به گزارش خبرنگار
ساجد، شهید «سیدرضا حسینی» 17 خرداد 1339 در تهران چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و مسئولیت بسیج عشایری قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) را بر عهده گرفت. شهید حسینی فرمانده سپاه پاسداران ناحیه سقز بود و سرانجام 21 فروردین 1362 در سقز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در ادامه مصاحبه با مادر شهید سیدرضا حسینی را میخوانید:
دفاع پرس: چند وقت بود که شما با شهید حسینی ازدواج کرده بودید؟
دوران ازدواج ما شش ماه طول کشید. 9 مهر ماه سال 1361 مراسم عقد را در مسجد جامع سمنگان برگزار کردیم؛ ولی صیغهی عقد در تاریخ 22 مهر توسط حضرت امام خمینی (ره) جاری شد و پیوند محکمی که انشاءالله روح این پیوند باقی خواهد ماند.
دفاع پرس: آیا در آغاز آشنایی و خواستگاری احتمال شهادت او را میدادید؟
تا قبل از آن که با خود ایشان روبهرو شوم، همین که شغل و محیط کار وی را متوجه شدم که در کردستان فعالیت میکند ـ چون از قبل خودم با کردستان حدودا آشنایی داشتم ـ احتمال شهادت او را میدادم ولی همین که با وی صحبت کردم و خودش هم به من گفت که به احتمال زیاد مدت زندگی کوتاهی دارد. من هم مطمئن به شهادت دیر یا زود وی شدم و با کمال آگاهی نسبت به شهادت، با او ازدواج کردم و این برای من یکی از امتیازاتش بود و خبر شهادتش برایم غیر قابل انتظار نبود.
دفاع پرس: چه خاطرهای از دوران آشنایی و ازدواجتان دارید؟
همه زندگی شش ماهه با یک چنین فرد بارزی خاطره است. مدت شش ماهی که با سیدرضا زندگی کردم کوچکترین عمل خلافی از وی ندیدم. سیدرضا در حال زیارت و دعا حال عجیبی داشت. در سفری که به مشهد داشتیم هر شب ساعت 2 نیمه شب به حرم میرفتیم و سیدرضا تا اذان صبح نماز شب میخواند و از اذان صبح تا ساعت 9 نیز دعا و زیارتنامه میخواند و در سراسر دعا آنچنان گریه میکرد که برای من خیلی عجیب بود، چون تا به حال یک چنین فرد خاضعی را در این حد خضوع ندیده بودم و بهترین خاطره من از سیدرضا روزی بود که خدمت امام رسیدیم و امام صیغهی عقد را خواندند.
دفاع پرس: فکر میکنید سیدرضا به چه دلیل مورد توجه و محبت دوستانش بود؟
البته آشنایی با روحیات و اخلاقیات چنین فردی با این همه کمالات نیاز به روحی پاک دارد تا در صفحه پاک خود این کمالات را ثبت کند که متاسفانه عاری از این روح پاک بودم و آن چه در ظاهر درک کردم این بود که او ذاتا صاحب اخلاقیات عالیه بود، البته از جهت علمی نیز مقام بالایی داشت که خود من بارها شاهد تفسیر بخشی از زیارتنامه و دعاهای او و مطالعاتش بودم، ولی متاسفانه کسی به مقام علمیش پی نبرده بود، بلکه ضمیر پاک و اخلاق خوب او جاذب دوستان و علاقه مندانش بود.
دفاع پرس: در پایان اگر پیامی دارید بفرمایید؟
پیام من همان پیام خود اوست که جوانان متعهد و آگاه به کردستان و دیگر سنگرهای اسلام مظلوم بروند و اسلام را از غربت نجات دهند. زندگی دنیا را رها کنند که کوتاه و زودگذر است، آنچه میماند رضایت خداست که ابدی و جاوید است، پس رضایت او را به جا آوردند و پیام به خانوادههای این جوانان این است که ای عزیزان شما که سالها رنج کشیدید تا این جوانان را بزرگ کردید، فراموش نکنید که اگر یاری خدا نبود شما در بزرگ کردن این جوانان عاجز بودید. پس از جهاد این جوانان در راه خدا جلوگیری نکنید که جلوگیری از جهاد اینان گستاخی در درگاه اوست.
انتهای پیام/ 111