به گزارش خبرگزاری دفاع پرس، دیدار با بانوی جانباز 70 درصد معصومه مرادی یکی از این دیدارها بود.
معصومه مرادی، در دوران دفاع مقدس در بیمارستان مشغول به خدمت به مجروحین بود. او علاوه بر امداد و فعالیتهای پشتیبانی پیکر مطهر زنان شهیده را غسل میداد و به خاک میسپرد.
معصومه مرادی، که لباسهای سیاه رنگ و پاره پاره خود را نشان میداد، به مجتهدزاده گفت: من از بیمارستان راهی منزل بودم که ناگاه با صدای مهیبی متوجه آسمان شدم و راکتهایی دیدم که به صورت خوشهای به سوی من میآیند. دیگر نفهمیدم و از بیمارستان سر درآوردم و در این بمباران از ناحیه دو پا و دست مجروح شدم.
این بانوی جانباز به رغم اینکه هر دو پایش مصنوعی است و از ناحیه دست معلولیت جدی دارد اما همچنان در عرصه بسیج فعال است و با روحیه خیلی بالا و والایی که دارد الگوی زن شاخص برای زنان جامعه است.
معصومه مرادی، بانوی جانباز 70 درصد شیمیایی از استان کرمانشاه فرزندان موفقی را تحویل جامعه داده و خانواده ای صمیمی دارد.
دیدار با بانوی رزمنده گیلانغرب، فرنگیس حیدرپور
فرنگیس حیدرپور متولد سال 1341 روستای اوازین از توابع گیلانغرب, استان کرمانشاه است. وی سال 1359 و شروع جنگ تحمیلی عراق به کشور عزیزمان ایران به دلیل مرز مشترک دو کشور، قرار گرفته بود کرمانشاه در تیررس مستقیم متجاوزان بعثی عراقی قرار گرفت.
فرنگیس حیدرپور گفت که من در آن زمان 18سال بیشتر نداشتم. عراقیها به روستای ما حمله کردند و ناجوانمردانه تعداد زیادی از مردم، زن و مرد ، پیر و جوان را کشتند. عده کمی از مردم هم که باقی ماندند شبانه و پنهانی به درهای در نزدیک روستا پناه بردند . در این جریان تعدادی از خانواده من هم از جمله برادرم،دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و چند نفر دیگر از آشنایانم شهید شدند. من، پدر و یک برادرم که جان سالم به در بردیم و مثل بقیه در دره، آب و غذا به ندرت پیدا میکردیم؛ برای تهیه آب و غذا شبانه با احتیاط و مخفیانه به روستا رفتیم.
نزدیک روستای ما رودخانهای بود. وقتی به آن جا رسیدیم چند سربازعراقی کنار رودخانه آب برمی داشتند. قهقه و شوخیهای سبکسرانه آنها، خشم پدر و برادرم را برانگیخت و در حمله به آنها متاسفانه پدر و برادرم شهید شدند.
با وجود ترس زیاد اما برای دفاع از خود فرصت را از دست ندادم و با یاری خدا بوسیله تنها سلاحم یعنی تبر پدر، به سمت آنها حملهور شدم و یکی از آنهارا کشتم و دو نفر دیگر را محکم با طناب بستم و تمام اسلحهها و فشنگهایشان را برداشتم و با زحمت زیاد، نیروهای خودی را پیدا کرده و اسیران را همراه با سلاحهایشان به آنها تحویل بدهم. از آن روز به عنوان یک سرباز با تمام وجود، در نبردها دوشا دوش رزمندگان ایرانی در جبهههای گیلان غرب در برابر دشمن زبون جنگیدم.
بعد از آن 18 ماه آوارگی با پیروزی رزمندگان و عقبنشینی عراقیها در منطقه، مردم به روستاهای خودشان برگشتند و پس از آن، تندیسی از فرنگیس حیدرپور به عنوان شیرزن ایرانی، در «بوستان شیرین» کرمانشاه نصب شد.تایاد این شیرزن ایرانی برای همیشه در یادها باقی بماند.
دیدار با بتول افسری مادرشهید ابوالحسن یاری
بتول افسری، مادر شهید ابوالحسن یاری، فعالیتهای انقلابی خود را قبل از پیروزی انقلاب شروع کرد.
وی جزو اولین کسانی است که ستاد پشتیبانی زنان در دفاع مقدس را در سال 1359 در استان کرمانشاه راهاندازی کرد.
این بانوی صبور میگوید: وقتی خبر ابوالحسن را به من دادند با وجود اعتقاد و ایمان راسخی که برای شهادت افتخارآمیز فرزندم داشتم اما نگاه مادرانهام از نحوه اطلاعرسانی آزارم میداد؛به همین دلیل با خود گفتم اگر زنان خبر شهادت عزیزان را برای مادران و همسران ببرند با درک بهتر و موفقتر میتوانند در این موضوع عمل کنند و خانوادهها کمتر آسیب میبینند؛بنابراین گروهی از زنان را تشکیل دادم که خبر شهادت شهدا را به خانوادههای ایشان با نگاه عاطفی و مادرانه اعلام کنند.
وی همچنین در زمینه پشتیبانی و اعزام رزمندگان ، فعالیت داشته است و علاوه بر آن مدتی هم عضو ستاد انتظامات نماز جمعه استان بود.
با توجه به فعالیتهای فرهنگی، تربیتی و اجتماعی بتول افسری می توان اذعان داشت که از چنین مادری تربیت چنین فرزندی دور از ذهن نیست.
تدوین خاطرات این بانوی ایثارگر و حماسهآفرین به عنوان تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس در دست اقدام بنیاد حفظ آثار استان کرمانشاه است.
مادر شهید یاری از مبارزات فرزند در دوران خفقان رژیم طاغوت گفت که شهید در جریان قیام شکوهمند انقلاب اسلامی نقش برجسته و فعالی داشت و با شرکت در جلسات قرآن، مسائل روز و افشاگری بر علیه رژیم طاغوت برای آگاهی هر چه بیشتر به تودههای مردم در پخش نوارهای امام (ره)، کتابهای اسلامی و اعلامیههای انقلاب میکوشید. به و چندین بار مورد تعقیب مزدوران رژیم شاه قرار گرفت، و با گسترده شدن موج انقلاب، در پاسداریهای شبانه و کمک به انقلابیون پیشگام بود.
بتول افسری همچنین به گروه "سلمان" که فرماندهی آن را فرزندش عهده دارشده اشاره می کند و مبارزاتش در منطقه کردستان برای پاکسازی این مناطق از مزدوران را توضیح می دهد.
پاسدار شهید یاری اولین فرمانده شهید کرمانشاه است که در وصیتنامهاش از خانواده خود تقاضا کرده با دارایی که از او بهجا مانده، در اختیار علاقهمندان مناطق محروم قرار بدهند و به گفته مادر این سفارش فرزند، مسیر فعالیت اورا بسوی دستگیری از فقرا و حتی سفر به مناطق محروم کشور هدایت میکند.
شهید یاری با آگاهی از اینکه برای عبور از جاده توسط دشمن مینگذاری شده پیشقدم شده و در با بدن پارهپاره بر اثر انفجار مین در روز 24 آبانماه 1359 به استقبال شهادت می شتابد.