خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «فريدون الماسی» از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس است.
... صبح روز بعد پیشروی منافقین به طرف کرمانشاه شروع شد؛ اما هنوز 20 کیلومتر بیشتر از اسلامآباد غرب دور نشده بودند که در گردنهی حسنآباد با اولین مقاومت سازمان یافتهی رزمندگان روبهرو شدند. رزمندگانی که در 200 متری آنها روی گردنه خاک ریز زده و از بالای ارتفاع جلوی آنها را بسته بودند.
بعد از گردنهی حسنآباد، تنگهی چهارزبر بود که اگر منافقین میتوانستند این دو تنگه را که اتفاقاً فاصلهی آنها از هم بیشتر از چند کیلومتر نبود بگیرند، سقوط کرمانشاه قطعی بود. منافقین پشت گردنهی حسنآباد جمع شدند تا به قول خودشان مثل یک فنر متمرکز شوند و بعد با شکستن مقاومت مدافعان تا کرمانشاه بتازند؛ امّا کار آن قدر هم که آنها تصوّر کرده بودند، ساده نبود.
منافقین با وجود دادن تلفات سنگین از گردنهی حسنآباد گذشتند و در پشت گردنهی چهارزبر متوقّف شدند.
روز چهارشنبه پنجم مردادماه اتفاق جالبی افتاد. رزمندگان تیپ نبی اکرم (ص) که خبر ورود منافقین به اسلامآباد غرب را شنیده بودند، بدون معطلی از پشت سر به اسلامآباد غرب حمله کردند. ما با بیسیم صدای منافقین را میشنیدیم که فریاد میزدند: «از سوسن به ثریا، از ثریا به فریبرز! به ما حمله کردند! ما را زدند! روی سرمان ریختند!» ما به نیروهای خودمان نگاه کردیم؛ به جز اینکه سدی در مقابل آنها ایجاد کرده بودیم، دست به هیچ اقدامی نزده بودیم.
برای ما این سؤال ایجاد شد که چه کسی به منافقین حمله کرده که اینگونه در تنگنا قرار گرفتهاند؟ بعداً متوجه شدیم که برادر عزیزمان آقای کرمی و بچههای غیرتی ایلام، با وجود اینکه با عراق درگیر بودند، وقتی از اخبار شنیدند که منافقین حمله کردهاند، بدون اطلاع و بیخبر وارد اسلامآباد غرب شدند.
نیروهای منافقین ستونی ایستاده بودند. با آنها درگیر شدند و تلفات زیادی از آنها گرفتند. رفتیم روی فرکانس بچههای ایلام. گفتیم: «کی به شما گفته است که بیایید؟» گفتند: «وقتی ما متوجه شدیم که منافقین آمدهاند احساس تکلیف کردیم و آمدیم.» از آنها سؤال شد که آیا تا اینجا که آمدید، هیچ مشکلی پیش نیامد؟ گفتند: «نه، ما الآن وارد اسلامآباد غرب شدیم، البتّه متوجه شدیم که وضع پدافند منافقین خیلی خراب است.»
فرمانده ضمن تحسین کردن آنها با رمز گفت: «آقای کرمی عقب بکشید و روی ارتفاعات مستقر شوید. ما فردا صبح حمله میکنیم.» آقای کرمی در همان درگیری نیروهایش را جمع کرد و به عقب برد. منافقین هم آنها را دنبال کردند.
منافقین با نیروی هوایی عراق در خانقین هماهنگ کرده بودند که هر جا ما با مشکل روبهرو شدیم، با رمز به شما اطلاع میدهیم. تا شما طبق مختصاتی که دارید آنجا را بمباران کنید. وقتی بچههای ایلام عقب کشیدند، منافقین هم به دنبال آنها رفتند. آنها قبل از تعقیب بچههای ایلام به نیروی هوایی خانقین گرا داده بودند که نزدیک کارخانهی قند اسلامآباد غرب را بمباران کنند.
زمانی که هواپیماهای عراقی آمدند، صحنه عوض شده بود. منافقین به کارخانهی قند رسیده بودند. بعثیها هم بمباران شدیدی از منافقین کردند. خدا میخواست به دست بعثیها این گروه از منافقین کشته شوند. بیسیم منافقین و مرتب به خلبانان عراقی اهانت میکرد. هر چند خلبانان هم طبق مختصات داده شده، اقدام میکردند.
نیروهای پیاده رزمی سپاه از غرب و جنوب به منطقه اعزام شدند و اجرای عملیات آفندی مسیر شد. پس از آن با سازماندهی و طرح منظم و حساب شده در روز پنجشنبه پنجم مردادماه 1367 با رمز «یا علی ابن ابیطالب (ع) عملیات مرصاد آغاز شد و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین به هلاکت رسیدند. در این چند روز بالگردهای هوانیروز حسابی کارکرده بودند؛ امّا توقّف کامل منافقین محتاج حملهی زمینی بود.
نیروهای سپاه از جلو، از روی ارتفاعات چهارزبر و از پشت و از گردنهی حسنآباد منافقین را در منگنه گذاشتند و تکلیف آنها را یک سره کردند.
ما اولین کاری که کردیم این بود که عملیات سد و ممانعت را انجام دادیم. یعنی جلوی دشمن را سد کردیم که نتواند به هیچ طرفی برود. سپس منطقه را محاصره کردیم در مرحلهی دوم با رسیدن نیروهای آفندی ما از چند محور شروع به پیشروی کردیم.
انتهای پیام/