به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، در حالی که رهبران و متفکران غربی تنها راهکار تداوم سلطه سیاسی و گفتمانی خود در جهان را معرفی و ایجاد یک دشمن برای جهان و تقابل خود با آن می دانند، با سقوط شوروی تلاش داشته اند با ترویج اسلام هراسی و معرفی اسلام به عنوان خطر جدید علیه جهان و تخریب چهره مسلمانان، جنگ صلیبی جدیدی را علیه مسلمانان و کشورهای اسلامی اجرا نمایند.
جنگ صلیبی به جنگهایی گفته میشود که مسیحیان برای تصرف بیت المقدس از دست مسلمانان در قرون یازده و دوازده میلادی آغاز کردند. جنگهای صلیبی شامل هشت جنگ می باشد که در جنگ اول و چهارم هیچیک از پادشاهان اروپایی دخالت نداشتند و فقط نجبا و اشراف به همراه کلیسا این جنگ ها را فرمانروایی میکردند. به جز جنگ اول، در باقی جنگها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند، و بالاخره جنگهای صلیبی به صورت هشت جنگ، دو قرن به طول انجامید که در نهایت مسیحیان مجبور به عقبنشینی از سرزمینهای اشغالی شدند و به خواستههای اولیه نرسیدند.
با وجودی که در این جنگ ها مسیحیان نتوانستند مسلمانان را شکست داده و به اهداف اولیه خود برسند ولی این جنگ ها با پیامدهای منفی برای جهان اسلام همراه بود. هر چند علل اصلی به وجود آمدن جنگ ها مربوط به تحولات دینی، سیاسی، اقتصادی و انسانی اروپا بود، اما میدانهای جنگ قلمرو مسلمانان بود. بنابراین آثار تخریبی این جنگها و ویرانی سرزمینها، هزینه و زیان های زیادی را بر مسلمانان تحمیل کرد.
همچنین اروپاییان از این جنگها بهرههای اقتصادی، تمدنی و فرهنگی فراوانی بردند، زیرا جنگهای صلیبی موجب آشنایی اروپاییان با مشرقزمین و به خصوص تمدن باشکوه اسلامی شد و در نهایت با انتقال دستاوردهای تمدن اسلامی به اروپا، موجبات به وجود آمدن عصر رنسانس را فراهم آورد. اما دنیای اسلام در این جنگها بیشترین زیان را دید و موجب زوال و انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی و ضعف دولتهای مسلمان گردید.
جنگ صلیبی نوین؛ چرایی و اهداف
در دهه های اخیر کشورهای غربی و به خصوص امریکا با اتخاذ سیاست هایی علیه برخی کشورهای مسلمان دور جدیدی از جنگ های صلیبی و با شکل جدید را آغاز کرده اند. در واقع امریکا و متحدان آن که همواره تداوم سلطه و هژمونی خود را با وجود و بزرگنمایی یک تهدید بیرونی اجرا کرده اند، با سقوط شوروی اسلام و کشورهای مسلمان را هدف سیاست های توطئه جویانه خود قرار داده اند؛ بدین شکل که با سقوط شوروی دیگر امریکا و غرب، آن دشمن ترسناک که باعث تداوم سیاست های توسعه طلبانه شده بود را از دست داده بودند و بعد از این تغییر در پی معرفی و ایجاد دشمنی جدید درآمدند.
در این راستا امریکا و متحدان غربی آن با ایجاد موجی از اسلام هراسی، اسلام و برخی کشورهای اسلامی مخالف خود را به عنوان دشمن و خطر بزرگ برای جهان معرفی کرده اند و در این روند جنگ صلیبی جدیدی را علیه مسلمانان آغاز کردند. این سیاست که از دهه 80 و 90 میلادی آغاز شده است در پی آن است با بزرگ نمایی تهدیدات تروریستی و ایجاد ارتباط معنایی و گفتمانی میان این تهدیدات تروریستی و کلیت اسلام، جهان اسلام و کشورهای مسلمان را تهدید و خطر اصلی برای جهان معرفی نماید و در این راستا سیاست های مختلفی را تعقیب و اجرا نموده است.
از جمله این سیاست ها که به نوعی نشان دهنده آغاز موج اسلام هراسی و شروع جنگ های صلیبی جدید است، می توان به سیاست ها و اندیشه های "مارگارت تاچر" نخست وزیر سابق انگلیس اشاره داشت. وی معتقد بود هیچ ایدئولوژی بدون دشمن ادامه حیات نخواهد داد. برای همین هم اگر دشمنی نیست، باید آن را پیدا کرد. لذا برای تداوم ایدئولوژی سرمایه داری غربی که مبنای شکل گیری تمدن غرب است، معرفی دشمن جدید در اندیشه تاچر امری ضروری است. لذا در این راستا نخست وزیر سابق انگلیس با مشاهده سقوط شوروی، جهان اسلام را مهم ترین گزینه برای در نظرگرفتن به عنوان دشمن جدید جهان معرفی می کند.
