به گزارش خبرنگار دفاع پرس از سمنان، شهید «علیاکبر آجودانی» ۲۰ آذرماه سال ۱۳۴۶ در روستای «چهار طاق» از توابع شهرستان شاهرود چشم به جهان گشود.
وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۲۲ فروردینماه سال ۱۳۶۶ در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامه شهید «علیاکبر آجودانی»:
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ»
«کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید، بلکه آنها زندهاند ولی شما درک نمیکنید»
خدایا به نام تو آغاز میکنم که نام تو مونس من است و یاد کردنت شفای قلبم.
به نام تو آغاز میکنم که آغاز اولی و هم آخر، از تو استعانت میطلبم که یاور همه هستی.
اکنون که قلم به دست گرفتهام تا وصیت نامه بنویسم، از بس که گناه کردم روی این را ندارم که به خودم جرأت بدهم که قلم را بر کاغذ جاری کنم تا اینکه خبری از این حقیر گناهکار باقی بماند. ولی ای محبوب من، تو مربی و حامی هر آفریدهای هستی، دستم را بگیر و بیاموز که آنچه مورد رضای توست بنویسم.
من «علیاکبر آجودانی» فرزند «شعبان» بنده سراپا تقصیر، به یکتایی تو خداوند آفریدگار شهادت میدهم و شهادت میدهم به اینکه حضرت محمد (ص) فرستاده و رسول تو است و ائمه اطهار (ع) جانشینان آن و فقها ادامه دهنده راه آنها هستند.
شهادت میدهم که مرگ حق است و روزی تمام خلائق در محضر عدل حق حاضر خواهند شد. اینک با اینکه من کوچکتر از آنم که بتوانم به کسی چیزی بگویم، اما چند کلامی برای ادای دین عرض میکنم.
ای مردم! برای اینکه نسلهای بعدی بدانند و شما نیز آگاه باشید، عقیدهام را بر صفحه کاغذم ینگارم که من با آگاهی به اینکه اسلام در خطر است به پیروی از خمینی، ولی فقیه زمانم، به جبهه رفتم تا پیام حسین زمانم را لبیک گفته باشم و به شما سفارش میکنم که همانند تمام شهدا و رزمندگان پسر زهرا را تنها نگذارید و به تمام دوستان و اقوام سفارش میکنم که دنیا محل گذر است و روزی همه از این دار فانی خواهند رفت، لذا دل به این دار فانی نبندید که این دل دادن سرچشمه تمام گناهان است. طوری با این عجوزه (دنیا) برخورد کنید که در محشر سرافراز باشید.
و توای پدر وای مادر! من شرمسارم که نتوانستم زمان پیری خدمتکارتان باشم و حق پدر و مادری را به جای بیاورم، ولی شما به این افتخار کنید که امانتی که خداوند به شما داده بود با سربلندی به خداوند تحویل دادید.
ای مادرم! مرا ببخش. هنوز که بزرگ شدهام و سنی از من گذشته شرمنده نگاه پر مهرت هستم، ولی تو بودی که من را این طور پرورش دادی که در زمان کودکی مرا به پای منابر عزای حسین (ع) بردی و برای بیکسی و بییاوری آقا امام حسین (ع) گریه کردی که اشکت بر صورتم جاری شد و من عشق به آقایم آنجا چشیدم و این نتیجه آن نوع تربیت است.
ای پدر و ای مادرم! از شما میخواهم که به شهادتم افتخار کنید. برایم گریه نکنید که نزد فاطمه زهرا (س) و زینب کبری (س) سرافراز هستید.
ای خواهرانم و برادرم! بعد از من مسئولیتهای شما چندان خواهد شد. از شما خواهرانم و برادرم میخواهم که فرزندانتان را طوری تربیت کنید که یاور جمهوری اسلامی و پیرو ولایت فقیه باشند. و از شما برادرم که ذاکر حسین (ع) هستی، میخواهم که اسلحه به زمین افتادهام را به دست بگیری که ما همه میگفتیم «کاش در کربلا بودیم و جان را نثار راه حسین (ع) میکردیم» و حال که ایران کربلا است و دین اسلام که حسین (ع) و فرزندانش فدای آن شدند اکنون در خطر است، من که از مال دنیا چیزی ندارم ولی مقدار زمین آبی را به من دادهاید، دوباره به خودتان برمیگردانم.
پدرجان! برای من یک سال روزه قضا بگیرید و یک سال هم نماز بخوانید. امیدوارم مرا ببخشید و اگر خدای نخواسته کوچکترین بیاحترامی نسبت به شما پدر و مادر کردهام به بزرگی خودتان عفو بفرمایید و خداوند کریم از گناهانم بگذرد. برایم استغفار کنید.
«والسلام علیکم و رحمةالله وبرکاته»
فرزند شما علیاکبر آجودانی- ۲ آذرماه ۶۵
انتهای پیام/