ماجرای توسل به شهید «علی نقی» و شفای دو دست یک زائرش

برای خانواده شهید «علی‌نقی نوروزیان» تعریف کرده بودند که یکی از زائران مزار شهید، از او شفای دستانش را گرفته است.
کد خبر: ۲۶۹۷۴۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۶ - ۰۲:۲۰ - 10December 2017

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، شهید «علی نقی نوروزیان» متولد 14 آذرماه سال 46 در تهران است. در ماه مبارک رمضان هنگام اذان صبح در تهران متولد شد. او اولین فرزند از خانواده هفت نفره نوروزیان بود. مسئولان فرهنگسرای رضوان در سری دیدارهای خود با خانواده شهدا، این‌بار به مناسبت سالروز میلاد شهید علی نقی نوروزیان به منزل پدری وی رفته و با خانواده اش دیدار کردند.

در ابتدا پدر شهید نوروزیان به توصیف کودکی شهید پرداخت و گفت: بچه خوب و مرتبی بود و با همه سازش داشت. در مجالس ساکت بود. همه بچه هایم همینطور بودند. گاهی مردم تعجب می کردند که در یک مهمانی چطور بچه ها چیزی نمی گویند و خرابکاری نمی کنند.

وی افزود: در زمان انقلاب هم خودم در راهپیمایی ها شرکت می کردم و هم فعالیت های انقلابی داشتم. با شهید بهشتی در باغ یکی از دوستان در ورامین آشنا شدم. جمعی از روحانیون هم در این جلسه حضور داشتند و من برای اینکه شناسایی نشوم علی نقی را برده بودم. این رفت و آمدها در ذهن بچه نهادینه شد. در دوره دبیرستان فعالیت هایش را شروع کرد، هم در بسیج فعال بود و هم در مسجد کار می کرد. خط خوبی داشت و از خطاطی اش برای دیوار نویسی ها استفاده می کرد.

ماجرای توسل به شهید «علی نقی» و شفای دو دست 

پدر شهید نوروزیان تصریح کرد: دوربینی داشت و عکس های زیادی از راهپیمایی های دوران انقلاب می گرفت. اوایل انقلاب شور و شوق زیادی داشت. صدای ضبط شده اش در پشت بام هست که چطور شعار می داد. سال 63 به جبهه رفت. خیلی التماس کرد، البته که من هم مخالفتی نداشتم. دوره های آبی و خاکی دیده بود و حضورش در جبهه کردستان بود.

در مدت دو سالی که به جبهه رفت حضور مستمری در میدان جنگ داشت. یک‌بار مجروح شد ولی به عقب جبهه برنگشت. همیشه می گفت یا زیارت یا شهادت. می گفت می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم. وقتی هم که به شهادت رسید، تیر به پهلویش اصابت کرد و پهلویش را شکافت. شهادتش هم همزمان با شهادت امام علی النقی (ع) بود.

فریده خیاطی مادر شهید در خصوص دلیل نامگذاری فرزندش به نام علی نقی گفت: اسم ائمه را دوست داشتیم و می خواستیم نامش را علی نقی بگذاریم. قبل از به دنیا آمدنش با اینکه بقیه نظرشان بود بچه دختر است اما حاج آقا می گفت بچه پسر است و دوست داشت اسمش را علی بگذارد. تا بچگی هرکجا مراسم مذهبی بود با خودمان می بردیم تا اینکه خودش بزرگ شد و راهش را انتخاب کرد.

وی به آخرین خداحافظی فرزندش اشاره کرد و ادامه داد: آخرین باری که می خواست به جبهه برود، کوله اش را روی دوشش انداخت و به بالاپشت بام پیش پدرش رفت. اجازه گرفت که بابا بروم؟ پدرش گفت تو که میخواهی بروی، برو. چنان این طبقه های پله را به سرعت پایین آمد و از کوچه خارج شد که وقتی تا سر کوچه دنبالش رفتم به گرد پایش نرسیدم و رفته بود.

مادر شهید افزود: همه می گفتند نگذار به جبهه برود، می گفتم وقتی خودش دوست دارد و انگار وقت رفتن می خواهد پرواز کند، نمی توانم جلویش را بگیرم و چیزی بگویم، او را به خدا می سپارم. مادربزرگش خیلی او را دوست داشت، همه می گفتند خوب شد قبل از شهادت علی از دنیا رفت وگرنه تحمل شهادتش را نداشت.

ماجرای توسل به شهید «علی نقی» و شفای دو دست 

مادر شهید نوروزیان تصریح کرد: یکی از همسایه ها که بار آخر او را دید گفته بود حس می کردم این آخرین حضور علی نقی در خانه است آنقدر که حال و هوایش عوض شده بود. به حضرت زهرا (س) خیلی ارادت داشت. هم خودش می گفت هم روی تمام نامه هایش نام ایشان را می نوشت.

وی با اشاره به یکی از کرامات شهید بیان داشت: کسی تعریف می کرد دستم مشکل پیدا کرده بود و دکترها گفته بودند باید قطع شود. دستانم را به قبر علی زدم و گفتم خودت می دانی با این دست ها چه کار کنی. هفته بعد که دکتر رفتم گفتند هیچ مشکلی نداری.

پدر شهید چگونگی شنیدن خبر شهادت پسر را اینطور روایت کرد: روز جمعه بود، دیدم یکی در می زند. من صبح به نماز جمعه رفته بودم و فهمیده بودم رفقا خیلی دور و برم هستند و گرم می گیرند. ساعت 4 بعد از ظهر خبر دادند که حاج آقا به مسجد بیا. همانجا فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. از همان پله های خانه رو به قبله ایستادم و اذان گفتم. دیدم در مسجد شلوغ است و سیاه بسته اند.

پدر ادامه داد: در معراج الشهدا صحنه ای دیدم که باعث دلگرمی و آرامشم شد. وقتی داخل سالن شدیم تمام شهدا را داخل تابوت گذاشته بودند. هر کدام از شهدا قسمتی از بدنشان جدا شده بود. قبلا هم به معراج الشهدا با علی نقی رفته بودیم. یکباره به خودم آمدم که همه این ها فرزندان این سرزمین هستند.

حسین نوروزیان برادر شهید علی نقی در خاطره ای از شهید گفت: سالی که برادرم شهید شد، من هشت سالم بود. جاهای زیادی باهم رفتیم و خاطرات زیادی داشتیم. ما وابستگی زیادی بهم داشتیم و هنوز هم که هنوز است گاهی دلم برایش تنگ می شود. آخرین باری را که آمده بود مدرسه دنبالم به یاد دارم که از منطقه برگشته بود و یک راست خودش را به مدرسه ما رسانده بود. در مدرسه که باز شد او را با لباس مشکی و شلوار خاکی دیدم همچنین در مصلی تهران مانورهای نظامی کوچکی برگزار می شد که چندباری به همراهش رفتم.

انتهای پیام/ 141

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
محسن جواهری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۴
0
0
در رابطه با شهید علی نقی نوروزیان نا گفته های زیادی وجود دارد
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار