پس چرا هوای دلم را ندارید. خانواده شوهرم خیلی اذیتم می‌کنند. مدام دلم را می‌شکنند. خیلی گریه کردم. بعد کفشم را پوشیدم و خواستم بیرون بیایم از صحن. در همین حین صدای سخنران از بلندگوی صحن رضوی پخش می‌شد؛ من در مسیر رواق امام تا باب الجواد بودم.»

او درباره در ادامه گفت:«سخنران داشت حکایتی از امام رضا علیه‌السلام تعریف می‌کرد. حکایت به این صورت بود که؛ مرد فقیری نزد امام رضا علیه‌السلام می‌رود و از مشکلات مالی‌اش می‌گوید، حضرت هم در پاسخ یک شاخه انگور به او می‌دهد. او هم ناراحت می‌شود که من آمدم نزد شما که کمکم کنید، حالا به من انگور می‌دهید؟ نفر بعدی که می‌آید، امام رضا علیه‌السلام به او یک دانه انگور می‌دهد. او هم بسیار تشکر می‌کند و می‌گوید که این انگور را به خانه می‌برم و در یک ظرف آب می‌چکانم تا خانواده‌ام از آن بخورند و تبرک شوند. حضرت به او شاخته انگوری می‌دهد و مرد باز هم تشکر می‌کند و می‌گوید که همان یک دانه انگور کافی بود. سپس امام به او سینی انگور را می‌دهد و مرد می‌گوید من آمده بودم؛ خودتان را ببینم. شما چقدر کریم هستید. امام فرمودند یک کاغذ بیاورید و بعد نوشتند که:«من تمام باغ‌های انگورم را به این مرد بخشیدم.» مرد بسیار تشکر کرد و امام زمین‌های اطراف را هم به او بخشید. مرد گفت:«من دیگر هیچ چیزی نمی‌توانم بگویم.» مرد اولی لب به اعتراض گشود که من عرض حاجت و نیازمندی کردم ولی شما خروار خروار به او می‌بخشید. امام فرمودند:«من اول به تو یک شاخه انگور دادم، ولی تو اعتراض کردی. اما به او یک دانه انگور دادم و او تشکر کرد. سنت خدا در این است؛ برکاتش شامل کسی می‌شود که شاکر باشد.» حالا من رسیده بودم به باب‌الجواد و روایت هم به اتمام رسیده بودم. اشک از چشمانم روان بود. دیگر خجالت می‌کشیدم رو به امام خداحافظی کنم. با خجالت زیاد برگشتم رو به گنبد طلا، از امام تشکر و خداحافظی کردم. بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت برای شکایت به حرم نرفتم.»

 
امام رضا (ع) واسطه آشنایی من با همسرم شد


بهار یک معلم دهه شصتی است، او امام رضا علیه‌السلام را واسطه آشنایی با شوهرش می‌داند:«همه ما لطف و کرم زیادی از امام رضا علیه‌السلام در زندگی‌مان دیدیم، اما اگر بخواهم به یک مورد خاص اشاره کنم، آن ازدواجم است. دو سال پیش بود که در شب قدر برای اولین بار به صورت جدی، در حرم برای ازدواجم دعا کردم. جالب اینجاست که بعدها همسرم هم چنین خاطره‌ای را برایم نقل کرد. یعنی به نوعی امام رضا علیه‌السلام واسطه ازدواج من با همسرم شد. خیلی دوست داشتم که مراسم عقدمان در حرم برگزار شود که البته نشد. من امام رضا علیه‌السلام را خیلی دوست دارم و به ایشان ارادت ویژه‌ای دارم. امکان ندارد تصویر حرم را از تلویزیون ببینم و در حین سلام دادن اشکم جاری نشود. در کل اعتقاد دارم که هیچ کس از حرم امام رضا علیه‌السلام دست خالی برنمی‌گردد. شاید همان لحظه آن چه را که می‌خواهیم به ما ندهد ولی مطمئنا در زمانی که به صلاح ماست برایمان بهترین چیز را می‌خواهد.»


دکترها می‌گفتند فرزندم سالم به دنیا نمی‌آید اما امام رئوف، محمدجواد را به ما سالم هدیه کرد


ساره مادر جوانی است که فرزندش را مدیون لطف حضرت می داند:«در آزمایش‌های جنینی و زمانی که باردار بودم، دکترها ناهنجاری‌های شدیدی را پیش بینی کرده بودند و آب پاکی را روی دستمان ریخته بودند که بعید است پسرمان سالم باشد. من و همسرم برای داشتن پسرمان دعا کردیم و برای سلامتی‌اش نذر کردیم. بعد از تولد پسرم ما مدام در حال آزمایش دادن بودیم. همه دکترها به اتفاق یک حرف را می‌گفتند:«مشکلی بوده که حالا شده است.» او درباره اولین زیارت پسرش محمدجواد می‌گوید:«پسرم زیاد به زیارت امام رضا علیه‌السلام رفته است. یادم هست دو ماه‌اش که بود پدرم به او می‌گفت:«میای بریم حرم امام رضا علیه‌السلام؟» پسرم لب‌های کوچکش را غنچه می‌کرد و می‌خندید. برای ما این واکنشش بسیار عجیب بود.»

 

وقتی از خودم و دعاهایم گذشتم، امام رضا (ع) مرا به ضریح رساندند


الهه که یک دختر هنرمند و نقاش است از ارتباط معنوی میان خودش و امامش چنین می‌گوید:«امام رضا علیه‌السلام برای همه یک جور خاصی عزیز است. نمی‌دانم از چه زمانی و چه طور به ایشان ارادت پیدا کردم اما فکر می‌کنم که شروع‌اش از چند سال پیش بود که با شب قدر با دوستانم به حرم رفته بودیم. مدت زیادی بود که وقتی به حرم می‌رفتم؛ حاجت خاصی را طلب می‌کردم اما نه تنها آن اتفاق نمی‌افتاد بلکه بدترش پیش می‌آمد. من خیلی ناراحت بودم و پیش خودم می‌گفتم که دیگر به مشهد نمی‌روم! اما سفر بعدی که پیش می‌آمد، نمی‌توانستم نروم. از یک جایی به بعد فهمیدم که امام رضا علیه‌السلام چه حاجت بدهد و چه ندهد ما باید برویم زیارتش. اصلا حاجت ندادن ایشان هم عین صلاح است.»

 
منبع: فردا 
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار