گفت‎وگو با مریم کاظم‌زاده همسر شهید اصغر وصالی؛

جای خالی دستمال‌سرخ‌ها/ اصغر به دعوت مردم وارد پاوه شد

خیلی دلم میخواهد که در کنار این همه پوسترها و بنرهایی که در سطح شهر دیده میشود یک یادی هم از اصغر وصالی و گروه دستمال سرخ‌ها شود.
کد خبر: ۲۶۸۰۹
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۰ - 02September 2014

جای خالی دستمال‌سرخ‌ها/ اصغر به دعوت مردم وارد پاوه شد

 به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،  روزهای آغازین هر انقلابی، روزهای طلایی آن انقلاب است که از دید دشمنانش باید مکدر شود. روزهای تولد کودک خردسالی است که باید نفس بکشد تا چشم به دنیا باز کند اما اینکه اجازه نفس کشیدن به انقلاب ندهند تا چشم باز نکند، حکایت انقلاب ماست. ولی مردان و زنان انقلاب ما، کسانی نبودند که این فرصت را به دشمنان بدهند. مریم کاظمزاده یکی از آن زنان است. کاظمزادهای که همراه و همکلام مردانی بزرگ، در روزهای پر تب و تاب پس از انقلاب بود. همراه و همکلام دکتر چمران، مبارز جنگهای چریکی ایران، همراه و همکلام اصغر وصالی، فرمانده نستوه روزهای سخت پاوه و همراه و همکلام دلیرمردان گروه دستمالسرخها. گفتوگویی که پیش روی شماست، حاصل همکلامی با اوست که درگیریهای کردستان را از نزدیک، شاهد بوده است.

طبیعتا نگاه شما بهعنوان یک خبرنگار، نگاهی تیزبین است و با انگیزه بیان واقعیت و ابلاغ آن به مردم، وارد کردستان شدهاید. از اتفاقات و حال و هوای سیاسی تهران بهعنوان قلب انقلاب مطلع بودید و وضعیت کردستان را هم از نزدیک مشاهده کرده بودید، همچنین با شخصیتهای کلیدی نبرد پاوه یعنی شهید چمران بهعنوان وزیر دفاع و نماینده دولت موقت و شهید وصالی بهعنوان فرمانده سپاه اعزامی به پاوه، گفتوگو داشتید. با توجه به موارد پیش گفته تحلیلتان درباره غائله کردستان و شرایط زمانی و مکانی این حادثه چیست؟

سال ۵۶ اوج مبارزات سیاسی بود و امام آن موقعیت را خوب تشخیص دادند و با همیاری مردم، مبارزه را به پله آخر رساندند و قطعا هم خدا یاری کرد و پیروزی انقلاب، خیلی سریع اتفاق افتاد.
امام تمام کارها را بهدست گرفتند و معتقد بودند مردم این کار را کردهاند و همین هم بود و چیزی جز اتحاد و همدلی مردم و بینش صحیح امام در آن مقطع زمانی حساس این انقلاب را به پیروزی نرساند. پس از پیروزی احزاب و گروههای سیاسیای که در ایران بودند و فعالیتهای سیاسی داشتند هرکدام ادعای سهمخواهی کردند در صورتی که از مقطع ۵۶ به بعد همه کارها با رهبری و دقت نظر امام بود.

از بهمن ۵۷ به بعد آرام آرام برخی از گروهها اعلام نارضایتی کردند. اول در بندر ترکمن، بعد در جنوب ایران و... و در اعلام نارضایتیهای خود قشرهای مردمی آن مناطق را هم با خود همراه کردند.

در این بین گروههای ضدانقلاب، خیلی سریع منطقه کردستان را مساعد دیدند که در آنجا با هم متحد شوند.

کردستان چه ویژگی های داشت که به عنوان مستعدترین منطقه در بین گروههای ضد انقلاب برای فعالیت علیه انقلاب انتخاب شد؟

حزب دموکرات سالها بود که زمزمه خودمختاری را در اذهان ایجاد کرده بود و بافت اقتصادی و فرهنگی که در کل منطقه کردستان بود به ضد انقلاب برای رسیدن به اهدافشان کمک میکرد.
منطقه کردستان از نظر هممرز بودن با کشور عراق خیلی مساعد بود. عراق در آن زمان ثبات نسبی سیاسی داشت و این مسئله در ایران میتوانست به مخالفان کُرد کمک کند. بارزانیها و طالبانیها از اختلافی که در ایران وجود داشت، میتوانستند بهنفع خود بهرهبرداریهای سیاسی بکنند. کردستان منطقه خوبی بود تا برخی گروهکها، ثبات مرکز و آن آرامشی را که در روزهای اول هر انقلابی نیاز دارد، به هم بزنند.

فقر فرهنگی و فقر اقتصادی خیلی کمک کرده بود تا این منطقه برای فعالیت ضد انقلاب مستعد شود. هرچند این کار را در مناطق دیگر هم میتوانستند بکنند اما نزدیک بودن کردستان به مرکز برای ضد انقلاب یک حسن بود. گروههای ضد انقلاب از هیچ فرصتی فروگذار نمیکردند که آرامش مرکز را به هم بریزند. زمزمه کردستان خودمختار، کردستان مستقل و داعیه استقلالطلبی از همان روزهای اول از تندروها شنیده میشد تا آرامش را در مرکز برهم زند. کردستان یکدست نبود و فرقهها و اقوام مختلفی هم که در کردستان بودند به بیشتر شدن این شکافها کمک میکردند.

به نظر میرسد مردم عادی وابستگی رسمی به این گروهها نداشتند اما در برخی اتفاقات کردستان حاضر بودند، این مسئله را چگونه ارزیابی میکند؟

فقر اقتصادی و معیشتی شدیدا گریبانگیر مردم بود. فقری که رژیم شاه ایجاد کرده بود. شاه از اینکه که مناطق کردنشین، وضعیت بهتری داشته باشند میترسید و می دانست با آن روحیه مبارزهطلبیای که در آنها وجود دارد، نمیتواند آنها را کنترل کند؛ لذا مردم آن مناطق را در سختی معیشتی خیلی شدید نگاه میداشت و سیستم اربابـ رعیتی بسیار شدیدی در کردستان اعمال میشد.

مردم قرارداد میبستند که با کار روی زمین یک مقدار از محصول آن به رعیت برسد اما همان را هم اربابان نمیدادند و مردم در فقر شدیدی بهسر میبردند و این تجاوزات به مال و ناموس، مردم را بسیار اذیت میکرد.

ظاهرا بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، گروهکهای کرد درخواست مذاکره کردند اما انقلاب خواسته آنها را برای مذاکره قبول نکرد.

ما آن زمان شور انقلابی داشتیم بر این باور بودیم که همهچیز باید روی روال انقلابیگری پیش رود، اما مهندس بازرگان که یک شخصیت سیاسی و آرامی بود و آن شتابزدگی انقلابی را نداشت، میخواست هر چیزی حسابشده انجام شود.

خود من همان روزی که دکتر چمران به پادگان مریوان آمده بود معترض او شدم و گفتم مگر مهندس بازرگان خواب است؟ مگر نمیبیند اینجا چه اتفاقاتی دارد رخ میدهد؟ ولی دکتر چمران با همان آرامشش من را تا حدودی توجیه کرد که باید همهچیز حسابشده پیش برود. وقتی که دکتر چمران هم وارد منطقه شد تازه متوجه شد که مهندس بازرگان در بعضی تصمیمات کوتاهی میکند. ولی اخلاقمداری دکتر چمران باعث میشد که او هم شتابزده کار نکند و با بینش صحیحتر وارد شود؛ یعنی همان چیزی که آقای حاتمیکیا سعی کرد در فیلم «چ» بگوید. در آن بحبوحه التهاب در کردستان زیاد بود اما چمران به عنوان نماینده نخستوزیر، وظیفه خود میدانست که بررسی کند گروههای متخاصم حرفشان چیست.

