وی نشان داده بود که میتواند چند کار را همزمان بر عهده بگیرد و از پس انجامشان برآید. تحصیلاتش را با موفقیت به پایان رساند. موذن مسجد آیتالله حاج شیخ «هادی جلیلی» شهر کرمانشاه بود و چون صدای گرمی داشت، در تلاوت قرآن پیشرفت کرد. مطالعاتش تنها محدود به درس و قرآن نبود. از خواندن و آموزش لذت میبرد. هر چه را که یاد گرفته بود را به دیگران هم یاد میداد. علم و دانشی که آموخته بود و تواناییهایی که داشت مغرورش نکرد. رفتار خاضعانهاش در برابر دیگران و ادب و احترامش در برابر بزرگترها، زبانزد خاص و عام بود.
انقلاب که شد زیر نظر آیتالله جلیلی به پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات پرداخت. چالاکی، اینجا به کارش میآمد. بارها توسط مأموران رژیم تعقیب شد، اما هیچ وقت نتوانستند دستگیرش کنند.
سال ۵۷ که انقلاب به پیروزی رسید، مدرک دیپلم را گرفت، هزینههای زندگی مجبورش کرد که سر کار برود. هر کاری که میتوانست میکرد تا بتواند بخشی از مخارج خانوادهاش را تأمین کند. از ورزش هم رویگردان نبود و به فوتبال علاقه داشت. همان سالها در آزمون خلبانی شرکت کرد و قبول شد. باید برای یک دوره آموزش فشرده به خارج از کشور میرفت. یک حساب سر انگشتی کافی بود تا انصراف بدهد.
سال ۵۸ به خدمت سربازی رفت. دو ماه دورهی آموزشی را در پادگان عجبشیر گذراند و به کردستان اعزام شد. سال ۵۸ بود و کردستان به شدت آشفته و جنگ داخلی در حال وقوع بود. جهانبخش به سقز اعزام شد. یکسال بعد در درگیریهای خیابانی مورد اصابت گلوله قرارگرفت و به شهادت رسید.
نامش جهانبخش بود و جهان را
به اهلش بخشید و به آسمانها پر کشید. این بار نه به هواپیما و نه به کلاسهای
خارج از کشور نیاز داشت.
فرازی از وصیتنامه شهید جهانبخش رستمی
... با سلام و درود فراوان به حضور رهبر کبیر انقلاب اسلامی و ملت شهیدپرور و خانوادهی عزیزم؛ امیدوارم بتوانم این نبرد خونین را تا پای جان ادامه دهم، تا شاید با خون من و امثال من، اسلام و قرآن به پیروزی برسد و مکتب رهاییبخش اسلام بر جهان حکمفرما شود.
اگر خدا توفیقی داد و در این راه خطیر، یعنی خدمت به اسلام، جان خود را نثار کردم و سعادت شهادت را یافتم و به عاشقان راه الله پیوستم، از شما خانواده عزیزم و امت، انتظار دارم که صبر انقلابی داشته باشید و امام را در همه حال تنها نگذارید و تا پیروزی کامل از پای ننشینید.
انتهای پیام/