در راستای این نوع سیاست ها و به طور اخص پس از سخنان تاچر بود که در تمرینهای نظامی ناتو، به عنوان ابزار و شاخه نظامی جهان غرب و مسیحی، نام های اسلامی برای نام شهرهای هدف درنظر گرفته شد و رنگ دشمن از قرمز که نماد روسیه بود تبدیل به رنگ سبز شد. اساس این اقدامات در سال ۱۹۹۰ گذاشته شد و در واقع جنگ صلیبی قرن بیستم آغاز شد.
در این میان، سناریوی 11 سپتامبر هم که تشکیکهای بسیار جدی در مورد آن وجود دارد، به عامل مهم اسلام ستیزی در غرب بدل شده و هر ساله در ماه سپتامبر شاهد تشدید این دست فعالیتها علیه اسلام و مسلمانان هستیم. در واقع بعد از این ماجرا بود که جورج بوش رسما آغاز جنگ صلیبی علیه مسلمانان را کلید زد. بدین شکل که با بهره برداری از این حادثه، امریکا در همراهی با دیگر کشورها در پی ایجاد فشار و اجماع علیه برخی کشورهای اسلامی و گروه های مسلمان برآمد و سیاست های شدیدی را در عرصه های مختلف علیه جهان اسلام تعقیب و اجرا کرده است.
در واقع در دو دهه اخیر امریکا و متحدان آن با هدف نهایی تضعیف جهان اسلام اقدامات سیاسی، نظامی و امنیتی گسترده ای را انجام داده است که برخی از آنها عبارتند از:
- تحریک جنگ در کشورهای اسلامی و میان همسایگان نظیر آنچه میان سودان و سودان جنوبی و یا سومالی و چاد روی داد؛
- احیای گروه های تروریستی نظیر القاعده که نمود آن را در یمن، سوریه، افغانستان، پاکستان، لیبی و بسیاری از کشورهای آفریقایی می توان مشاهده کرد و نتیجه ای جز بی ثباتی کشورهای اسلامی و متعاقب آن ضعف جهان اسلام به همراه نداشته است؛
- ایجاد درگیری های قومی و قبیله ای که در اکثر کشورهای اسلامی اجرا می شود؛
- ترویج نظام فدرالی نظیر آنچه در عراق و لیبی مطرح شده که همانا تجزیه کشور با حربه های دموکراتیک و به اصطلاح مردم سالارانه است؛
- ورود نیروهای حافظ صلح سازمان ملل به بهانه حمایت از مردم در برابر ناامنی و بی ثباتی مانند آنچه غرب به شدت برای اجرای آن در سوریه تقلا می کند؛
- اقدام نظامی مستقیم با عنوان بشردوستی مانند موارد لیبی، افغانستان، پاکستان که تضعیف این دولت ها و تداوم حضور نظامی در آنها را در پی داشته است؛
- تلاش برای سرنگونی دولت ها و نظام هایی که با سیاست های غرب مخالف می باشند، به وسیله حربه های مختلف نظامی، اقتصادی، کودتا و یا تحریم.
اسلام هراسی و جنگ صلیبی در عرصه فرهنگی
چندی است که اسلام ستیزی به گفتمان غالب جامعه غربی تبدیل شده تا تقابل با اسلام عملا به عنوان رسالتی مهم قلمداد شود؛ نمودهای این سیاست را در عرصه هایی مانند توهین به پیامبر اکرم (ص)، سوزاندن قرآن و یا ساخت فیلم های ضد اسلامی می توان مشاهده کرد.
اهانت به مقدسات اسلامی به عنوان روشی شوم برای تقابل با جهان اسلام همزمان با اعلام جنگ صلیبی از جانب بوش پسر کلید خورد. تلاش برای نشان دادن چهرهای خشن از مسلمانان و مترادف کردن نام اسلام و تروریسم در دولت بوش آغاز شد و در دولت اوباما هم با همان قدرت ادامه یافت. این نگاه در عمق جامعه آمریکایی رسوخ کرد و اسلام ستیزی را به گفتمان غالب جامعه غربی تبدیل کرد تا تقابل با اسلام عملا از جانب گروههای مدنی به عنوان رسالتی مهم قلمداد شود و همواره کسانی باشند که به قرآن سوزی و ساختن فیلمهای موهن و اقدامات شنیع دیگری دست بزنند.
همچنین در راستای جنگ صلیبی جدید، ترویج اسلامهراسی و فعالیت علیه برخی کشورهای اسلامی مخالف مانند موج ایران هراسی دو سر فصل عمده فعالیتهای فرهنگی غرب و هالیوود است که نمونه آن را در تولید فیلمی موهن علیه حضرت محمد (ص) و یا فیلم های ضد ایرانی مانند "پرسپولیس" و "آرگو" در سال های گذشته و اخیر می توان مشاهده کرد.