در بخشی از کتاب خاطراتتان گفتهاید شهید چمران در روز مذاکره، کت و شلواری را که در بدو ورود تا آن زمان به تن داشتند در آوردند و لباس چریکی پوشیدند. آیا شهید چمران برای جنگ وارد پاوه شده بود؟

دو روز قبلش من آنجا بودم و آنها تقریبا راه ورود و خروج شهر مریوان را بسته بودند و جز با برگههای تردد خودشان هیچکس را راه نمیدادند؛ من آن روزی که دکتر چمران با گروههای ضد انقلاب در دفتر فرمانداری مریوان نشست و صحبت کرد، حضور داشتم. ایشان برای مذاکره رفته بودند.

چه گروههایی از ضد انقلابها در مذاکرات بودند؟

همه باهم در آن مقطع متحد شده بودند. دموکراتها، چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین و پیکاریها همه بودند. چند تا از گروهکهای کوچک مثل کمیته جوتییاران که یک کمیته کوچک کشاورزان بود، حضور داشتند. کومله به آن صورت حضور نداشت اما نفراتشان در شهر با هم متحد شده بودند و تشکیلاتی منسجم بهراه انداخته بودند.

وقتی دکتر چمران وارد مریوان شد و خواست با آنها صحبت کند بنده هم با دکتر چمران همراه شدم. من خوب یادم است که اتاق بزرگی بود با یک میز کنفرانس بیضیشکل که افراد، دورش نشسته بودند و هرکدام خود را معرفی کردند و حتی پیرمردهای حزب دموکرات هم حضور داشتند و همه هم مسلح رفته بودند. البته تعدادی به احترام دکتر چمران بهعنوان نماینده نخستوزیری، اسلحهها را پشت در بهدست پیشمرگهایی که همراهشان بودند دادند. دکتر چمران با بینش اصلاحی وارد منطقه شد و به مریوان آمد تا با آنها وارد مذاکره شود. برخی میگویند آن دکتر چمرانی که در ذهن ماست، متفاوت از آن چیزی است که به نمایش گذاشته شده است. وقتی ما وارد اتاق مذاکره شدیم حتی چریک فدایی و نماینده سازمان مجاهدین خودش را معرفی کرد و هرکدام خواستههای خودشان را داشتند. مثلا دموکراتها بخشی از درخواستشان این بود که لباس خودشان را داشته باشند و مکاتبات رسمی با زبان کردی باشد و تلویحا خودمختاری را میخواستند. دموکراتها خیلی سیاستمدارانه جلو میرفتند.

من خوب یادم است در همان مذاکره، وقتی گروهها خودشان را معرفی میکردند و آزادانه حرف زدند وقتی نماینده گروههای پیکاری خواست خودش را معرفی کند، دکتر چمران محکم زد روی میز و گفت تو حق نداری حرف بزنی! درحالیکه همه حرفشان را زده بودند ولی حالا شهید چمران به او اجازه حرف زدن نداده بود. نماینده پیکاریها پرسید برای چه؟ دکتر چمران گفت: «برای اینکه تو همیشه نقطه مقابل انقلاب بودی. برای اینکه تو همیشه اسلحه دستت بوده است».

تفاوت کومله ها و دموکراتها و باقی گروهها در بیان خواستههایشان چه بود؟

تفاوتهایشان در اعمال نظراتشان و کارها و شاخههایی که قبول مسئولیت میکردند، بود. مثلا دموکراتها مدعی بودند که آنها هستند که میتوانند سیاست کلی منطقه کردستان و خواستههای مردم کردستان را بهگوش مرکز برسانند. خواستهها متفاوت بود و هر کدام میخواستند از آب گلآلود به نفع خود ماهی بگیرند. اما در یک هدف متحد بودند و آن برهم زدن آرامش مرکز بود.

