وصیت‌نامه شهید محمد پورعباس/ حضور در جبهه آزمایش من بود

شهید پورعباس در وصیت‌نامه خود آورده است: «اگر شهید شدم به الله قسمتان می‌دهم ببخشید، بیامرزید و هرگز گریه نکنید زیرا اگر سنجش و ذوق فرد باشد من خواستم، پس خوشحال باشید زیرا به آرزویم رسیدم.»
کد خبر: ۲۷۰۹۹۱
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۸ - 19December 2017

وصیت‌نامه شهید محمد پورعباس/ حضور در جبهه آزمایش من بودبه گزارش خبرنگار ساجد، شهید «محمد پورعباس» ۳۰ تیر ۱۳۴۳ چشم به جهان گشود. وی دانش‌آموز مقطع دبیرستان بود که با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ طی عملیات بیت المقدس در فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

بسم الشهدا و الصدیقین

الَّذينَ آمَنوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذينَ كَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ

هم اکنون که این وصیت‌نامه را می‌نویسم. دلی پر و روحی شاد دارم، زیرا که راهم پیداست و راهم پر از موقعیت است، موقعیت الهی.

دلم می‌خواهد هدفی که دارم را به اتمام برسانم و اگر عمر اجازه داد موقعیت را غنیمت بگیرم و از آن به عنوان نفس خروش و خشم استفاده کنم و در راه او با عدو و خصم برزمم، بجنگم، بمیرم که مردن نیست. شاهد شوم بر رهروان و رهپویان.

باز می‌خواهم خالقم، معبودم، معشوقم، اللهم، اویم مرا ببخشاید. بیامرزد، زیرا که سخت به رحمتش نیازمندم و بی آن نیستم، نابودم و اگر حقی، ظلمی، ستمی به کسی روا داشته‌ام ببخشایند؛ که باز پوچم و هیچم، بهتر است در این دم شمه‌ای از زندگی بگویم. انسان حیوانی است ۲ پا که آفریده شد برای سپاس؛ و در این راه ابزار فراوانی برایش تهیه گردد. روحی داد و جسمی، روحی که عقل نامش نهادند و الی آخر.

هدف سپاس بود. ولی ناگهان خصم شیطان رجیم قسم خورده به عهدش وفا نمود. خود شد و راهی دیگر آفرید. راه ظلمت و ضلالت. راهی که هر جا درست شد به سیاهی رفت. هر کجا جویی بود به مرداب ریخته و گندیده شد و انسان‌ها بعضی‌هایشان حیوان شدند به عقب برگشتند و بعضی دیگر با بهره‌ور شدن از ابزار‌ها هدف را جستند و آن‌را به لب آوردند و رفتند، ولی باز خبر از آمدن سیاهی بود.

گفتند که حیوان‌ها را هم به افسارش بسته آخر چرا؟ چرا؟ مگر انسان خودش ندانست خودش نبود. غنی نبود مگر گدا بود؟

پس چرا خودش را فروخت به چند روز به شیطان و رفت زیر طوقه؟ این هم از دانستنی‌ها بود از اسرار؛ ولی راز‌های پنهان نبود همه می‌دانستند، چون از رفتگان به سیاهی‌ها از همان رو سیا‌های بازنگشته پرسیده بودند. دیده بودند و خود شده بوده‌اند، ولی چرا باز؛ و اینک من نیز همچون سر شکسته‌گان روزگار با دامنی پر ز. عشق در سو سوی سکوت و شب. در پرتو نور ابر مردی دگرگون‌ساز امام خمینی راهم را پیدا کردم. خودم شدم و می‌خواهم فنا شوم در دریای مطلق نور، هستی، آرامش تا باشد نورمان. نوری بیافزاید، مایی شویم تا آن روز، روز میعاد، روز آخر (قیامت)، ولی نه برای ساختن آن جامعه آن الگو.

به هر حال اگر شهید شدم به الله قسمتان می‌دهم. ببخشید، بیامرزید و هرگز گریه نکنید، زیرا اگر سنجش و ذوق فرد باشد من خواستم، پس خوشحال باشید، زیرا به آرزویم رسیدم؛ و شما مادر، پدر، برادر، خواهر، همسایه هم مرام اگر مرا به تو آزاری رسید. اگر بدی دیدی اگر دادی، فریادی شنیدی و رنجیدی به مولایت به معبودت به احمدت (ص) به حسینت به زهرایت قسمت دادم ببخش مرا (همین حال که می‌شنوی و می‌خوانی این‌را) اشک زلالم را بر سیاهی‌هایم ببین و بگذار بشوید و برود.

۱- در آخر کلام مرا اگر توانستید (جنازه‌ام را) به امام‌زاده هاشم منتقل کنید و به خاک بسپارید.

۲- و بر روی کفنم حتما دعای جوشن کبیر را بنویسید. خواهش می‌کنم؛ و اگر مقدور نشد این ۲ را نکنید.

محمد پورعباس کلاس چهارم اقتصاد

چهارشنبه- محرم ۱۴۰۱،

۱۳۶۰/۸/۲۰»

انتهای پیام/ 111

نظر شما
پربیننده ها