«شهید کشوری» مدرس پایمردی و جانفشانی
نمیدانم در آخرین نفست چه گفتی و چه خواستی، نمیدانم آیا برادر و همرزمی سرت را بر دامن گرفت یا نه، نمیدانم نگاه مهربان پدرت را در آخرین لحظات احساس کردی یا نه، ولی میدانم در مقابل سپاه تاریکی و نامردیها سینه سپر کردهای.
گروه حماسه و جهاد دفاع پرس؛ دلاور یوسفی، خلبان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران، دلنوشتهای را خطاب به شهید کشوری نوشته و در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده است که در ادامه میخوانید:
سلام بر آلاله های پرپر دشت شرف، به جان باختگان در راه هدف، به مروارید های این صدف، به شهیدان شاهد قلههای سر به فلک کشیده کردستان، به نخل های بی سر شده خوزستان، به رعنا غزالان دشت دیره و ذهاب. به سربداران وطن به جوانانی که افتادند تا ایران نیفتد.
فرزند کدام دیاری برادر؟ افتخار دادید ما را به حضور پذیرفتید. بالاخره نگاهت به هم قطاران افتاد، تو راه گم کرده ای یا ما؟ نمی دانم تو گمنامی یا ما. به گمانم که ما در هیاهوی زمینیان گم شده ایم، به گمانم که ما در پیچ و خم کوچه های زمین نابلدیم، به گمانم که ما وافتاده راه زمانیم، نمیدانم آخرین سنگرت کجا بود و آخرین گلوله ات قلب کدام متجاوز را شکافت.
نمیدانم در آخرین نفست چه گفتی و چه خواستی، نمیدانم آیا برادر و همرزمی سرت را بر دامن گرفت یا نه، نمیدانم به شیون مادر و ضجه خواهرت فکر کردی یا نه، نمیدانم نگاه مهربان پدرت را در آخرین لحظات احساس کردی یا نه، ولی میدانم در مقابل سپاه تاریکی و نامردی ها سینه سپر کرده ای. میدانم مرامت گهوارههای مام میهن را پاس داشت، خون گرمت خاک سرد وطن را آباد کرد، سربلندی امروز الوند و زاگرس، دماوند و البرز از نثار بیمنت خون توست، خروش امروز کرخه و کارون مدیون جان فشانی توست.
عفت ناموس وطن و مادر میهن از پایمردی توست، جهان از چرخش باز خواهد ایستاد و ما هم، ولی آنکه در همیشه تاریخ میماند، تو هستی. سرباز وطن محترم است خاصه آن که شهید باشد، سرباز وطن میماند خاصه آن که شهید گمنام باشد. امروز همه مادران این سرزمین حس مادری به تو دارند و داغت را تازه نگه میدارند و به جای مادرت اشک میریزند. چه زیبا سرودی غزل حماسه را و چه زیبا نقش کردی آیین جوانمردی را و چه زیبا بلبلان مست وطن را به سروش آوردی. آرمانت را می دانم ولی از بغض های فروخفتهات نگفتی. بغضی که در سینه داشتی و داری و هنوز هم نشکسته.
لابد که وارث و منتقم خوبی خواهیم بود تا فرجام خون برادر را در رزمگاه های رنگارنگ رقم بزنیم، در رزم با تزویر و حیله گری دشمن، در رزم با لبخندهای ملیح روبهان، در رزم با جهل، در رزم با مهاجمین فرهنگ و ادب این مرز و بوم و در یک کلام در رزم با جبهه های سخت و نرم قدیمی پا پس نکشیدیم و نخواهیم کشید، چرا که پای خون برادر در میان است، خونت را با هیچ مطاعی معامله نخواهیم کرد، سالیان درازی را دور از وطن خفتی. نه! به سربازی ایستادی، اگر چه خفته بودی.
اگر مادرت را دیدیم چه پاسخ بگوییم؟ به ما بگو به او چه بگوییم تا از این شرمساری مزمن و سر به زیری خلاص شویم، نمیدانم هنوز هم چشم به راهی داره یا نه ولی ما که همیشه و در همه حال چشم به راهت بودیم. شمیم عطر حضورت، برکت سرزمینمان است.
ضامن عفت مام میهن است و در یک کلام امنیت خانه پدری ماست، تو اولین کشته جور بعثیان نانجیب نبودی، همانانی که سر از حسین بریدند و دست از عباس. دست از علی کشیدند و پشت به ولی کردند. همانانی که خیمه های آل الله را به آتش کشیدند و زنانشان را به اسارت بردند.
تاریخ تکرار دائمی این زشتی هاست و تاریخ تکرار مکرر عاشوراها و غدیرهاست و تاریخ تکرار مکرر توست.
نامت را نمی دانم اما جاودانه ای. نامت را نمیدانم ولی عیاری به نام تو ثبت است، بگو در این سالیان دراز با تنهاییهایت چه کردی، با که درد و دل کردی، چه می خواستی که نشد، خواسته هایت را بگو، این کمترین است تا اجابت کنیم، و بسیار بی مقدار در مقابل عظمت وجودت شکوه مرامت، زینت فاخر و زیبایی صبرت، مدار عزت و میراث ملت ماست. میراثی که هر لحظه و آنش، جاودانگی یک ملت را رقم می زند. رشته حقیقت تاریخ گسستنی نیست و سندش تو هستی. نمی خواهم از دردهایت بگویم. نمی خواهم سر از زخمهایت باز کنم.
نمیخواهم که از اندوهی بی پایان و ماتم دوری ات بگویم نمیخواهم که از آهت بگویم، که البته باید هم گفت.
ولی این را می گویم: چه کردی پسر ایران، چه کردی پسر مادر وطن، چه کردی عزیز میهن، که این همه عزت، رهین هماوردی توست. عیاران تاریخ باید زانوی ادب در مقابلت به زمین بزنند و سر تعظیم فرود آورند. راستی هم قطاری با تو چه غرورآفرین است، راستی همسنگری با تو رویینتنی است و راهت و آیین و مرامت مدالی از عظمت بر سینه ملت توست که بی منت خونت را بخشیدی.
تو درس پایمردی و جانفشانی را با زبان عمل گفتی و امروز همه خاک وطن به تو سلام می کند. غروب نیلگون خلیج فارس و موج های ناآرامش به تو سلام می کند. خروش کرخه و کارون به تو سلام می کند. کوه های بلندش با آن همه عظمت به تو سلام می کند.
نیزارهای هور و جنگل های وهم آلود این سرزمین به تو سلام می کنند و ما هم سر تعظیم در مقابلت فرود میآوریم.
بسا باشد که مردآسمانی
به آنی سر فرازد لشکری را
نهد بر جان یکی نیرو نشاند
به اوج نیک نامی کشوری را