طبیعتا مدعی کمک به مردم منطقه هم بودهاند، نگاه مردم به این احزاب و شعارهای که مطرح میکردند چگونه بود؟

نکته مثبتی که برای ضد انقلاب وجود داشت، همین بود که منطقه کردنشین بود و اینها هم خواستهها و مطالبات منطقهای از مرکز داشتند و به همین دلیل در دید مردم کردستان، خیلی موجهتر بهنظر میرسیدند تا نیروهای انقلابی. آنها نیروهای انقلاب را بهنوعی نیروهای مهاجم تصور میکردند. لذا مردم خیلی از دستورات اینها را اجرا میکردند.

پس از اولین دور مذاکرات شهید چمران، نظرشان نسبت به مذاکره مثبت بود یا خیر؟

طی مذاکرات گروهها مردم را از شهر خارج کرده و در جایی به اسم اردوگاه اسکان داده بودند. ماموریت و کار دکتر چمران این بود که مردم به شهر بازگردند، چون نمود خوبی برای دولت نداشت و ایشان موفق هم شد و آخرین تصمیمی که گرفته شد این بود که مرد به شهر بازگردند.

در ۳۰ بهمن ۵۷ گروهی متشکل از محمد مکری، داریوش فروهر و بعد اسماعیل اردلان فرستاده شد تا سرنوشت کردستان را مشخص کنند. این هیئت حسن نیت، چقدر توانست در ختم غائله کردستان موثر واقع شود؟

آنها نتوانستندکاری انجام دهند؛ لذا باز دولت موقت مجبور شد نفراتی مثل دکتر چمران را به منطقه بفرستد.

حضور شهید وصالی و گروه دستمالسرخها در این وضعیت چه دلایلی داشت؟

بعد از اینکه دکتر چمران به تهران آمدند، همین گروهکها، نقل مکان کردند به پاوه و آنجا فعالیتهایشان را از سر گرفتند. از جمله کارهایی که میکردند این بود که قبل از اینکه ماشینهای جهاد سازندگی که حامل آرد و کمک برای مردم پاوه بود به شهر برسند، ماشینها و کامیونها را میگرفتند و به اسم خودشان وارد شهر میکردند یا از عمده فعالیتهای ایضاییای که گروهکها داشتند به آتش کشیدن زمینهای کشاورزی آماده برداشت بود و طوری وانمود میکردند که گروههای انقلابی هستند که چنین خرابکاریهایی را در شهر میکنند.

لازم است یادآوری کنم بافت مردم پاوه با بافت مردم مریوان تفاوت داشت. آنها از مرکز و از سپاه کمک خواستند که به داد ما برسید که این گروهکها ما را خیلی اذیت میکنند. مریوان بعد از تلاشهای شهید چمران تقریبا آرام شد و منطقه پاوه تقاضای کمک کرد و شهید وصالی به آنجا رفت. شهید وصالی نیروی جایگزین نیروهای آقای مصطفوی در مریوان بود. اما اولین گروهی که وارد شهر شد گروه اصغر وصالی بود که به کمک مردمی که دادخواهی کرده بودند، آمد. گروه آقای مصطفوی پشت دروازههای پاوه ماندند و نتوانستند وارد شهر بشوند. اصغر وصالی به دعوت مردم، وارد پاوه شد و از آنسو هم نیروهای ضد انقلاب در مرز با هم متحد شدند و حتی مرز عراق باز شد و کردهای آن طرف مرز هم به کمک نیروهای ضد انقلاب آمدند و عرصه را به شهر تنگ کردند.

نگاه شهید وصالی نسبت به غائله کردستان و مذاکرات چگونه بود و تحلیل ایشان از ماجرا چه بود؟

دیدگاه شهید وصالی بنا به مسئولیتی که داشت قطعا با دیدگاه دکتر چمران تفاوتهایی داشت. دکتر چمران نماینده نخستوزیری در منطقه بود و شهید وصالی فرمانده سپاه که به منطقه اعزام شده بود.

