به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
دفاع پرس، 28 داستان برتر هفتمین جایزه ادبی داستان کوتاه یوسف در قالب کتابی با عنوان «یوسف 7» توسط انتشارات صریر منتشر شد.
جایزۀ ادبی یوسف سالانه تلاش دارد تا تعدادی از نویسندگان جوان و نوقلم سراسر کشور را در یک اتفاق یک روزه دور هم گرد آورد تا از ظرفیت قلم نویسندگان در حوزه دفاع مقدس بهره گیرد.
داستانهای چاپ شده در کتاب «یوسف 7» توسط هیات داوران انتخاب و در 300 صفحه و با شمارگان یک هزار نسخه به دبیری مسعود امیرخانی به چاپ رسیده است.
چاپ داستانهای برتر این جایزه تلاشی ارزشمند در چارچوب حمایت از این نویسندگان نوقلم به شمار میآید که مجال کمتری برای نشان دادن توانمندیهایشان به دست آوردهاند.
یخ در بهشت، موقوفِ فراموشیِ ایام، بعد از صد فرانسوی، خوابهای یک سرباز، درخت امامزاده، دو متر زیر زمین، کدام مرتضی؟، آناتومی خاک، تبریکی از طرف جناب دزد، کبوتر دمشق، دوربینهای لوبیتل مرگ ندارند، شط کوسه دارد، آخرین فصل ترشی، مادر باور نمیکند مرتضی، زندگی معمولی، بزرگ شدن در یک روز، کلکسیونر، سیاهاب، روی خاک روی باد روی هور، اسم روی اعلامیه، یونس جنگل حرا، شکارچی نَفَس، المپیک صُبورها، وقتی آبا میخواند، شماره پلاک خوانا نبود، لبه چکش فولادی، فرار از دره عسکران و 48 ساعت از جمله داستانهای چاپ شده در این کتاب هستند.
در بخشی از داستان «یخ در بهشت» آمده است:
«نصف بدنش را انداخته بود توی ماشین و کیسه برنج را با زحمت از ته وانت میکشید جلو. گفتم: «بدهش مو، برات سنگینه بچه!» هنوز سر کیسه را رها نکرده بود که یکهو صدای خمپاره هر دومان را مچاله کرد روی زمین. دم صبح عراقیها تک و توک دور و بر باشگاه را میزدند. صداها از چند روز قبل بیشتر و نزدیکتر شده بودند.
عمو جلیل همین طور بی خیال سرش به موتور ماشین گرم بود. بلند شدم و خودم را تکاندم. محبوبه زودتر از من بلند شده بود. در چهرهاش نشانه روشنی از ترس نبود. انگار نه گلوله و خمپاره را باور میکرد نه ترس را میشناخت. بلند شد حلبی روغن را پایین بگذارد، چشمش افتاد به قالبهای یخ که ته وانت از زیر گونیهای خیس بیرون زده بودند. برق چشمهایش را دیدم.
با خوشحالی گفت:«دستت درد نکنه عامو! ای همه یخ از کجا؟!» عمو جلیل جوابش را نداد. کاپوت ماشین را بالا زد و تا کمر خم شده بود روی موتور. محبوبه بلندتر گفت:«به خدا تو دلُم بود بسپُرم برام یخ بیارینها»»