شما آن زمان مشغول چه فعالیتی بودید؟

من در تهران بودم که ماجرای پاوه اتفاق افتاد و وقتی مطلع شدم که همان نیروهای مریوان در پاوه هستند، تقاضای ماموریت کردم و رفتم پاوه که دکتر چمران را ببینم اما موفق نشدم. برگشتم مریوان بهدنبال دکتر چمران، اما شهید وصالی را در مریوان دیدم. درباره پاوه نتوانستم با ایشان مصاحبه کنم که شرح کامل آن ماجرا در کتاب «خبرنگار جنگی» آمده است. اما بعد از دیدار با دکتر چمران، ایشان مفصلا درباره واقعه پاوه صحبت کردند.

خاطرتان هست درباره واقعه پاوه دقیقا به چه نکاتی اشاره میکردند؟

ماجرای هلیکوپتر برای دکتر چمران سختترین اتفاق بود و بسیار ایشان را متاثر کرد که بخش کوچکی از آن در فیلم آقای حاتمیکیا آمده بود. دکتر چمران و نیروهایی مثل شعبانی، اصغر وصالی و گروه دستمالسرخها واقعا از خودگذشتگی کردند که در آن وضعیت ماندند و مقاومت کردند در صورتی که آنها هم میتوانستند از طریق کوهها از پاوه خارج شوند، همانگونه که تعدادی این کار کردند، اما احساس این افراد مسئولیتی که نسبت به انقلاب و پاوه داشتند مانع از این کار شد و اگر پاوه سقوط میکرد بهدنبال آن کردستان هم سقوط میکرد.

به جز شهید وصالی، دستمالسرخها، شهید چمران و پیشمرگان کرد، گروه دیگری هم در کردستان و ماجرای پاوه حضور داشت؟

تنها گروه اعزامیای که آمده بودند برای کمک به مردم پاوه، گروه اصغر وصالی بود. گروههای دیگری هم آمده بودند که پشت دروازههای پاوه ماندند و نتوانستند وارد شهر بشوند.

تقید به بستن این دستمال سرخ تا کجا ادامه داشت؟ در عکسهایی که از شهید اصغر وصالی و گروهشان باقی مانده است، خیلی کم این دستمال دیده میشود. علت آن چیست؟

نیت این گروه صرفا کار بود و اصلا بحث گروهبازی و این حرفها نبود اما متاسفانه تعدادی از آقایان، آنها را متهم کردند به اینکه شما با بستن این دستمال سرخ، مدعی فعالیتهای دیگری هستید یا برنامههای دیگری دارید. اینها مشهور بودند به شجاعت، به تعبد، به اخلاق و روشنبینی و برای اینکه در نیروهای انقلاب، تفرقه نیفتد و متهم به این نشوند که با بستن این دستمال سرخ خود را از دیگران جدا میکنند، دستمال گردنها را باز کردند. نشانه اخلاص و جوانمردی آنها همین بس که روزبهروز تعداد آنها با شهادت کم میشد و هیچکدام در اثر عارضه طبیعی از بین نرفتند و همه با شهادت از بین رفتند و بازماندگان آنها، همه از زخمخوردگان جنگ هستند که کمتر از شهید نیستند.

و حرف آخر اینکه اگر نکتهای باقی مانده که دوست دارید بگویید...

آن فرازهایی که برای تاریخ میماند فقط اتفاقات نیست. عوامل دیگری هم هست که یک جریان را به تاریخ پیوند میزند. مثل شخصیتهایی که آن اتفاق را میسازند و این بسیار مهم است و ما نباید غافل شویم.

آقای حاتمیکیا این همت را کرد که غبار گمنامی و ناشناخته بودن را از چهره شهید وصالی و گروه دستمال سرخها بزداید اما آنها هنوز هم بسیار گمنامند و من خیلی دلم میخواهد که در کنار این همه پوسترها و بنرهایی که در سطح شهر دیده میشود یک یادی هم از اصغر وصالی و گروه دستمال سرخها شود.


منبع: پنجره

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار